واقعیتهای اقتصاد به زبان ساده
سید صالح واحدی- کارشناس حوزه توسعه
به زبان ساده حاصل جمع بدهبستان در یک اقتصاد صفر است؛ یعنی پولی که به جیبی وارد میشود از جیب دیگری خارج شده است؛ تمام بحث اقتصاد همین است. یکی میخواهد خدمتی دریافت کند به بالاترین کیفیت و کمترین قیمت و دیگری میخواهد برای خدمتی که ارائه میدهد، پول بیشتری دریافت کند. این مفهوم ساده تمام بحثها و کنشهای بزرگ اقتصادی را موجب میشود.
همین معادله ساده قوت و قدرت هر موجودیت اقتصادی نسبت به سایرین را ساخته و پرداخته میکند و نشان میدهد.
اقتصاد یک روستا را در نظر بگیرید؛ تولیدکننده میوه یا گندم یا... به ازای رفع نیاز همسایه خود، از او پولی یا کالایی میگیرد. تا زمانی که این مبادله در سطح روستاست، هرپولی که به جیبی وارد میشود، از جیب همسایه دیگری خارج شده است. حال فرض کنید که برخی از اهالی روستا کالایی تولید کنند و به ساکنان روستاهای دیگر بفروشند. در این صورت، پولی به جیب اهالی روستا وارد شده، اما از جیب همسایه او خارج نشده است و اقتصاد روستا پرپولتر شده است.
این فرمول قابل تعمیم به اقتصاد یک شهر و اقتصاد ملی نیز هست. یک اقتصاد تا زمانی که پول و ثروتی را از خارج از محدوده خود دریافت نکند، هیچ مبادلهای حاصل جمع صفر آن را تغییر نمیدهد. این معادله تا سطح جهانی نیز پیش میرود و تلاش و رقابت برای صادرات کالا و خدمات و دریافت پول در برابر آن، همه تلاشی است در راستای اضافه شدن پول به جیب اجزای فعال یک اقتصاد؛ بدون آنکه از جیب همسایه و همشهری و هممیهنی کاسته شود. اینگونه یک اقتصاد تواناتر شده و مردمی ثروتمندتر را شاهد خواهیم بود.
هر چه جغرافیای این مبادلات کمتر باشد، معادله «بهدست آوردن پول مساوی است با از دست دادن پول توسط نزدیکترین افراد» حاکمتر است و هرچه گستره مبادله بیشتر باشد، شانس اینکه پولی از دوردستها بهدست آید و کلیت یک اقتصاد در کنار هم ثروتمندتر شود، بیشتر میشود.
این روزها که نسخههای بسیاری برای اقتصاد پیچیده میشود، توجه به چنین فرمول سادهای اهمیت ضروری و فوری دارد. با وضعیت فعلی اقتصاد کشور و با محدودیت بسیار مبادلات و ناآماده بودن برای رقابت در بسیاری از عرصههای تجارت جهانی، هر نسخهای برای اقتصاد پیچیده شود، بهویژه وقتی متضمن عطا و دهشی باشد، لاجرم باید مابازایی درون همین اقتصاد داشته باشد. اگر قرار به پرداخت پولی به قشر یا اقشاری از جامعه باشد، لاجرم باید یا روی افزایش هزینه برای اقشار دیگری از جامعه حساب کرد یا روی دارایی مشترک همه مردم که خزانه دولت باشد.
نمیشود در طرف هزینه بودجه چیزی افزود؛ بدون آنکه در طرف درآمدها نیز محل آن تعیین شود. کاستن از هزینهها هم وقتی که بیش از 80درصد هزینههای عمومی صرف حقوق و دستمزد و پرداختهای حمایتی میشود، جایی برای ذکر ندارد یا حداقل اینکه جایگاه بااهمیتی نمیتواند داشته باشد.
وقتی ورودی اقتصاد کشور در حد و اندازههای امروزی است، خوب است روشن شود وعدههای پرداخت کمکهزینه و وام و سرمایه تقویت بورس از کجا قابل تحقق است. اگر از هدفمندی پرداخت یارانه انرژی گفته میشود، باید روشنتر گفته شود که مقصود، ایجاد درآمد از محل افزایش هزینهها حداقل برای گروههایی از جامعه است؛ یعنی طی کردن مسیری که پول بیشتری به خزانه دولت وارد شود.
وقتی از وامهای قابل توجه صحبت میشود، باید تصور کرد که بار آن روی خزانه دولت(مایملک تکتک مردم) یا منابع بانکی (مایملک سپردهگذاران و سهامداران) قرار میگیرد. وقتی الزام بانکها به خرید برای رونقبخشی به قیمت سهام در بورس بهعنوان برنامه اعلام میشود، باید منتظر بود که بانکها در قبال سود و زیان سالانه از خود سلب مسئولیت کنند و درنهایت دارندگان سهام بانکها، آحاد سپردهگذاران یا آحاد مردم بازپرداخت هزینه چنین تصمیمی را بر دوش خود حس خواهند کرد. وقتی صحبت از خرید تضمینی یا غیررقابتی کالا و خدمات برای حمایت از تولیدکنندهای میشود، وقتی وعده حمایت از صنف یا گروهی داده میشود و... باید صادقانه توضیح داده شود که تأمین هزینه آن از کدام منبع است تا مردم بتوانند در فضایی شفاف انتخاب کنند اینها واقعیتهای اقتصادی به زبان ساده است که نباید و نمیشود نادیده انگاشت.