زنی در انتظار کاروان کتاب
مهدیا گلمحمدی
بانگ جرس یا همان صدای زنگوله شترهای کاروان در ادبیات خاورمیانه نماد رسیدن لحظه هجرت و خداحافظی با زندگی است؛ اما همین صدای زیبای زنگ در یکی از روستاهای پاکستان برای زنی 27ساله و کودکان همسایهشان معنای جدیدی دارد. شاراتون زنی که 4فرزند دارد با شنیدن صدای زنگی که زیر گلوی شترهاست به کوچهها دویده و منتظر معلمی میشود که بار شترهایش کتاب است. کتابهایی کودکانه و هزار رنگ. مردی به نام رحیم هرماه با کتابخانهای سیار به روستایی که شاراتون در آن ساکن است در بلوچستان پاکستان و 20کیلومتری مرز ایران میرسد. شاراتون از 15سالگی که ازدواج کرده هیچ کتابی نخوانده بود تا اینکه روزی معلمی به نام رحیم به روستای آنها آمد و کتابهای جدیدی برای آنها آورد. اکنون این مادر 27ساله میتواند برای فرزندانش داستانهایی از چین، هند و حتی اسپانیا بخواند. آن هم در بلوچستان پاکستان که فقط 24درصد زنهایش از نعمت سواد خواندن و نوشتن بهرهمند هستند و کودکان بهدلیل شیوع کرونا به مدرسه نمیروند. کتابهایی که بهدست شاراتون و دیگر ساکنان روستاهای این منطقه میرسند اغلب اهدایی مؤسسه فرهنگی لیلای لاهور هستند. رحیم هم بهعنوان ساربان این کتابخانه سیار وظیفه امانت دادن آنها را بهعهده دارد. کتابها اغلب به زبانهای بلوچی، انگلیسی و حتی اردو هستند. شاراتون درباره آنها میگوید: من هرماه منتظر رسیدن کاروان کتاب هستم، ما زنها در این منطقه فقط با این کتابها به دنیای بیرون از روستا متصل میشویم. اگر این کتابها نباشند فرزندان ما خیال میکنند دنیا فقط همین شنزار است و بس. رحیم هم درباره این کاروان کتاب میگوید ایده اولیه آن از به راه افتادن کاروان کتاب در مغولستان به ذهن ما پاکستانیها رسید، من احساس میکنم با هر یک از این کتابها فانوسی در روستایی تاریک روشن میکنیم.