سال تغییر
نویسندگان، چشم انتظار تغییر در فضای فرهنگی بودند
محمد مقدسی
در فضای سیاست اتفاق بزرگی افتاده بود. مردم مردی از فرهنگ را انتخاب کرده بودند؛ اهل فرهنگ و قلم از دوران او خاطرات خوشی داشتند و دلبسته تغییراتی که وعده داده بود، شده بودند. نسل جدیدی از جوانان و خوانندگان پیگیر ادبیات هم از راه رسیده بودند و فضای باز فرهنگی میتوانست خوراک مناسب آنها را بیافریند. در این سال حسن بنیعامری، نویسنده عزلتگزیده سالهای اخیر، با رمان اول خود «گنجشکها بهشت را میفهمند» خوش درخشید. رمانی که داستان جنگ بود، اما برای عبور از کلیشههای مرسوم این آثار وارد فضایی شاعرانه و خیالی میشد. داستان رمان روایت خبرنگاری به نام دانیال بود که همراه دوستش، آعلیجان، به جنگ رفته بود. دوستش شهید میشد و آبهای اروندرود او را با خود میبردند، اما بعد از سالها جسم سالمماندهاش از اروندرود بازمیگشت. در ادامه اما آعلیجان با دانیال تماس میگرفت و مرز خیال و واقعیت درهم میآمیخت. بنیعامری شخصیتهایی واقعی، مانند شهید چمران را هم وارد داستان خود کرده بود که صحنههای جانداری در رمان خلق میکردند. زویا پیرزاد، ستاره ادبیات داستانی در دهه1380، در سالهای ابتدایی اصلاحات در حال تجربهاندوزی بود. او در این سال مجموعه داستان «طعم گس خرمالو» را منتشر کرد؛ کتابی مشتمل بر 5داستان که در آن با نثر روان و شیرین خود به بررسی روابط انسانی مخصوصاً روابط زندگی زناشویی میپرداخت. رضا براهنی رمان پستمدرنیستی و ضدروایت خود با نام بلند «آزادهخانم و نویسندهاش یا آشوویتس خصوصی دکتر شریفی» را در این سال منتشر کرد. محور اصلی داستان وقایع سیاسیای بود که از دهه1320 شروع میشد و تا دهه1370 ادامه پیدا میکرد. آزاده زنی اثیری بود که نویسندهاش، دکتر شریفی، او را در قالبهای مختلف زنان دنیای بیرون فرومیبرد؛ گاهی شبیه شخصیت زن اثیری بوف کور میشد و گاهی هم به قهرمان مؤنث شبهای روشن داستایوفسکی میمانست. نویسندهاش، دکتر شریفی، هم دلبسته او بود و هم مانند قهرمان داستان بوف کور از او میگریخت.