به وقت گیلهگل
یاسمن هجری
در دنیای تو ساعت چند است؟
صفی یزدانیان۱۳۹3
«در دنیای تو ساعت چند است؟» در ظاهر قصهای آشنا و تکراری دارد. فرهاد (علی مصفا) از نوجوانی عاشق گیلهگل (لیلا حاتمی) بوده و او فارغ از این عشق دیوانهوار و صادقانه، زندگی خودش را داشته است. اما آنچه این ماجرای تکراری را تازه و شنیدنی کرده، نوع نگاه کارگردان به جزئیات این عشق ویرانگر است.
بازگشت گیلهگل به زادگاهش، شعله عشق را در دل فرهاد مجنون، روشن میکند. گیلهگل اما هنوز به این ماجرا بیاعتناست. صفی یزدانیان در نخستین فیلمش از رشت و معماری آن، از فرهنگی که روزگاری بر مردم منطقه حاکم بوده و از حال و هوای این شهر زیبای بارانی برای غنای داستان عاشقانهاش استفاده کرده است. عمارتی که گیلهگل در آن زندگی میکند، کوچهها و محلههای زیبا و آوازهایی که به زبان گیلکی میشنویم، بخشی از اتمسفر فیلم است و به آن زیبایی و شکوه میدهد.
گیلهگل هم بخشی از این زیبایی است که البته به فرهاد و کارهای عجیب و غریبش بیتوجه است. فرهاد همه توانش را بهکار میگیرد تا برای او جذاب باشد، اما معمولا دستهگلی به آب میدهد که او را از چشم معشوق میاندازد. سکانس پایانی فیلم که یادآور «سوتهدلان» (علی حاتمی) است، پایانی درست برای این عشق جانسوز است، بهنظر نمیرسد عاشق دلشکسته شانسی برای جلب نظر معشوق داشته باشد، اما گیلهگل در آخرین لحظات زندگی فرهاد متوجه او میشود. وقتی فرهاد پس از آنهمه تلاش، تسلیم مرگ میشود، گیلهگل از سر ترحم یا مهر، او را نگاه میکند. شاید عشق، همین لحظه کوتاه و شکننده است...