• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
سه شنبه 9 دی 1399
کد مطلب : 120212
+
-

هر شب تنهایی

هر شب تنهایی

مسعود میر_روزنامه نگار

شب یلدا
کیومرث پوراحمد ۱۳۸۰

   ویرانی از همان لحظه گسستن آغاز می‌شود، از همان لحظه گم شدن دست‌ها و آغوش‌ها پشت حصار بلند شیشه‌ای. آرام جانت می‌رود و تو فقط با اشک نظاره می‌کنی شب را و روز و هنوز را. حالا زخم تنهایی شده یک بیماری صعب‌العلاج و دردش وادارت می‌کند پناه ببری به گنجه خاطرات تا از میان هزاران، یکی را دلخوش بمانی و بخواهی که بمانی تا سحر چه زاید باز.
عکس و آلبوم و خنده‌ها و خاطرات که بوی سیب که اناری پوک شده را شبیه‌تر هستند. یعنی همه آن لب‌های به هم چفت نشده از شوق، دروغ بود؟ تمام آن دوره‌ها و گعده‌ها و شلیک خنده‌ها کار سیاهی لشکر روزگار بود که حالا در ویرانه به‌جا مانده‌اش باید یک حضور، نه یک حس شادی را تمنا کنی؟
دوری را چطور باید حالی کرد به جان؟ نیستی‌ها و دروغ‌ها و تغییرها را چطور؟ اصلا مگر می‌شود از یک جایی به بعد برف که بارید تو بفهمی قصه‌ات دوغ بوده و زندگی‌ات دروغ؟
تب و لرز تنهایی اما می‌رود، چله‌نشینی فراق بالاخره خجالت می‌کشد، تنهایی اصلا حوصله‌اش از صبر و اشک تو سر می‌رود. شب یلدا هرقدر طولانی و ترسناک اما بالاخره ختم می‌شود به تلألو آفتاب...

این خبر را به اشتراک بگذارید