عشق سالهای سبز
مسعود پویا_روزنامهنگار
درخت گلابی
داریوش مهرجویی ۱۳۷6
عاشقانهای که زمان نمایشش همه را غافلگیر کرد. احتمالاً به این دلیل که چنین جلوهای از عشق در هیچ کدام از فیلمهای داریوش مهرجویی دیده نشده بود. «درخت گلابی» اما بهعنوان اقتباسی وفادار از داستان گلی ترقی، تصویری نوستالژیک و رؤیایی از عشق دوران جوانی میساخت. تصویری از عشق سالهای سبز که مهرجویی در آخرین فیلم بزرگش آن را با چیرهدستی و هنرمندی به نمایش گذاشته بود. عشق محمود به میم دختری که بهدرستی کمی بزرگتر از پسر نوجوان گرفته شده بود و با تصاویر سکرآور محمود کلاری، لذت بصری این گذشته خیالانگیز با اندوه گریزناپذیر از دست رفتن و تمام شدن و ناکامی همراه بود. راوی (محمود) استاد و نویسنده معروف که حالا مثل درخت گلابی باغش سترون شده و بار نمیدهد، یکی از آن روشنفکران افسردهحال و مایوس سینمای هنری ایران است که اگر رجعتی به گذشته نبود و گذری به دوران طلایی سپری شده، این هم یکی از انبوه فیلمهای سرد و سترونی میشد که خیلی زود از یادها میرفت. فیلم اما به جادوی عشق حیات مییابد و جان میگیرد. عشقی که در نهایت سیاست آن را میکشد. فیلم به شکلی هوشمندانه وارد دعوای آرمانگرایی و آرمانگریزی نمیشود. هرچند که سیاست را مانع اصلی به هجران نشستن عاشقانهها میداند. گرفتاری محمود، نامههای میم و در نهایت مرگ او، اندوهناکترین تصویر عشق نافرجام را در سینمای دهه 70 ایران رقم میزند. آن سرزندگی و نشاط و سرخوشی، در تندباد حوادث سیاسی ازبین میرود. سیاستی که ارزشی برای زندگی شخصی قائل نیست و چون هدف وسیله را توجیه میکند، احترامی هم برای عشق و انسانیت و عواطف بشری قائل نمیشود. فیلم با آن تابستان طلایی و آن گذشته رؤیایی و بعدازظهرهای داغ و بوی کتانیهای میم، تصویر دقیقی از گذشته از دست رفته میسازد؛ تصویری که با اندوه عشق نافرجام، ترکیبی از سرخوشی و حسرت را در رفتوآمد میان گذشته و حال میسازد و در نهایت این اندوه عشق است که میماند و این جمله از شعر میم که به حسرتی ابدی دامن میزند؛ «دیر اومدی، مُرد پری...».
گرفتاری محمود، نامههای میم و در نهایت مرگ او، اندوهناکترین تصویر عشق نافرجام را در سینمای دهه 70 ایران رقم میزند