بسیاری از رزمندگان داشتند از فکه آماده میشدند بروند دهلران و ابوغریب که مقابل حمله ارتش بعث بایستند اما خبری که از رادیو در خطوط جبههها پخش شد همه آنها را میخکوب کرد؛ قطعنامه 598 از سوی ایران پذیرفته شد و این یعنی پایان جنگ. برای بسیاری از رزمندگان و نیروهای انقلاب قابلپذیرش نبود که هنوز بسیاری از اراضی اشغالی آزاد نشده، جنگ پایان یابد. بغضی که در گلوی نیروها شکل گرفته بود 2روز بعد با پیام امام خمینی ترکید؛«در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا برای من بود این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم. ولی به واسطه حوادث و عواملی که فعلا از ذکر آن خودداری میکنم و به امید خدا در آینده روشن خواهد شد با قبول قطعنامه موافقت نمودم و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم. خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده شهدا و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام.» از اینجا به بعد را کسی نشنید و فقط هق هق گریه در سنگرها و خاکریزها بود که امان نمیداد.
گریه امان نمیداد
رزمندگان و پایان جنگ
در همینه زمینه :