• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
چهار شنبه 22 فروردین 1397
کد مطلب : 11816
+
-

2دقیقه به نیمه‌شب

آیا ایالات‌ متحده فرصت متوقف‌کردن برنامه هسته‌‌ای کره‌شمالی را از دست داده است؟

2دقیقه به نیمه‌شب

ترجمه: حمیدرضا خطیبی | منبع: گاردین ـ 30مارس2018:

فرودگاه بین‌المللی پیونگ‌یانگ ـ پایتخت کره‌شمالی ـ از آرام‌‌ترین فرودگاه‌های جهان محسوب می‌شود. انزوای دیرپای این کشور موجب شده است که مقصدهای چندانی برای پرواز از این فرودگاه وجود نداشته باشد. شمار خارجیانی که مشتاق دیدن این کشورند هم بسیار محدود است.

به خلاف این پس‌زمینه افسرده، یکی از روزهای پایانی ‌ماه می سال1999 اتفاقی غیرمعمول در این فرودگاه به وقوع پیوست. یک هواپیمای رسمی دولت ایالات‌متحده با نوارهای قرمز و سفید و ستاره‌های پرچم این کشور که روی بدنه هواپیما نقش بسته بود، به زمین نشست. هواپیما حامل ویلیام‌ پری ـ وزیر دفاع وقت آمریکا ـ بود که از سوی بیل‌کلینتون ـ رئیس‌جمهور وقت این کشور ـ مامور شده بود کاری کند که جدال میان دو کشور پایان یابد؛ پری هم همراه تیمی از دستیارانش امیدوار بود که این ماموریت، مانع از شروع دوباره ماجرای بن‌بست تسلیحاتی میان کره‌شمالی و ایالات متحده شود؛ شرایطی که دو کشور از 5سال پیش‌تر، گرفتار آن شده بودند.

مسیری که هواپیمای حامل پری از ژاپن تا پیونگ‌یانگ طی کرده بود پس از جنگ کره در دهه1950 دیگر شاهد تقریبا هیچ ترددی نبود. پری در اوج تنش میان دو کشور به کره‌شمالی می‌رفت. یک سال پیش از آن، پیونگ‌یانگ با انجام مجموعه آزمایش‌های موشکی شامل پرتاب موشک دوربرد تایپودونگ‌ـ1 که از آسمان ژاپن عبور کرد و در آب‌های اقیانوس آرام فرود آمد، توانایی خود را در حیطه تکنولوژی موشکی به نمایش گذاشته بود. این موشک به طور رسمی برای پرتاب ماهواره به فضا طراحی شده بود اما از تکنولوژی موشک‌های قاره‌پیما بهره می‌برد.

وقتی هیأت دیپلماتیک آمریکا پای به پیونگ‌یانگ گذاشت، دیگر از توافق سال1994 دو کشور ـ با هدف پیشگیری از تبدیل کره‌شمالی به یک قدرت نظامی هسته‌ای ـ چیزی باقی نمانده بود. در چارچوب آن توافق قرار بود که ایالات‌متحده سالانه 500هزار تن نفت به کره‌شمالی قحطی‌زده بدهد؛ هرچند این محموله‌ها عمدتا بسیار دیر به این کشور تحویل داده شد؛ چراکه با اکثریت‌یافتن جمهوریخواهان در کنگره، آنان تقریبا تمام خریدهای نفتی را مسدود کردند. همچنین قرار بود ایالات‌متحده، کره‌جنوبی و ژاپن، تعدادی رآکتور آب سبک را با هدف تولید انرژی غیرنظامی در داخل کره‌شمالی مستقر کنند؛ تعهدی که با تأخیر و موانع بسیاری پیگیری می‌شد. در طرف مقابل نیز به نظر می‌رسید که حاکمان پیونگ‌یانگ سرگرم پیش‌بردن برنامه‌هایی پنهان (علاوه بر پرتاب موشک‌های دوربرد) هستند؛ به گونه‌ای که سازمان‌های اطلاعاتی ایالات متحده متقاعد شده بودند که کره‌شمالی به‌دنبال مواد شکافت‌پذیر برای ساخت بمب اتمی است.

پری حامل نامه‌ای از بیل کلینتون برای کیم جونگ ایل ـ دیکتاتور کره‌شمالی ـ بود که پس از سال1994 در پی درگذشت پدرش، کیم ایل سونگ ـ بنیانگذار این کشور‌ـ قدرت را در دست گرفته بود. علاوه بر نامه پرزیدنت کلینتون که در آن ابراز امیدواری شده بود که روابط دو کشور بهبود یابد، پری از رهبران کره‌جنوبی و ژاپن نیز این اختیار تام را داشت که از طرف‌ آنها هم درباره چارچوب معاهده صلح با دیکتاتور کره‌شمالی سخن بگوید. بر این اساس، قرار بود کره‌شمالی در صورت چشم‌پوشی از سلاح‌های هسته‌ای و موشک‌های دوربرد، نفت و رآکتورهای بیشتری دریافت کند و در عین حال، امکان بازگشت این کشور به جامعه بین‌المللی و برقراری روابط دیپلماتیک به‌خصوص با ایالات متحده فراهم شود.



یکی از اهداف دیگر سفر پری به پیونگ‌یانگ آن بود که دریابد آیا دیپلماسی در برطرف‌کردن تنش با این کشور، کاربردی دارد یا خیر. ویلیام پری پیش از ورود به عرصه سیاست، ریاضی‌دان و مهندس بود و طی سال‌‌های حضورش در عرصه سیاست نیز همچنان پیگیر آزمودن این فرضیه بود که آیا آمیزه‌‌ای درست از مشوق‌‌ها و اخطارهای شدید می‌تواند نتیجه‌ای در بر داشته باشد یا خیر؟

امروز که به سفر حدود 2دهه پیش پری به کره‌‌شمالی می‌نگریم، پرسش این است که آیا آن تلاش، خودش شکست خورد یا پیش از رسیدن به موفقیت، به دلایل سیاسی دیگر پی گرفته نشد. از نظر بازهای دولت ترامپ شامل جان بولتون ـ مشاور امنیت ملی جدید کاخ سفید‌ـ کل تلاش دیپلماتیک سال1999 اقدامی وهم‌آلود و غیرواقعی و در نتیجه محکوم به شکست بود (بولتون همیشه به این موضوع بالیده که به شکست‌خوردن برنامه ویلیام پری کمک کرده است). برای پری، اعضای تیم همراهش در آن سفر و بسیاری دیگر از ناظران، پرواز به پیونگ‌یانگ و تبادلات بین 2کشور که طی 18‌ماه پس از آن سفر صورت گرفت، مصداق یکی از بزرگ‌‌ترین حسرت‌‌های تاریخ دیپلماسی بود که می‌توانست در صورت موفق‌بودن، کره‌شمالی و کل منطقه را در مسیر کمتر خطرناکی قرار دهد.

جان بولتون ـ دشمن شماره یک آن تلاش صلح‌آمیز ـ اینک به سمت مشاور امنیت ملی کاخ سفید منصوب شده است و وظیفه هماهنگ‌کردن دیدار دونالد ترامپ را با کیم جونگ اون ـ رهبر جدید پیونگ‌یانگ ـ بر عهده دارد؛ دیداری تاریخی که انتظار می‌رود طی ماه‌‌های آینده صورت گیرد. دیدار احتمالی رهبران دو کشور، تحولی بی‌سابقه می‌نماید و فرصتی برای دستیابی به موفقیتی تاریخی است؛ با این حال، به باور بولتون، ترامپ باید با دو گزینه «همه» یا «هیچ» با کیم جونگ‌اون مواجه شود؛ یا برنامه سلاح‌های هسته‌ای خود را کنار می‌گذارید یا با پیامدهای نظامی ادامه آن روبه‌­رو خواهید شد؛ گزینه سومی در کار نیست!

ویلیام ‌پری در یادآوری سفرش به پیونگ‌یانگ از نکات جالبی پرده برمی‌دارد؛ ازجمله نحوه مواجهه با رهبر عجیب و غریب کره‌شمالی و اینکه برای او، بیش از هر چیز احترام اهمیت داشت و تصریح می‌کند به این خاطر بود که تلاش‌‌های قبلی آمریکا برای ترساندن این کشور از طریق اعمال فشارهای نظامی و اقتصادی به شکست انجامید و بی‌تأثیر بود. به باور کیم جونگ‌ایل، پاپس‌کشیدن در چنان شرایطی مایه شرمساری بود.

سوزان دی‌ماجو ـ استاد مهمان در موسسه تحقیقات سیاستگذاری New America ـ که نقش مهمی در پشت پرده مذاکرات آمریکا با کره‌شمالی ایفا کرده است، در این‌باره می‌گوید: «آنان به هر کاری دست می‌زنند تا نقطه‌ضعفی از خود نشان ندهند. این موضوع جای نگرانی دارد. شما باید آماده آن باشید. گاهی این موضع‌گیری به نظرتان ناشی از اعتمادبه‌نفس طرف مقابل است و گاهی سازش‌ناپذیری وی جلوه می‌کند».

سفر پری سرآغاز سفرهای دیپلماتیک بیشتری شد که مهم‌‌ترین آنها، حضور مادلین آلبرایت ـ وزیر امور خارجه وقت آمریکا ـ در پیونگ‌یانگ بود. هدف اصلی سفر خانم آلبرایت به کره‌شمالی، توافق با این کشور بر سر محدودیت‌های جدی و شدید برنامه موشکی‌اش بود. آلبرایت به شخص کیم گفت مادامی که وی نگرانی‌‌های آمریکا را در این زمینه کاهش ندهد، وی به پرزیدنت کلینتون توصیه نخواهد کرد که به کره‌شمالی بیاید. دولت آمریکا فهرستی از پرسش‌‌های مختلف را درباره درک کره‌شمالی از محدودیت‌های پیشنهادی‌اش فراهم کرده بود که باید توسط کارشناسان موشکی این کشور بررسی و پاسخ داده می‌شد. اما کیم در دومین سفر آلبرایت به پیونگ‌یانگ از وزیر امور خارجه ایالات‌ متحده خواست که خودش این پرسش‌نامه را ببیند.

خانم آلبرایت آن دیدار را چنین به یاد می‌آورد: «آنچه وی پس از دیدن پرسش‌نامه انجام داد، پاسخ‌دادن به تمام سوالات بود، بدون آنکه از مشاورانش که در اطراف وی نشسته بودند سوالی بپرسد. به این خاطر فکر می‌کنم وی به لحاظ فنی از فحوای آن سوالات آگاه بود و می‌خواست به‌وضوح نشان دهد اوست که زمام امور را در دست دارد».

آلبرایت درحالی‌که متقاعد شده بود کیم شخصی عملگراست از پیونگ‌یانگ به واشنگتن بازگشت و بر این باور بود که دیدار اخیرش از کره‌شمالی، می‌تواند منجر به توافقی تاریخی با این کشور شود. ویلیام پری در این‌باره می‌گوید: «پرزیدنت کلینتون به من گفت حاضر است هر کاری که لازم باشد انجام دهد تا چنین توافقی امضا شود و وی از این شرایط راضی است».

با این حال در هفتم نوامبر سال2000 ـ 10روز پس از بازگشت مادلین آلبرایت از کره‌شمالی ـ آمریکایی‌ها در جریان یکی از نزدیک‌ترین رقابت‌های انتخاباتی ریاست‌جمهوری تاریخ خود به پای صندوق‌های رأی رفتند تا از بین ال‌گور و جورج بوش پسر، یکی را انتخاب کنند. اگر ال‌گور ـ جانشین وقت بیل کلینتون ـ به پیروزی می‌رسید این احتمال وجود داشت که کلینتون از هفته‌های باقیمانده از دوره ریاست‌جمهوری‌اش بهره‌گیرد و به پیونگ‌یانگ سفر کند اما با گره‌خوردن روند انتخابات در ایالت فلوریدا و به‌تعویق‌افتادن اعلام نتایج آن، همه‌‌چیز معلق باقی ماند.

در پایان انتخابات ریاست‌جمهوری سال2000 برتری جورج ‌بوش با اختلافی اندک در فلوریدا از سوی دمکرات‌ها به لحاظ حقوقی به چالش کشیده شد و آنان خواستار شمارش دوباره آرا به صورت دستی شدند؛ اقدامی که به باور ال‌گور می‌توانست به پیروزی وی منتهی شود. از آن سو، جمهوریخواهان برای جلوگیری از شمارش آرا به‌صورت دستی، ده‌‌ها حقوق‌دان و وکیل را روانه فلوریدا کردند که یکی از تهاجمی‌ترین‌شان وکیلی بود با موهای حنایی، عینک دورفلزی و سبیلی پرپشت: جان بولتون.

پس از آنکه دادگاه عالی ایالات متحده بازشماری آرا را متوقف و پیروزی جورج بوش را تایید کرد، بولتون یکی از حقوق‌دان‌های جمهوریخواهی بود که پاداش تلاش‌هایشان را در فلوریدا دریافت کردند. دیک چنی ـ جانشین رئیس‌جمهور در دوره جورج بوش ـ در این‌باره می‌گوید: «مردم می‌پرسیدند جان چه منصبی دریافت خواهد کرد؟ پاسخ من این بود: هرچه خودش بخواهد». بولتون به‌عنوان معاون وزارت امور خارجه در زمینه کنترل تسلیحاتی منصوب شد؛ با آنکه از مخالفان بی‌‌حوصله و جدی توافقات کنترل تسلیحاتی، به‌خصوص با کره‌شمالی محسوب می‌شد! او در خاطراتش می‌نویسد تسلیم‌شدن دیگر یک گزینه به‌حساب نمی‌آید. بولتون کلینتونی‌‌های مقید به اصول اخلاقی و چهره‌های پرکار کابینه او را که باور داشتند صلح با کره‌شمالی امکان‌پذیر است به سخره می‌گرفت.
حتی پس از پیروزی جورج ‌بوش، دیپلمات‌های درگیر در مسئله معاهده صلح با کره‌شمالی همچنان بر این باور بودند که هنوز چیزی از دست نرفته است. کالین پاول ـ وزیر امور خارجه منصوب بوش ـ اشتیاق بسیاری برای انعقاد یک توافق بالقوه با پیونگ‌یانگ نشان می‌داد. به گفته ویلیام پری «کالین به من و کلینتون اطمینان داد که چنین توافقی را می‌پسندد و برای رسیدن به آن تلاش خواهد کرد. او واقعا چنین نیتی داشت». 

در 6 مارس سال‌2001، پاول علنا اعلام کرد که دولت جدید آمریکا «خواهان تعامل با کره‌‌شمالی و ادامه راهی‌است که پرزیدنت کلینتون در این زمینه، ناتمام باقی گذاشته است».

اما پاول اشتباه می‌کرد. چنی و دونالد رامسفلد ـ وزیر دفاع جدید آمریکا ـ به همان اندازه بولتون از گفت‌وگو با پیونگ‌یانگ متنفر و گریزان بودند و در نهایت بوش را نسبت به اهداف خود متقاعد کردند. نظر بازهای دولت بوش این بود که تماس دولت کلینتون، پاداشی بوده به کره‌شمالی به‌خاطر نقض گسترده حقوق بشر و زیرپاگذاشتن توافقات تسلیحاتی‌اش. بولتون در خاطرات خود چنین می‌نویسد: «یازدهم سپتامبر موضوع کره‌شمالی را به حاشیه برد اما تا پایان همان سال من توانستم بحث شکست توافق سال1994 با این کشور و مصادیق نقض آن را دوباره مطرح کنم». جورج بوش در سخنرانی سال جدیدش در کنگره، در ژانویه سال2002 از کره‌‌شمالی، ایران و عراق به‌عنوان اعضای «محور شرارت» نام برد.

رابرت کارلین که ریاست دایره شمال شرق آسیا را در اداره اطلاعات و تحقیقات در دوره کلینتون برعهده داشت، در دوره بوش نیز در این سمت باقی ماند و کوشید نظر سیاسیون حاکم بر کشور را تغییر دهد اما تلاش‌های او نیز بی‌فایده بود. او در‌ ماه می 2002 از مقام خود کناره گرفت؛ «من به بن‌بست رسیده بودم. ما یادداشت‌‌هایی را برای [کالین] پاول می‌فرستادیم با این هدف که او دریابد دستاوردهای ما چه بوده و چه احتمالاتی هنوز امکان‌پذیر است. فکر می‌کنم با توجه به اظهارنظرهایش پای یادداشت‌‌های ما، او متوجه این موضوعات بود اما دست‌وپای پاول بسته شده بود».

ویلیام پری که اینک 90سال دارد وقت خود را با سفر به نقاط مختلف جهان در معیت دخترش ـ رابین ـ می‌گذراند و نسبت به خطرات یک برخورد هسته‌ای هشدار می‌دهد و می‌کوشد نسل جدید رهبران جهان را که پس از جنگ سرد به قدرت رسیده‌اند متقاعد کند اینکه پس از بمباران هسته‌‌ای ناکازاکی دیگر سلاح هسته‌ای به کار گرفته نشده، دلیل آن نیست که ما از وقوع فاجعه مشابهی برحذر و ایمن باشیم. به باور او، ما فقط خوش‌شانس بوده‌ایم.

جان بولتون که اینک به سمت مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ منصوب شده است با این دیدگاه راسخ به میدان آمده که به جای دیپلماسی بده‌بستان، با بهره‌‌گیری از قدرت نظامی آمریکا، مشکلات جهان را حل‌وفصل کند. او در گذشته بارها خواهان حمله به کره‌شمالی شده است؛ با اینکه چنین حمله‌ای احتمال مقابله‌به‌مثل ویرانگرانه پیونگ‌یانگ را علیه کره‌جنوبی در پی خواهد داشت.
اما در مقایسه با آخرین باری که بولتون در کاخ سفید بوده و تا حدی به دلیل اشغال فاجعه‌بار عراق توسط دولت بوش، ایالات متحده برتری جهانی خود را از دست داده است. کیم جونگ‌اون بر خلاف پدرش تمایلی به پذیرفته‌شدن از سوی غرب ندارد و باز هم بر خلاف پدرش، اینک از زرادخانه هسته‌‌ای تعریف‌شده‌ای برخوردار است. در همین حال، طی این سال‌‌ها قدرت چین به شکلی تصاعدی افزایش یافته است و پرزیدنت شی جین‌پینگ بیش از اسلاف خود تمایل دارد که در عرصه جهانی از قدرت کشورش بهره بگیرد. وقتی کیم اخیرا به پکن سفر کرد رهبر چین حتی این زحمت را به خود نداد که دونالد ترامپ را پیش از رسیدن قطار آقای کیم به پکن از این دیدار باخبر کند.

ترامپ، بولتون و مایک پومپیو ـ وزیر امور خارجه جدید ایالات ‌متحده ـ اسلاف خود را مسبب مخمصه کنونی قلمداد می‌کنند. آنان می‌گویند که سیاست «صبر استراتژیک» باراک اوباما (انتظار برای اینکه تحریم‌ها اراده کره‌شمالی را برای حفظ سلاح‌های هسته‌ای‌اش تضعیف کند) سیاستی از سر سیری و غیرجدی بوده و پذیرش نقطه‌ضعف [آمریکا]. بازهای کنونی کاخ سفید، سفر سال1999پری به پیونگ‌یانگ و شکوفایی دیپلماسی پس از آن را نیز در بهترین حالت، اقدامی وهم‌آلود و در بدترین حالت، باج‌دهی آشکار آمریکا به حکومت سرکوبگر کره‌شمالی می‌دانند.

آنها به‌عنوان شاهد این مدعا، به جمع‌بندی جامعه اطلاعاتی ایالات متحده در تابستان سال‌2002 اشاره می‌کنند که بر اساس آن، رهبران کره‌شمالی در تمام این مدت مشغول فریب‌دادن آمریکا بوده‌اند و درحالی‌که توافق کرده بودند تاسیسات پلوتونیوم خود را برچینند، پنهانی تکنولوژی غنی‌سازی‌ اورانیوم را از عبدالقدیرخان پاکستانی خریدند تا راه دیگری را برای دسترسی به بمب هسته‌ای طی کنند.

ایوانز ریور ـ از همراهان ویلیام پری در سفر سال1999 ـ که در پرواز برگشت با حرارت از لزوم پیگیری مذاکرات، دفاع می‌کرد اینک بر این باور است که آمریکایی‌ها در تمام این مدت از کره‌شمالی بازی خورده‌اند؛ «نکته عجیب این است که طی این سال‌‌ها من موضع سرسختانه‌ای در این‌ باره پیدا کرده‌ام. اگر آنچه را امروز می‌دانم در آن زمان می‌دانستم بعید بود چنان موضعی بگیرم. در نهایت، من کاملا متقاعد شده‌ام که خلع سلاح هسته‌ای هیچ‌گاه به صورتی جدی، از اهداف و مقاصد کره‌شمالی نبوده است.» 
ریور می‌افزاید: «حکومت پیونگ‌یانگ مصمم بود که برنامه توسعه سلاح‌های هسته‌ای‌اش را به هر بهایی دنبال کند؛ چراکه از سال‌های قبل به این نتیجه رسیده بود که این تنها راه برای تضمین بقایش محسوب می‌شود».

سایر اعضای هیأت دیپلماتیک آمریکا در سفر سال1999 به پیونگ‌یانگ درس‌‌های متفاوتی از آن تحولات گرفته‌‌اند. در آن زمان، جامعه اطلاعاتی ایالات‌متحده شواهد محکمی در دست داشت مبنی بر آنکه کره‌‌شمالی برنامه‌ای پنهان را برای غنی‌‌سازی‌ اورانیوم دنبال می‌کند؛ هرچند این موضوع، ماموریت دیپلماتیک آنان را متوقف نکرد. برنامه آمریکا این بود که وقتی قدرت اعمال نفوذش به بیشترین سطح خود رسید این شواهد را مقابل کره‌شمالی قرار دهد؛ یعنی زمانی که مزایای یک توافق هسته‌ای برای کره‌شمالی محرز شود و پیونگ‌یانگ چیزهای زیادی برای ازدست‌دادن داشته باشد.

کارلین در این‌ باره می‌گوید: «برنامه اورانیوم، پنهانی بود اما ما از آن خبر داشتیم؛ در سال1999 و حتی پیش از آن». به گفته وی با توجه به تاخیرهای آمریکا در تحویل نفت و رآکتورهای آب سبک به پیونگ‌یانگ در سال‌های دهه1990 طبیعی بود که کره‌شمالی به نوعی به ‌دنبال تضمین و به نوعی یک پلانB ‌در این زمینه باشد. پرسش این بود که آیا کره‌شمالی کوتاه خواهد آمد؟
کارلین اذعان می‌کند هیچ تضمینی نیست که کیم با هدف کسب مزایای توافق با ایالات متحده به‌واقع بخواهد از برنامه اورانیوم خود دست بکشد. وی می‌افزاید: «مجموعه بحث‌های حقیقتا جذابی در پیونگ‌یانگ درباره اینکه کشور به کجا می‌رود شکل خواهد گرفت. این بهترین تحولی‌است که می‌توان به وقوع آن امیدوار بود. گرچه پس از انتصاب جان بولتون، کیم دیگر ناگزیر از انتخاب چنین گزینه‌ای نیست».

تلاش‌‌های دولت بوش یعنی تحت‌فشارگذاشتن کره‌شمالی و منزوی‌کردن این کشور، تأثیر مطلوبی نداشت. آن‌زمان، پیونگ‌یانگ با خودداری از ادامه گفت‌وگوهای دوجانبه، بازرسان سازمان بین‌المللی انرژی اتمی را اخراج کرد، رآکتور خود را در یونگ‌بیون از نو راه انداخت، مبادرت به آزمایش موشک‌های جدید کرد و نخستین آزمایش هسته‌ای زیرزمینی خود را در اکتبر2006 به اجرا درآورد. ایالات متحده هیچ واکنش نظامی متناسبی به این اقدامات کره نشان نداد و تا پایان سال2007 بوش پیشنهادی مشابه ویلیام‌ پری را به کیم جونگ‌ایل ارائه کرد؛ شامل عادی‌سازی‌ کامل روابط دیپلماتیک. در سال‌های اخیر نیز تحت سیاست «حداکثر فشار» دونالد ترامپ، کره‌شمالی بار دیگر به توسعه سلاح‌های خود شتاب بخشیده؛ تحولی که منجر به آزمایش 3موشک بالستیک بین‌قاره‌ای و انفجار یک بمب هسته‌ای گرمایی در سپتامبر2017 شد.

پری باور دارد که ما مانند دوران جنگ سرد، فاصله چندانی با یک فاجعه نداریم و با توجه به رویکرد ستیزه‌جویانه دولت ترامپ، به وقوع چنین فاجعه‌ای حتی نزدیک‌‌تر شده‌ایم؛ «مادامی که رهبران کره‌‌شمالی بر این باورند که هدف ایالات‌ متحده، براندازی حکومت پیونگ‌یانگ است و در این راه از قدرت نظامی بهره‌خواهد برد، به حفظ زرادخانه هسته‌ای‌شان ادامه خواهند داد؛ بنابراین بدون توافق بر سر این مسئله اساسی، ما هیچ‌گاه به معاهده‌ای که در نظر داریم نخواهیم رسید». به عقیده وی، این فرصتی بوده که در سال2000 از دست رفته است؛ «فکر می‌کنم ما فرصت متوقف‌کردن برنامه هسته‌‌ای کره‌‌شمالی را از دست داده‌ایم.»





 

این خبر را به اشتراک بگذارید