ریحانه وحیدیان_شهروند دوچرخهسوار
وقتی بهصورت عابرپیاده و گذری در خیابان با آزار کلامی مواجه میشدم، سعی میکردم با تغییر مسیر و گم شدن در جمعیت از آزارگر دور شوم، اما حین دوچرخهسواری در مسیر روزمره به محل کارم چه کنم؟!
در نخستین روزی که دوچرخه را بهعنوان وسیلهنقلیه برای تردد به محل کارم انتخاب کردم، در ابتدای خیابانی که انتهایش به محل کارم میرسید، ناگهان صدای پیرمردی دستفروش در خیابان پیچید که خطاب به من گفت: «چرخ عقبت میچرخه!» یکباره سنگینی نگاههای زیادی را حس کردم؛ نگاه افرادی که در صف نانوایی و ایستگاه اتوبوس چند ثانیه پیش از مقابلشان رد شدم. خیابان هم برای لحظاتی ساکت شد. سعی کردم در سکوت و بدون نشان دادن عکسالعملی از دیدها دور شوم.
حس بدی داشتم. ترسیدم از اینکه نکند مشکلی برای چرخ عقبم پیش آمده؛ خجالت کشیدم از اینکه همه نظرشان به من جلب شد. خشمگین شدم از اینکه به پیرمرد دستفروش جوابی ندادم. چند دقیقهای طول کشید تا متوجه شوم معنای چرخ عقبت میچرخه، طنز است و به هیچ مشکل فنی در دوچرخهام مرتبط نیست. با دوستانم این اتفاق را به اشتراک گذاشتم و این بازخورد را گرفتم که صبور باش و ادامه بده. باید چشمانشان به دیدن تو عادت کند. فکرم درگیر این اتفاق بود و در مسیر برگشت از همان محل عبور کردم. خیابان شلوغ بود و ترافیک خودروها مجالی به دستفروش و عابران برای توجه به من نمیداد. یک ماهی گذشت و من همچنان با دوچرخه به محل کارم از همان مسیر تردد میکردم تا صبح روزی که برای خرید تنقلات به سوپری کنار پیرمرد دستفروش مراجعه کردم. از دور حواسش بود که در حال نزدیک شدنم. جلوی چشمانش، از دوچرخه پیاده شدم و درحالیکه داشتم از دوچرخه فاصله میگرفتم، به من گفت: «دوچرخهات رو میدزدن!» بدون مکث بهش گفتم: «شما چشمت بهش باشه تا من برگردم. » جوابی نداد و خیره ماند. داخل سوپری شدم و سریع خریدم را انجام دادم و برگشتم. سوار دوچرخه شدم و بابت اینکه مراقب دوچرخهام بود، تشکر کردم. باز هم جوابی نداد و فقط سکوت کرد. روزهای بعد در مسیر تردد به محل کارم همچنان ساکت آنجا نظارهگر بود.
احساس کردم با این رفتارم، بهترین جواب را به آزارگر دادم. در عوض تمام سناریوهایی که در ذهنم برای پاسخ به متلک گفتنش داشتم، صبوری، آرامش و نشان دادن خیال آرامم برایش بهترین پاسخ بود. صبورانه، ایمن و مستمر در شهر رکاب بزنید.
صبورانه رکاب بزن!
در همینه زمینه :