بچههای کوچه صامپزخونه
پرسه در خاطرات محله ای که پشتش به لوطی هایش گرم بود
مرضیه موسوی | خبرنگار
کوچه «صابونپزخانه» همیشه بوی گوگرد میداد. صابونهای تازه درست شده پشتبام مغازهها و خانهها پهن میشد تا خشک شوند و از این کوچه به تمام کوچهها و خانههای شهر تهران راه پیدا کنند. ساختمان آجری کارخانه صابونپزی درست وسط کوچه قرار داشت و کوچه اسمش را از همین کارخانه قرض گرفته بود. دو دههای از تخریب کامل کارخانه میگذرد و حالا ساختمان خیریه اباصالح(عج) در مکان تقریبی کارخانه جا خوش کرده است.
چهارراه صابونپزخانه، تقاطع کوچههای شهید منتظری و شهید مراد ی چند سالی است که به پاتوق معتادان و مرکزی برای خرید و فروش و استعمال موادمخدر تبدیل شده است. هنوز تعدادی از اهالی قدیمی کوچه صابونپزخانه محله هرندی در این کوچه سکونت دارند و هجوم هر روزه معتادان و کارتنخوابها به این محله را تماشا میکنند؛ محلهای که روزگاری ساکنانش و پز «بچه صامپزخونه» بودنشان را میدادند و تنها بردن نامی از این کوچه کافی بود برای اینکه هر کسی حساب کار دستش بیاید و هوس دعوا و گرد و خاک با بچههای این محله از سرش بپرد.
میدان کاه
«اطراف کارخانه صابونپزی پر بود از مغازههای کوچکی که محصول همین کارخانه را میفروختند. اغلب ساکنان این محله هم در صابونپزخانه کار میکردند یا مغازه فروش صابون داشتند.» حاج «مهدی پروندی» از اهالی قدیمی محله صابونپزخانه است که با وجود تغییر چهره محله هرندی همچنان در این محله سکونت دارد. او از خاطراتش در مورد چهارراه صابونپزخانه میگوید: «چهارراه صابونپزخانه محلی بود برای عبور و مرور شترها و چهارپایان. کوچه صابونپزخانه بازاری بود که کل صابون مصرفی اهالی تهران را تأمین میکرد. بازارچهای که از همین چهارراه شروع میشد مسقف بود و به بازارچه حاج علی شهرت داشت. درست بعد از بازارچه میدان کوچکی بود که همیشه روی آن کاه میفروختند و به آن میدان کاه میگفتند. بعدها این میدان از بین رفت. رد کاه کوچههای خاکی اطراف میدان را میپوشاند و مسیر تردد حیوانات بارکش را
نشان میداد.»
عباس خروسی، میراب محله بود
طیب حاج رضایی، شعبان جعفری یا همان شعبون بیمخ، شیخ رجبعلی خیاط، شهید امانی و شهید هرندی از نام آشناهای محله هرندی و چهارراه صابونپزخانه هستند؛ چهارراهی که اهالی آن را «صامپزخونه» مینامند و پشتشان به لوطیهای محلهشان گرم است. «محمد احمدی» از اهالی محله میگوید: «اینجا را با قهوهخانههای معروفش میشناختند. قهوهخانه آجودان از معروفترینهایش بود. به خاطر وجود لوطیها و لاتهای تهران همیشه اینجا دعوا به پا میشد و هر روز معرکهای بود.
حتی زنهای محله هم یکه بزن بودند و اگر لازم میشد 10 نفر را حریف بودند.» او از خانههای بزرگ محله میگوید و خانوادههایی که در کنار هم در یک خانه مشترک، هرکدام در اتاقی زندگی میکردند و مردم محله که چقدر قانع بودند. خانههای قدیمی و بزرگ این محله هنوز هم اغلب محل سکونت چند خانواده در کنار یکدیگر است. خانوادههای مهاجری که این سالها در کوچه صابونپزخانه سکونت پیدا کردهاند رسم زندگی در کنار خانوادههای دیگر در یک خانه را زنده نگه داشتهاند و کمتر خانه نوسازی در کوچه صابونپزخانه به چشم میخورد.
احمدی میگوید: «از زمان قدیم اهالی این محله وضع مالی خیلی خوبی نداشتند و اغلب مردان کارگر همین کارخانه صابونپزی یا بازار بودند. بچه که بودیم اینجا خبری از لولهکشی آب نبود. محله یک میراب داشت به نام عباس خروسی. از سر باغ فردوس راه میافتاد و داد میزد: میراب آمده؛ راه را باز کنید. مردم جلو جوی آبی را که به آبانبار خانهها میرفت باز میکردند و آب از کوچهپسکوچهها به سمت آبانبار سرازیر میشد.» آب بشکهای هم از باغ شاه میآمد و بشکهای 30 شاهی به فروش میرسید. درشکهچی در کوچههای پر از گل راه میرفت و روزی نبود که چرخهای گاریاش در گل و لای چهارراه صابونپزخانه گرفتار نشود. بازار صابون برگردان که از سکه افتاد کمکم پای صنف سراجها به کوچه صابونپزخانه باز شد اما دوام چندانی نداشت و سالهاست که این چهارراه در قرق معتادان است.