بومیان و ساکنان جزیره کیش از زندگیشان میگویند
جزیره غریبهها
زهرا رفیعی :
ردّ اسکلت رودهای خشکشده در خاک استان هرمزگان، از میان چینخوردگیهای متراکم و شگفتانگیز این سرزمین به خلیجفارس منتهی میشود. هواپیما از روی نقشه، حوالی روستاهای سیفآباد و چهره شروع به کمکردن ارتفاع میکند و از روی بندر تازهتاسیس آفتاب، جزیره را برای فرود، هدف قرار میدهد. از همان ارتفاع معلوم است که جایجای این جزیره در حال ساختوساز است. هیاهوی ساختن در جزیره 90کیلومترمربعی «کیش» سالهاست ادامه دارد؛
بهطوری که از سال69 که به منطقهای آزاد برای تجارت و گردشگری تبدیل شد تا امروز، ساکنان آن همچنان با تغییرات متنوعی مواجه میشوند و این موضوع باعث شده است که برخی سالمندان قدیمی آن به قول خودشان «یک کفدست جزیره» را بهسختی بشناسند. در اکثر ماههای سال، هوا که رو به غروب میرود، جنبوجوش در جزیره بیشتر میشود و مراکز خرید، از گردشگران سوخته از آفتاب، پر میشود. این جزیره آنقدر مرکز خرید و هتل دارد که ساکنانش در آن کمتر دیده میشوند. جزیره زنده است و زندهبودن آن را فقط از ساختوسازها و مراکز خرید شلوغش نمیتوان حس کرد؛ گشتوگذار در محلههای قدیمی و بومی جزیره که به دلیل کمترتوریستیبودن، گردشگران کمتری به آن قدم میگذارند، مهمترین نشانه این جریان زنده زندگیاست.
قومیت اهالی این محله که بیشترشان را عربهای خونگرم تشکیل میدهند، از روی لباسهایی که به تن دارند میتوان حدس زد. پیرمردی که دشداشه و غترهای (پارچهای که روی سر میاندازند) سفید به تن دارد، دستهایش را پشت کمر گره کرده و در محله راه میرود. گوشه پیادهرو روی سکوی کنار خانهای مینشیند و با لهجه غلیظ عربی به سؤالات جواب میدهد. برای پیداکردن کلمات فارسی هر جواب مدتی فکر میکند و دستوپاشکسته از کودکیاش در کیش، حبس نفسهای عمیقی که موقع غواصی میکشیده، عوضشدن ناگهانی کیش و مستمری بازنشستگی 100هزار تومانیاش میگوید. جاسم 65ساله اخیرا بازنشسته شده است. میگوید: «از زمان پدر پدر پدرم ساکن جزیرهایم. هیچوقت هیچجایی غیر از کیش زندگی نکردهام. اینجا خانه من است؛ یعنی جای دیگری ندارم که بروم».
سالهای دور کودکی را به خاطر میآورد که علاوه بر دریانوردی، هندوانه و خیار و حتی گندم میکاشتهاند. جاسم میگوید: «20سال است که شکل زندگی مردم قدیمی کیش تغییر کرده. قبلا بیشتر مردان جزیره، غواصی مروارید میکردند. حدود 25سال است که دیگر صید مروارید نمیرویم؛ هم قیمتش کم شده و هم چند سالی است که محیطزیست، اجازه صید نمیدهد. دیر فهمیدیم که میشود بیمه تأمین اجتماعی شد؛ 4-3سال بیشتر حق بیمه ندادم و الان ماهی 100هزار تومان مستمری میگیرم».
از لابهلای صحبتهایش میتوان فهمید که برای زمین اجدادیاش سند ندارد و سیاستهای توسعهای جزیره، مانع از ساختوساز در محلهاش است. میگوید که ساختوسازهای جزیره به نفع بومیها نبوده و فقط تاجران را پولدارتر کرده است.
دو زن کالسکههای کودکانشان را هل میدهند و در کوچههای بعضا بینام محله سفین قدیم راه میروند. هر دو به دلیل اشتغال همسرانشان از بندرعباس به این جزیره آمدهاند. هنوز ۱۸سالشان نشده و یکی، 2 و دیگری 3بچه دارد. کار همسرانشان خدمات فضای سبز است و از بودن در جزیره راضی هستند. اهالی این محله هم مثل هممحلیهایشان در بندرعباساند؛ ترکیبی از فارسها و عربها. یکی که سنوسالش بیشتر است، میگوید: «در بندر، کار نبود؛ مجبور شدیم بیاییم اینجا که کسبوکار رونق بیشتری دارد و کارگر هم بیشتر میخواهند. از خوبیهای اینجا امنیت آن است؛ هرچند مدتیاست که معتادها لابهلای درختهای جنگل در اطراف محله تردد میکنند». منظور او از جنگل، محوطهای از درختان کهور ایرانی، کنار، لور، گز، کرت، بمبرلاری و نخل است که از گیاهان بومی کیش هستند.
مهله و مریم، مادر و دختر هستند و از پوشش و رنگ پوستشان میشود فهمید که از ساکنان قدیمی و عرب این محله هستند. هر جا مهله برای فارسیحرفزدن کم میآورد، مریم ـ دختر حدودا 20سالهاش ـ به کمکش میآید. او میگوید: «در این سالها آنقدر کیش رونق گرفته که ما بومیها در اقلیت هستیم. سازمان برای اهالی این محل آپارتمان نو ساخت؛ یک عده رفتند نشستند و خیلیها هم حاضر به جابهجایی نشدند».
نخی را که از سوراخ روی در آهنی خانهشان خودنمایی میکند، بیرون میکشد، چفت در خانه را باز میکند و وارد حیاط کوچک میشود. خانههای این محل با بلوکهای سیمانی ساخته شدهاند و روکش سیمان سفید دارند. گوشه حیاط، منبع پلاستیکی آب قرار دارد. مادر ادامه میدهد: «فکر نمیکردیم جزیره اینهمه تغییر کند. بعضی وقتها که برای دوادرمان یا گرفتن وام از کمیته امداد میروم راه برگشت را دیگر نمیشناسم. زندگی برای من سخت شده ولی اگر برای جوانهای جزیره کار باشد، خوب است».
دخترش ـ مریم ـ میگوید: «ما هیچکارهایم؛ همهجا را آدمهای جدید در جزیره گرفتهاند و انگارنهانگار که ما ساکنان اصلی کیش هستیم. اینجا تغییرات، خیلی سریع اتفاق میافتد؛ نمیدانم در تهران هم این همه شهر را سریع عوض میکنند؟».
خیالش که از تغییرات بیشمار در پایتخت راحت میشود میگوید: «اینجا دخترها که درسشان تمام میشود در خانه میمانند. من هم دیربهدیر به مرکز شهر میروم. خیلی وقتها شده که شهر را نشناسم». صدای اذان عصر از مسجد محل به گوش میرسد. مریم خیلی آهسته میگوید که برادرش معتاد است و برخلاف مردان محله در خانه میماند و سریع حرف را به کلاس قالیبافیای که کمیته امداد برایش گذاشته میکشاند و میگوید: «شوهر که کردم از پوشش کمیته امداد درآمدم. کلاس هم رفتم ولی با بچه کوچک نمیشود فرش بافت».
مادر، سؤال را خوب متوجه نمیشود و دختر برایش ترجمه میکند. از میان کلماتی که ردوبدل میشود کلمه «احساس» شنیدنیاست. سگرمههایش درهم میرود و با لهجه شیرین عربی خاطرهای از گمشدنش در کیش را با تکرار کلمات «سرگیجه»، «اعصاب خراب» و «خواهش» تعریف میکند ولی آخر سر میخندد و در مورد احساسش در مورد تغییرات در جزیره میگوید: «ای مادر! انگار شهر برای غریبههاست؛ با این حال راضی هستم».
محله سفین کیش با اینکه قدمت زیادی دارد ولی بافت تاریخی آن تنیده در بافتیاست که بیشتر به حاشیهنشینی شباهت دارد؛ کوچههای عریض با خانههایی کوچک؛ دیوارها، بلوکهای سیمانی چیدهشده تا سقف با درهای آهنی رنگورورفته و فضای سبز اندک که میتواند ناشی از ارزش بالای آب در منطقه باشد.
به بومیان کیش بارها خانه معوض در نقطه دیگری از جزیره پیشنهاد شده است. مریم از اینکه با سایر بومیان کیش به طرف دیگر جزیره کوچانده شود و در خانههای بزرگ مهندسیساز با آب لولهکشی زندگی کند و به وسایل نقلیه عمومی دسترسی داشته باشد، راضیاست ولی مثل خیلی از بومیها از تغییر میترسد.
بچهها حاکمان اصلی کوچههای قدیمی کیش هستند. دخترها وسطی بازی میکنند و آن را به زبان عربی «وسطا» میگویند. غروب که از راه میرسد تردد در کوچه بیشتر میشود. در میدانگاه محله، پارک تازهتاسیسی وجود دارد که با تاریکشدن هوا فقط پسرها در آن تردد میکنند. در جمع پسرها جز حسین که میخواهد ریاضیدان باشد بقیه نوجوانها میخواهند صیاد شوند. احمد مثل خیلی از همسنوسالهایش وقتی فصل مدرسه تمام میشود به سراغ صید میرود. او میگوید: «من عاشق صید و دریا و ساحل هستم. میخواهم مثل پدر و پدربزرگم صیاد شوم؛ البته آنها غوص میرفتند». منظورش از غوص، صید مروارید است. او ادامه میدهد: «بچههای کیش، لذت صید در دریا را چشیدهاند و این کار را دوست دارند».
مهرداد که اهل قلعهگنج کرمان است، دیپلم فنی برق دارد ولی در جزیره نقاشی ساختمان میکند. حوالی عید کسبوکارش پررونقتر شده است و میگوید: «کیش شلوغ شده و ساختوساز بیشتر از همیشه است».
آنها موادمخدری را که در محلهشان مصرف میشود بهخوبی میشناسند و میدانند که اینروزها معتادهایی که شیشه، بنگ، تریاک، دوا(هروئین) و گل میکشند لای درختهای پشت محله زندگی میکنند. جزیره، کمپ ترک اعتیاد ندارد؛ حتی کلاس NA هم ندارد؛ با این حال مواد راحت پیدا میشود. چند روز پیش 3کیلو دوا از قایق یکی از اهالی پیدا کردهاند.
ناگهان احمد یادش میافتد که خاطره صبحش را تعریف کند و با آبوتاب میگوید: «2تا معتاد امروز محمد را که داخل بازار ماهی کار میکند خفت کردند و موبایلش را دزدیدند. من، مسعود، عابس و میثم رفتیم دیدیم در جنگل خوابیدهاند. یکی از آنها را گرفتیم. دوایی بود. خانواده ندارند که سراغ آنها برویم. گریه و التماس کرد، وسایل دوستمان را پس داد و برگشتیم. با تخته و پتوی دزدی برای خودشان در جنگل آلونک درست کردهاند. امنیت محل با وجود آنها کم میشود».
بیشتر ساکنان این بخش از شهر ـ پیر و جوان ـ دشداشه به تن دارند. عابس از خانهای قدیمی اما استوار بیرون میآید و راه خانه عبداللهبنشاهین ـ تاجر مروارید ـ را که حالا به همت اهالی و سازمان منطقه آزاد، موزه مردمشناسی شده، نشان میدهد. در راه در مورد علاقه جوانان به صید میگوید: «اگر بچههای شهر به بتمن و سوپرمن و... علاقه دارند، اینجا بچهها سودای ناخداشدن و صیادشدن در سر دارند. علاقه به صید در خون جوانان عرب کیش موج میزند. هنوز ناخداهایی داریم که 8تا 10دقیقه زیر آب نفسشان را حبس میکنند. مادرم میگوید علاقه به صید در کیش مثل تور صیادی است؛ هیچ راه فراری از آن وجود ندارد».
او که لیسانس حسابداری دارد در مورد وضعیت کار در جزیره برای بومیان کیش میگوید: «اوضاع اشتغال در کل کشور مناسب نیست ولی میتوان حداقل از متخصصان بومی در داخل جزیره استفاده کرد. انتظارمان این است که سازمان منطقه آزاد کیش که مسئولیت توسعه کیش را بر عهده دارد از بومیان متخصص هم استفاده کند. کار در بخش خصوصی و صنعت گردشگری وجود دارد ولی ما دوست داریم برای سازمان کار کنیم. ما از زمانی در کیش بودهایم که هیچ امکانات زیرساختیای مثل آب و برق در جزیره نبوده؛ پس حق ماست که ابتدا کارهای آبادانی جزیره را به ما بسپارند».
عابس یکبند از علاقهاش به جزیره میگوید و اضافه میکند: «چند وقت پیش به ما گفتند که برای جلب گردشگرها، برای بازی لیلی تیم معرفی کنیم. ما اعتراض کردیم که این بازی، بومی نیست و بگذارید خودمان بازی گروهی محلیمان را معرفی کنیم. کار به جایی رسید که آنها کلا مسابقات خودشان را لغو کردند و به ما پیوستند».
او کنار خانه قدیمی 200سالهای که بازسازی آن حالا باعث شده کمی برنامههای توسعه سازمان تغییر کند راهش را کج میکند و در دل کوچهای در بافت قدیمی کیش گم میشود.
خانه اعیانی مردمشناسی بومیان کیش که متعلق به عبداللهبنشاهین تراثی است، برای پذیرش گردشگر بازسازی اساسی شده است. این بنا، دلیل بسیار زیباییاست برای اینکه کیش را فقط به چشم مرکز خرید و هتل و تفریحهای هیجانانگیز نبینیم. خانه در مساحت یکهزار و ۲۰۰متر با ۱۵اتاق ساخته شده و از آنجا که اهالی قدیمی، دوره مکتبخانه و فراگیری قرآن را اینجا گذراندهاند، در واقع این خانه برایشان حکم مدرسه محله سفین را دارد. بومیان تا 40سال پیش در این خانه قرآن را آموزش میدیدند و ختم میکردند. اتاقها و فضاهای خانه که تماما با حفظ معماری سنتی و استفاده از مصالح بومی بازسازی شده است، زندگی بومیان کیش در 80سال پیش را نشان میدهد.
با رونقگرفتن کسبوکار در کیش، جمعیت زیادی از افراد متخصص و غیرمتخصص از شهرهای حاشیه خلیجفارس برای کار و زندگی به این جزیره آمدهاند. آنها خود را بومی نمیدانند ولی پس از گذشت سالها، کیش را شهر خود مینامند. اکثریت جمعیت ساکن در کیش را مهاجران تشکیل میدهند و به همین دلیل احساس غربت و غریبهبودن برای بسیاری از افراد، مشترک است. ماندانا که بهدلیل کار شوهرش از اهواز به کیش مهاجرت کرده است، میگوید: «بهدلیل هزینههای بالای زندگی در کیش به نسبت دیگر نقاط ایران، اینجا نمیتوان مدت زیادی بدون شغل ماند؛ باید کار داشت و با آن زندگی را گذراند. اینجا روابط اجتماعی آدمها نسبت به شهرستانهای دیگر ایران کم است. معمولا افراد جز در موارد خاص، بهصورت گروهی کاری انجام نمیدهند. در کل میتوان کیش را از نظر روابط اجتماعی با اروپا مقایسه کرد».
او که خانهدار است، میگوید: «مسئله دوری از خانواده بسیار آزاردهنده است. هنوز بعد از گذشت این همه سال از مهاجرتمان و عادتکردن به زندگی در کیش، دوست دارم دوباره کنار خانواده زندگی کنم. البته تقریبا هر روز از کیش پرواز مستقیم به خیلی از شهرها وجود دارد ولی شرایط اقتصادی نمیگذارد که بیشتر از سالی 2بار سفر کنیم. الان اوضاع کیش بهتر شده؛ مراکز آموزشی برای بچههایمان بیشتر شده. آن اوایل یعنی حدود 20سال پیش، جزیره هیچ چیزی نداشت. تا جزیره آباد شود خیلی صبوری کردیم».
با این حال او توصیه نمیکند که کسی به این جزیره مهاجرت کند و میگوید: «اگر آدمی عاطفی هستید و زود دلتنگ خانوادهتان میشوید اینجا برایتان سخت خواهد بود. آدمیزاد به همهچیز عادت میکند الا دوری. از طرف دیگر هزینهها در کیش بالاست و باید شغل خوبی دستوپا کنید که بتوانید راحت زندگی کنید؛ مثلا هزینه ترهبار تقریبا دو برابر شهرهای دیگر است.
در واقع هزینههای زندگی در کیش برای تفریح، رفتوآمد و تغذیه معمولی تقریبا ۳۰درصد از بیشتر شهرهای ایران بیشتر است. همه اینها را گفتم که سختیهای مهاجرت را بگویم ولی کیش شهر من است و من حالا آن را دوست دارم».
راننده میانسالی که به سمت شمال غرب جزیره میراند، حدود 20سال است که جزیره را برای زندگی انتخاب کرده است. هاشم میگوید: «جزیره در تمام این سالهایی که در آن زندگی و کار میکنم هر روز در حال تغییر است. این جاده که در آن هستیم هم پارسال راهاندازی شد. اینجا شهریاست که دائم در حال تغییر است». نماد تازهتاسیس کیش را با دست نشان میدهد و میگوید: «آنجا آثاری را که از شهر حریره ـ شهر باستانی کیش ـ بهدست آمده نگهداری میکنند. تا پیش از این با کشتی یونانی کیش را میشناختند اما ظاهرا با توجه به تخریب و احتمال غرقشدن کشتی و نیز ایرانینبودن آن، تصمیم گرفتهاند که یک بنای مجزا بسازند. سال70 برآورد کرده بودند که هزینه بازسازی کشتی 100میلیون تومان است. آنزمان کشتی آنقدر سالم بود که مدتی یک رستوران داخل آن راه افتاد ولی الان رو به نابودی است». او که زمانی راننده مهمانهای سازمان منطقه آزاد کیش بوده، میگوید: «یادم میآید وقتی برای مهمانها و سرمایهگذارها از طرح توسعه 20ساله حرف میزدند، برای ساختوساز در همهجای کیش برنامهریزی کرده بودند. حالا طرح توسعه 20ساله کیش تمام شده و خیلی از آن پروژههایی که میگفتند اجرایی شده است. برای احداث شهرک صدف، یکی از مسئولان مدعو حاضر نبود در مراسم کلنگزنی شرکت کند. کسی فکرش را نمیکرد اینجا آباد شود. همهجا برّوبیابان بود. حالا شهرک صدف از اصلیترین شهرکهای کیش شده است».
او میگوید که جزیره بزرگ شده و منظورش توسعه زیرساختهای آن است و توضیح میدهد: «اخیرا دومین نیروگاه برق جزیره هم راهاندازی شد. بیشتر سهام نخستین نیروگاه متعلق به بخش خصوصیاست».
هاشم که موهای روی شقیقهاش یکیدرمیان سفید شده است، ۱۶سالگیاش را به یاد میآورد که برای کار به جزیره آمده بود. او میگوید: «با برادرم از روستاهای اطراف بندرعباس برای کار آمدیم جزیره». خودرویش که از لابهلای گله بز وارد محله سفین میشود حرفش را قطع میکند و میگوید: «محله سفین قدیم از قدیمیترین سکونتگاههای کیش است. با لایروبی دریا، این محله حالا بزرگتر از قبل شده و محل پیادهروی و دوچرخهسواری توریستهاییاست که تصمیم میگیرند دور جزیره را طی کنند».
او آبادکردن خانهاش در روستای پدری را از آرزوهای خود میداند و میگوید: «20سال است در کیش زندگی میکنم ولی اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد باز برمیگردم و خانهای در روستایم میسازم. من با مرور خاطرات دوران کودکیام احساس خوشبختی میکنم. دلم همیشه برای روستایمان تنگ میشود. آرامش اینجا بیشتر شهرنشینها را به خود جلب میکند ولی من که بچه روستا هستم، چنین آرامشی را تجربه کردهام».