معرکهای از ابهام و هیجان
«تنت» نولانیترین فیلم این سالهای سازندهاش است
ناهید پیشور
«برای فهمیدن تلاش نکنید!» این تلنگری است که شخصیتها، قصه گنگ، فضای پیچیده و هزارتوی بیمعنای تنت، گاه و بیگاه مخاطب حیران فیلم را بهخود میآورد. این فانتزی اغراقآمیز که از همه ژانرهای سینمایی عبور کرده، علاوه بر تماشاگر، قهرمانان فیلم را هم با سلیقه فیلمساز بازی میدهد. بهنظر میرسد که نولان بیش از آنکه در فکر ساخت یک تریلر قابل رمزگشایی باشد، تلاش مضاعفی دارد برای ساخت یک بلاک باستر تخیلی- جاسوسی با مهندسی معکوس در درک روایت. تقریبا از هیچیک از لحظههای فیلم سردرنمیآوریم اما ناخواسته و با تمهید فیلمساز با «هیچ» قاطع و غالب بر فیلم، سرگرم میشویم؛ مرگ در گمگشتگی و زندگی با انفجارهای پیاپی... همین ویژگی تنت را به یکی از خاصترین و نولانیترین ساختههای کریستوفر نولان تبدیل میکند. یک بازی شطرنج مبتکرانه دیگر از خالق سهگانه «شوالیه تاریکی»! ایده پیچیده و اندیشه چالشبرانگیز او در ربودن افکار از ضمیر ناخودآگاه افراد در «تلقین»(2010) که منطق کابوس را خیالبافی کودکانه میانگاشت، اکنون در تنت به یک سوپرکات 150دقیقهای از کویرک-کوراک (برنامه اخبار علمی رادیو سیبیسی کانادا) نولانی بدلشده. فیلم حول تفکر زمانمحور و نامشخص ذهن فیلمساز میگذرد و ما بلاتکلیف که آیا بناست دغدغه ثروت انبوه پروتگانیست (قهرمان بینام فیلم) مسئله ما باشد یا قصه جدایی یک مادر و فرزند را سوار بر ماشین زمان دنبال کنیم؟!
محور اصلی داستان 2جاسوس حرفهای هستندکه قصد دارند از وقوع جنگ جهانی سوم جلوگیری کنند. در فیلم جز ابهام، خشونت و جدیتی جریان دارد که در هیاهوی آن، هیچ مردی که حتی لبخندی بیرمق بر لب داشته باشد، حضور ندارد و حتی قهرمان ما کمترین انرژی و احساس را صرف نمیکند تا به ما بفهماند حتی زنده است یا مرده. هیچ نشانی از جنازه همسران در «تعقیب»، «مومنتو»، «پرستیژ»، «شوالیه تاریکی برمیخیزد»، «تلقین» و «میان ستارهای»در کار نیست، اینجا پای یک زن موردتعرض قرارگرفته در میان است.حتی کاراکتر الیزابت دبیکی هم کلکسیونی است از کلیشههای «میخواهم بچههایم بازگردند!»
اگر با این توصیفات ارتباط برقرارنمیکنید، قطعا تنت فیلم موردعلاقهتان نخواهد بود اما اگر سینمای نولان را باور دارید و با فضای فکری او، بازیهای ماهرانه ذهنی و «دلهره برای هیچ»ش ارتباط میگیرید، این فیلم میتواند یکی از پیشنهادهای جذاب سینما در این روزهای بیانگیزه کرونایی باشد.
در حالی که فیلم بر مفهوم «وارونگی و چیزی شبیه به سفر در زمان» تمرکز دارد، ایدهای ساده را پرداخته و در قالب صحنههای دیدنی که سکان مدیریت زمان را در دست دارند، به شکلی شکیل و جذاب ارائه میکند. به قرار تنت آنتروپی (بینظمی) همهچیز و حتی همه آدمها میتوانند معکوس شوند و قواعد واقعیتهای زندگی ما را تغییر دهند؛ مثلا گلوله به خان اسلحه برگردد، یا در تعقیب و گریز اتومبیلها، وقتی همه با سرعت و دنده معکوس به عقب میرانند، یکی خلاف جهت، به جلو بتازد. البته همه وارونگیها به قهرمان فیلم، مأمور بینام و نشان سازمان سیا (جان دیوید واشنگتن) بستگی دارد که سعی دارد به امید جلوگیری از بروز یک فاجعه، کشف کند چهکسی اطلاعات سری و سلاحهای معکوس از آینده را بازپس میگیرد. تأکید میکنم که تقریبا از بیشتر اوقات فیلم سردرنمیآورید، حتی اگر 2 یا 3 بار برخی از سکانسها را ببینید، بازهم جاهایی مغزتان در تحلیل وامیماند؛ در یک بازی به ما گفته میشود هرکس با افتادن در یک سانترفیوژ بزرگ مرموز در این وارونگی درگیر و سوار بر ماشین زمان میشود، باید ماسک اکسیژن بزند چون ریههایش نمیتوانند هوای وارونه شده را مدیریت کنند. حتی اگر این را بپذیریم، یکی از شخصیتها مدت زمان زیادی را در وارونگی زمان، آزادانه و بدون ماسک اکسیژن نفس میکشد!
انگار که آشفتگی باید طبیعیترین اصل پذیرفته شده در سینمای نولان باشد.گمگشتگیها در تنت اما سفر پرهیجان به دنیای او را منتفی نمیکند. فیلم پر است از اشارات غیرمستقیم به دنیایی که در آن زندگی میکنیم و سفری معرکه و به یادماندنی از جهنمی از اتفاقات که هر 5دقیقه یکبار ویرانیها و تخریبهای عجیب و تازه را به تصویر میکشد که به ندرت در آنها از جلوههای ویژه استفاده شده است؛ او واقعا به خانههای اپرا هجوم میبرد، بزرگراهها را تخریب میکند و جت 747 را منفجر و هزینه به تصویر کشیدن این هیجانها میکند. باید اعتراف کنیم تقریبا به اندازه هر دلاری که وارنر براس روی این اثر سرمایهگذاری کرده، از پرده هیجان میگیریم.
نولان نبوغ بصری را با احساس رضایتمندی از پیچیدگی سودوکوی سینماییاش درهممیآمیزد و در میانه این بازی ذهنی سرگرم کننده، تقریبا به همه انتظارات، جز نیفتادن در ورطه افراط پاسخ میدهد. حلقههای متقارن و در هم تنیده فیلم که گاهی نامانوس و سطحی بهنظر میرسند، دلچسب و جذابند اما بزرگنمایی و طمطراق سرگیجهآور آن در خدمت مانور فیلمساز در استفاده از فناوریهای جدیدی که امکان وارونگی زمان را میدهد، قرارمیگیرد. به هر جهت نولان قراراست خودش باشد. در رقابت هنری با فیلمسازان تأثیرگذاری که تفکر خود را بر اصالت نقرهای ترجیح میدهند، او موفق به یافتن راههای جدیدی برای تحتتأثیرقراردادن مخاطب شدهاست.
به لحاظ تولید تنت محصول فاخر سینمای جریان اصلی است و به نوعی تلفیقی از تلقین و «وراثت»به شمار میرود. البته این ویژگی به تفسیر درباره دیگر نقطهضعفهای فیلم هم کمک میکند. سکانسهای اکشن خیرهکننده و جذاب فیلم در لوکیشنهای خارجی از جمله بریتانیا، هند، دانمارک و ایتالیا، جلوی دوربین 70میلیمتری ایمکس موردعلاقه نولان رفتهاند. یکی از عناصر مؤثر در توفیق فیلم، موسیقی خشن و بیمحابای لودویگ گورانسون، آهنگساز جوان سوئدی است که در این کار جاهطلبانه قدم جای پای هانس زیمر گذاشته است. گاهی دیالوگها در هیاهوی موسیقی متن پر حجم او گم میشوند و بهنظر میرسد که این تعمد در تکرار به نوعی ترفند فیلمساز در دادن سرنخهایی برای گرهگشایی از گرههای اصلی داستان است. بهنظر میرسد در رکورد بیسابقه سینما در دوران شیوع کووید-19آینده هالیوود روی شانههای این فیلم و آثار انگشت شماری از بزرگان این صنعت پرطرفدار باشد، اما آیا تنت نولان هم مثل تلقین، میان ستارهای و «دانکرک»که ناجی گیشه سینماها و مثبتکننده تراز استودیوهای زیادی بودند، میتواند سینما را از شر مرگبارترین دشمنش، ویروس کرونا، نجات دهد یا خیر؟!
بدی هرتز (گلوب اند میل/ 21 آگوست 2020)