• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 19 آذر 1398
کد مطلب : 89943
+
-

خراجِ بر جیبِ کدام اهل فرهنگ؟

یادداشت
خراجِ بر جیبِ کدام اهل فرهنگ؟


احسان صفاپور ـ روزنامه‌نگار

سیاهه‌ای از نام نویسندگان و هنرمندان نامدار وجود دارد که نه‌تنها تهیدست زندگی کردند، که مستمند هم زندگی را بدرود گفتند. آلن‌پو، کافکا، چارلی پارکر، پروست و نام‌هایی دیگر در این سیاهه هستند. در ایران ما هم کم نبودند آنها که فقر را چشیدند و با مزیدنِ طعمِ تلخش به زیر خاک خفتند. آن روزها هنر و فقر دو ندیمِ ناگسستنی بودند، اما امروز روزگار چرخیده و آنچنان هم هنر «وادی مسکینان» نیست. گو اینکه هستند فوجِ غریبِ اهلِ هنر که کمیت‌شان لنگ است و شپش تهِ جیب‌شان قاپ می‌اندازد. قبول، ولی این صورتِ کلِ فرهنگ و هنر در هیچ‌کجای دنیا نیست. حتی در همین مملکتِ خودمان.
می‌شود دستمزدِ درشتِ فلان بازیگر سینما یا حقِ بانگ بهمان آوازه‌خوان را دید، ماشین و دک و پُزشان را سیاحت کرد و باز گفت: اینها چیزی ندارند؟ خب، قاعده هم همین است؛ روزگارِ صنعتِ سرگرمی‌ است و فرهنگ و هنر سورو‌ساتِ سفره سرگرمی. نوش جان؛ همین هم باید باشد؛ اما یک جای کار لنگ است که تا حرفِ خراجِ دولتی می‌افتد، جماعتی از اهل قلم و هنر و طرب، بانگ سر می‌دهند: وامصیبتا!
ترازِ سخن را باید در ساختمانِ اقتصاد سنجید. از بالای دیوارِ فرهنگ که شاقول بیندازیم، هم حرفِ خراج‌بگیران درست از آب درمی‌آید و هم صحبتِ اهلِ هنر. مشکل آنجاست که همه را در یک دیگ می‌جوشانیم و خط و ربطی به «کار» در کارگاهِ فرهنگ و هنر نمی‌دهیم. فی‌المثل، نویسنده‌ای که نه بیمه دارد و نه جیب پر پول با بازیگرِ فیلم‌های میلیاردی، زیر یک چتر پناه گرفته‌اند. اولی از تنعم دومی بی‌بهره است و دومی از مزایای اولی بهره‌مند. مزیت اولی در چیست؟ همین ندادن خراج و مالیات یا بهتر بگویم ته‌مانده اشتیاقش به‌کار صد من یک غاز.
چاره در دسته‌ای دیدن و دسته‌ای عمل‌کردن در اقتصادِ فرهنگ نیست. بیاییم این بار ساده نگاه نکنیم. خزانه خالی‌ است؟ درست! خرج مملکت به بَرجش نمی‌خواند؟ صحیح! اما حالا که کار به اینجا رسیده، عقلا گردهم آیند و فکر معقول بفرمایند که دودِ ماجرا به چشمِ میان‌حالان فرهنگ نرود. من هم می‌گویم جالب نیست اهلِ فضلِ راننده ماشینِ آخرین سیستم مالیات ندهد و تاکسی‌دار، بخشی از درآمدش را دودستی به اداره مالیات تقدیم کند، اما در این میدان همه ماشین گران ندارند. شاید بعید به‌نظر برسد و راقم این سطور را مجنون بدانند که حالا حرف از طراحی اصول «اقتصاد خلاق» بزند، اما باور بفرمایید تا چارچوب اجرایی اقتصاد این حوزه معین نشود، نمی‌توان به‌حساب و کتاب درستی از دخل و خرج اهل هنر رسید. هر تصمیم دسته‌ای، به بیراهه خواهد رفت و یکی از دو جناحِ تهیدست ـ برخوردار، فرهنگ را نادیده خواهد گرفت. اگر خراج را به درآمد معطوف کنیم، هزار سوراخ برای در رفتن یافت می‌شود و اگر بالکل قید مالیات بر هنر را بزنیم، یعنی خیلی از گردن‌کلفت‌ها قسر دررفته‌اند. باید مبانی اقتصاد خلاق، حوزه‌های آبریز به آن و گستره عمل در کارش را محاسبه کرد. نمی‌شود با دست‌فرمان صنعت و خدمات سراغ فرهنگ و هنر رفت یا اگر جای دیگر رفته‌اند، اینجا جواب نمی‌دهد. آمار می‌گوید: سهم اقتصاد هنر در مجموعه اقتصاد ایران نزدیک به صفر است، از سویی در همین وادی چرخه جیب برخی، میلیاردها میلیارد است. این یعنی پول فرهنگ و هنر در گاوصندوق تعدادی‌ است که کلیدش را بلعیده‌اند و اجازه نداده‌اند صورت گردش مالی این حوزه شفاف باشد. پس صورت‌بندی وضعیت «اقتصاد خلاق» در تصمیم اکابر مملکت اوجب واجبات است، پیش از آنکه با یک امضا فرمانِ ستاندن یا نستاندن مالیات بر فرهنگ و هنر را صادر کنند.

این خبر را به اشتراک بگذارید