23
دو شنبه 9 بهمن 1402
شماره 9015
همشهری داستان3
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم

قصه آن روح آزمند و زمین‎خوار

ناداستان
روزی که شال و کلاه کردیم برای یک هفته‌ای از شهر دور باشیم و به ملک پدری مرتضی در شمال برویم، هرگز فکر هم نمی‌کردیم پا درون باغ سرسبزی بگذاریم که برای خودش قصه‌ای دارد و اگر سر قصه باز شود، قصه‌های شگفت دیگری خواهیم شنید که شب‌های تابستانی ما در آن باغ باصفا را پر خواهد کرد.