جشننامهای برای مفاخری که در سال 1399، نود ساله میشوند
برآستان نود
برای «کریم مجتهدی» که 10شهریور 1399، نود ساله میشود
جهانی بنشسته در گوشهای
علی گلباز ـ روزنامهنگار و پژوهشگر فلسفه
از برای حق صحبت سالها
بازگو حالی از آن خوشحالها
به قول ویل دورانت، فیلسوفان سوای از معنای حرفهای آن کسانی هستند که در مفهوم و امکانات زندگی، مصرانه کنکاش کردهاند یا کوشیدهاند تا در چشمانداز روشناندیشی و هوش بشری زندگی کنند. فیلسوفان به مثابه هادیان و پیغامبران، برای انسانهای در سایه نشسته، جهان بیرون را روایت میکنند و آنها را دعوت میکنند تا سرها از گریبان بیرون آورده و دست از سایههای روی دیوار شسته و به تماشای دنیای واقع بنشینند. آنها پس از رنج و مشقت بسیار و دود چراغهای فراوان خوردن و کلنجار رفتن با متون و مفاهیم دشوار، چراغ در دست میگیرند و دیگران را به سمت نور میخوانند و انسانها را پابهپا تا چشماندازهای روشناندیشی هدایت میکنند؛ چشماندازی که در آن نور عقل بر سایههای خرافات و موهومات روشنی میاندازد و خشک مغزیها، تعصبات و کجفهمیها را از میان برمیدارد.
در میان استادان و اهالی فلسفه ایران نیز از این دست بزرگان کم نیستند. دکتر کریم مجتهدی در این بهار و در آستانه 90سالگی سالهای بسیاری است که چراغ در دست، گرفته و برای زدودن جهل انسانها تلاش کرده است و از دریچه نگاه وی طالبان علم بسیاری با مفاهیم بزرگ و فیلسوفان نامی جهان آشنا شدهاند. از این باب است که برای سالها هر طالب و دانشجوی فلسفه که میخواست در باب ایمانوئل کانت، فیلسوف بزرگ آلمانی مطلبی بخواند ناگزیر به نام کریم مجتهدی در این باب برمیخورد و برای سالها فهم ما از این فیلسوف بلندآوازه مرهون تلاشها و قلم او بود. دکتر کریم مجتهدی، متولد1309 در شهر تبریز است. وی از تبار روحانیان و عالمان دین و از اعقاب حاجمیرزاجوادآقای تبریزی (به نقل از دکتر محسن جهانگیری) است. وی تا هشتسالگی در تبریز به زندگی و تحصیل پرداخت و بعد از عزیمت به تهران باقی دروس را در مدرسه «فردوسی» و تحصیلات دبیرستان خود را در «فیروزبهرام» و کالج «البرز» تمام کرد. او احوال آن روزها را اینگونه روایت میکند که نوجوانیاش مصادف با اواخر جنگ جهانی دوم و تهران نیز صحنه اتفاقات سیاسی گوناگون و فعالیت حزبهای مختلف بوده و این فضای بحث و گفتوگو در دبیرستان محل تحصیل وی نیز داغ بوده است و از سوی دیگر جو اجتماعی حاکم بر جامعه اینگونه بوده که آرزوی همه خانوادهها، تحصیل فرزندشان در رشتههای طبابت یا مهندسی بوده است. با این احوال او بهرغم مخالفتهای خانواده تصمیم به تحصیل در رشته ادبی میگیرد و در همان دبیرستان به تحصیل زبان فرانسه هم میپردازد و زمانی که هنوز دیپلم خود را نگرفته بود از طرف خانواده به سوئیس فرستاده میشود ولی موفق به ورود به دانشگاه نمیشود و بعد از 4ماه دوباره به ایران عزیمت میکند و پس از اتمام دبیرستان و اخذ مدرک دیپلم این بار به فرانسه و به دانشگاه سوربن میرود.
او پس از تلاش بسیار و چند نوبت امتحان موفق به ورود به دانشگاه سوربن میشود و در شرایطی که جنگ جهانی دوم تازه به پایان رسیده بود و امکانات چندانی برای دانشجویان فراهم نبود با حداقل امکانات دوره کارشناسی وکارشناسیارشد خود را به پایان رسانده و رساله کارشناسی ارشد خود را با فیلسوف سرشناس فرانسوی، ژان وال با موضوع «بررسی تحلیل استعلایی کانت» به پایان میرساند. پس از اتمام دوره کارشناسی ارشد به توصیه استادانش به ایران بازگشت تا موضوعی تطبیقی برای رساله دکتری خود زیرنظر پروفسور گوندیاک انتخاب کند. از آن جهت که رساله جنبه تطبیقی داشت و با فلسفههای شرق مربوط بود، بعد از مشورت با پروفسور هانری کربن، فیلسوف و شرقشناس شهیر 2رساله از افضلالدین کاشانی را نیز به فرانسه ترجمه کرد و همراه با شرحی تفصیلی، در ضمن به مقایسه افکار نوافلاطونیان متأخر با سنت اسلامی نیز پرداخته است. در سال1343 بعد از اخذ مدرک دکتری به ایران بازگشت و به پیشنهاد و راهنمایی دکتر یحیی مهدوی در دانشگاه تهران و گروه فلسفه مشغول به تدریس شد و این رشته تا بهار1382 و دوران بازنشستگی ادامه پیدا کرد. ایشان همچنین از سال1375 تا امروز با پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان محقق گروه غربشناسی همکاری دارد.
دکتر کریم مجتهدی در طول این سالها علاوه بر مقالات و کتب فراوانی که تا امروز از خود بهجای گذاشتهاند جوایز و نشانهای افتخار بسیاری هم ازجمله انتخاب بهعنوان چهره ماندگار در سال1381 و بهعنوان محقق پیشکسوت در علوم انسانی لوح تقدیر یونسکو و مدال طلای جهانی ابنسینا را در سال1389 نیز دریافت کرده است.
فهرست بلند آثار استاد، در این مجال اندک، گفتنی نیست ولی میتوان به 2کتاب از آخرین نوشتههای ایشان اشاره کرد.
«مغولان و سرنوشت فرهنگی ایران» که در سال1396 به همت پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی به چاپ رسیده است و چنانکه از عنوان آن برمیآید این کتاب صرفا تاریخنگاری جدیدی درباره دوره مغولان در ایران نیست بلکه جستوجویی است در پی رازهای ماندگاری و مانایی فرهنگ ایرانزمین در طول زمان بهرغم حمله مغول و قدرت نظامی و تفوق سیاسی انکارناپذیر مغولان در آن دوره و کتاب «فیلسوف دانشجو است» مجموعهای از نوشتهها و گفتههای کریم مجتهدی است که در سال1396 توسط نشر کرگدن به چاپ رسیده است. این اثر از 24مقاله و گفتوگو در موضوعات مختلف تشکیل شده است.
عمر استاد، به سلامت، دراز باد...
برای توران مهرزاد
که مهر 1399، نودساله میشود
بامعرفت و حرفهای
داریوش یاری ـ کارگردان
«توران مهرزاد» را میتوانم بهعنوان هنرمندی توانا و انسانی بزرگوار یاد کنم که همیشه جنس محبت مادرانهاش در دل و یاد من مانده است. تجربه و سعادت همکاری با ایشان را در تلهفیلم «حبیب» در سال۱۳۹۰ داشتم.
روزی که به توران مهرزاد برای نقش مادر حبیب رسیدم و با تهیهکننده صحبت کردم، از ایشان دعوت کردم و به دفتر تهیهکننده آمد. ایشان باوسواس در انتخاب نقش و باسلیقه در اجرای نقش، با وجود سن بالا در خوانش و تحلیل فیلمنامه با حوصله بود. آن روز تهیهکننده تمام دستمزد او را در یک چک تحویل داد و دلیلش حضور بامعرفت و بسیارحرفهای ایشان بود. در یک ساعتی که آن جلسه طول کشید درباره نقش و فیلمنامه و بازیگران دیگر و شرایط ایشان صحبت شد و چند دقیقه پایانی بهسرعت بحث مالی انجام و تمام شد.
چیزی که این روزها با بیشتر همکاران و بازیگران، عمدتا جلسات به بحث مالی میگذرد.
برای انتخاب لباس با طراح لباس به منزلش رفتم و با سعهصدر و مادرانه میزبانمان شد و پس از انتخاب لباسها با سؤالاتی که میپرسید در جستوجوی دلیل انتخاب طراح از لباسهای انتخابی بود و این خود برای من بسیار جذاب و قابل احترام بود.
خانم مهرزاد جز احترام، طلب دیگری نداشت و برای این طلبش میایستاد. درصورتیکه این روزها در این جامعه بحرانزده و خالی از حکمت و اخلاق این حق را باید طلب کرد.
با آرزوی سلامتی و تندرستی برای تمام هنرمندان پیشکسوت ازجمله بانو توران مهرزاد عزیز.
برای جلال «پیشواییان »
که 20خرداد 1399 نود ساله میشود
... و جلال
مردی که یک عمر در سینما خیلی خوب، بد بود
مسعود میر ـ روزنامهنگار
باید رفت تا روزهای خوب سیاه و سفید و ترقی؛ روزهایی که میشد با یک لبخند عاشق شد و با یک دروغ به نقاب پلیدی خو گرفت؛ روزهایی که هنوز مردانگی و ناموس و عشق، محصول کارخانههای زندگی روزمره بودند و به تولیدیهای رؤیا و قصهبافی و افسوسخوری منتقل نشده بودند؛ روزهایی که سینما پر بود از داستانهای سرراست و تماشاگرانی که با لیموناد و سیگار و تخمه، عیش سالن تاریک را تجربه میکردند تا دلشان باز شود.
در آن روزها خوبی را راحت میشد تمیز داد و بدی از صدفرسخی دشنامگویان خودنمایی میکرد و در همان روزها بود که یکی از بزن بهادرهای تهران که ورزش را با سینما تاخت زده بود، شد بازیگر نقش منفی. بازیگر نقشی که هنوز هم برای خیلیها منفیترینها و البته بهیادماندنیترین بدیها توسط او روی نگاتیو ثبت شده و دیدن نامش در تیتراژ هر فیلمی مصادف میشد با غلیان دلهره و گاهی نفرت. حرف از مردی است که در روزهای خوبی، نقش منفی را خوب بازی کرد.
بچه خیابان رودکی اهل مشتزنی بود و مرافعههایی که نام ورزش بهخود گرفته بود. وقتی که وارد سینما شد بسیاری از ورزشکاران دیگر هم آمده بودند تا روی پرده نقرهای مدال شهرت به گردن بیندازند اما او راه را از جاده سخت طی کرد. نقش منفی فیلمها را پذیرفت و با آن نگاه که برقش، هول و ولایی فشار قوی به دل وصل میکرد و آن شیطنتهای فیلمنامهای که دل هر تماشاگری را به آشوب میکشاند خیلی زود شد بدمن فیلمفارسی.
او اما میخواست در نقشهای منفی بدرخشد و اینقدر جدی بود که شد تهتغاری آب منگلها در اثری که با آن مسعود کیمیایی پاشنه فیلمسازی خاص و خواستنیاش را ورکشید. «قیصر» که قیامت کرد او هم شد منفور دوستداشتنی و آشنا در سینما و سالها هم به همین روال بازیگری ادامه داد. اصلا انگار او چاشنی گزنده اما لازم برای هر دستپختی در سینمای قبل از انقلاب بود و کارنامه پر و پیمان و شلوغ او هم مؤید این موضوع است.
انقلاب که شد دیگر خبری از هیزی و تعرض و جفای به ناموس دوست و آشنا لااقل در سینما نبود، خط قرمزها جابهجا شده بودند و او هم با خط قرمز در شمایلی دیگر خود را و البته تماشاگران قدیمی بدبودنهایش را آزمود. آدم بد، شده بود یک کارگر و خلاصه اینکه روزگار عوض شده بود. آقای نقشهای منفی اما آنقدر مثبت بود که بتواند با انرژی تغییرات را بپذیرد؛ تغییراتی که سینمای محبوب و احوالات همیشگی او و امثال او را به رسمیت نمیشناخت. زندگی اما انگار روی مثبتش را به آقای منفی نشان داد. جوانمردها و لوطیها و نقش اولهای دوستداشتنی در فهرستهای جدید انقلابی برای حضور روی پرده خط خورند اما او و برخی دیگر از آنهایی که نقش منفی داشتند توانستند با صبوری و اصرار نام خود را در گوشه برگههای مجوز فعالیت در سینما بگنجانند.
روزها اما تغییر کرده بود، آنقدر که تیتراژها و نامها هم دستخوش دگرگونی شده بود. او کمکم خود را بازنشسته کرد و حضورهای اندکش در یک فیلم یا سریال، گویی بیشتر بهانهای برای مرور روزهای گذشته بود.
در این سالها بیشتر در آلمان زندگی کرده و روزهای سالمندی را با دخترش سپری میکند هرچند که هنوز هم وقتی در ایران است لحظهای از معاشرت با رفقای قدیمی و سینماییهای سالهای دور غافل نمیشود. او با نقشهای منفی در سینمای ما ماندگار شده اما روحیه مثبت و خلق و خوی مثالزدنیاش باعث شده تا حتی یک شایعه درباره سلامت جسمانیاش در سال گذشته به ناگاه به سرخط خبرهای هنری کشور بدل شود.
سینما ماندگار است و تاریخش را با همه نقشهای منفی و مثبت به ما و بعد از ما هدیه میکند یادمان بماند فیلمهایی را که پوسترها، اعلانها و البته تیتراژشان با این کلمه رفیق بود:... و جلال.
برای «ایرج اعتصام »
که 18بهمن 1399 نود ساله میشود
معمار مؤلف
سیدعلیرضا قهاری ـ رئیس انجمن مفاخر معماری ایران
اندیشه جستوجوگر و پیشتازنده دکتر ایرج اعتصام، پس از گذشت چند دهه آموزش موفق در احیای ارزشهای شهرسازانه، همچنان پیشرو و در مباحث گوناگون شهرسازی و هنر، تحولگرا و نوآور است. آشنایی با چهره ماندگار معماری و شهرسازی ایران، امروز هم پس از یک عمر تلاش بیوقفه در حرفه و دانشگاه برای نسل معاصر مغتنم و هیجانآور است. دکتر اعتصام نهتنها درون مرزهای کشور شناختهشده و مورد احترام است بلکه از استادان دارای نظریات مورد وثوق در کشورهای اروپایی و آمریکایی در حیطه محیطشناسی، شهرسازی و معماری و هنر بهشمار میرود. ایجاد تحولات بنیادین در آموزش معماری و بهویژه شهرسازی (که در دهه 50 دانشی جوان و رو به رشد در کشور بود) نیاز به حضور اندیشمندانی پیشرو در سطح دانشگاه داشت که از این میان دکتر ایرج اعتصام به همراه بسیاری دیگر از صاحبنظران در حوزه شهرسازی و معماری توانستند به آن جامه عمل بپوشانند. دورهگذار در تحول آموزش آکادمیک همراه با دگرگونی در آحاد فکری جامعه در سالهای دهه50 موجب شد تا تغییرات اساسی در نگرش واپسگرانه محافل دانشگاهی ایجاد و به جریانی مترقی مبدل شود.
ایرج اعتصام در یک خانواده نظامی و منضبط در سال 1309در گرگان متولد شد. کودکی و بخشی از دوره ابتدایی را در فضایی آکنده از نسیم سرزمینهای شمالی سپری و سپس به همراه خانواده در شهریور 1320به تهران نقل مکان کرد و در خیابان منیریه ساکن شدند. دوره ابتدایی را در این مکان و دوره آموزش متوسطه را در دبیرستان شرف به پایان رسانید. از دبیران این دوره دبیرستان از جلال آلاحمد معلم انشا یاد میکند و نجمآبادی، دبیر نقاشی و قربانی دبیر هندسه. دکتر اعتصام از دوست صمیمی و خوبش (سهراب سپهری) هم خاطره دارد که مربوط میشود به دوره تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا (دانشگاه تهران) که در سال1329 وارد آن شد. اعتصام در رشته معماری و سهراب سپهری در رشته نقاشی همزمان درس میخواندند. همچنین از پرویز تناولی (در رشته مجسمهسازی)، عزتالله انتظامی (در رشته تئاتر) و هرمز فرهت (در رشته موسیقی) یاد میکند.
اعتصام در سال 1334 فوقلیسانس معماری را از دانشکده هنرهای زیبا دریافت کرد و سپس به فلورانس (ایتالیا) رفت. دکتری معماری خود را از آنجا گرفت و سپس به ایران بازگشت و در دانشگاه شهیدبهشتی (ملی) به تدریس مشغول شد. بعد به دانشگاه تهران رفت و در سالهای 50-48 بهعنوان مدیر گروه آموزشی شهرسازی مسئولیت پذیرفت.
دکتر اعتصام علاوه بر دانشگاه تهران، در دانشگاههای کالیفرنیا و دانشگاه واشنگتن نیز تدریس کرده است و علاوه بر دهها مقاله که به مجامع مختلف ارائه داده یا در مجلات تخصصی به چاپ رسیده است دارای آثار ترجمه و تالیف فراوان چند جلدی است که بهصورت کتاب چاپ شده و در اختیار علاقهمندان و دانشپژوهان قرار دارد. دکتر اعتصام علاوه بر عضویت در انجمنهای متعدد ازجمله عضویت در هیأت امنای انجمن مفاخر معماری ایران، 3سال نیز بهعنوان کارشناس ارشد شهرسازی و طرحریزی منطقهای سازمان ملل متحد فعالیت کرده است. آنچه باعث شده که ایشان یک شخص منحصربهفرد باشد این است که یک استاد دانشگاه علاوه بر شخصیت علمی دارای یک شخصیت فردی است که مکمل یکدیگرند. دکتر اعتصام ذاتاً شخصیتی بزرگوار و دوستداشتنی است و آرامش و وقار و متانت ایشان از یک طرف و محبت و صمیمیت و دوستی و خیرخواهی برای دانشجو، جامعه، دانشکده و حرفه باعث شده که از دکتر ایرج اعتصام، استادی کامل و دوستداشتنی بسازد. ویژگی دیگر استاد دارا بودن دید مثبت و سالم، روحیه صلحطلب، پرکار، مدبر و بسیار فعال بودن است و باعث شده که همواره بهعنوان الگوی فعالیت و انرژی و انگیزه برای اینجانب باشد.
محبت بیحد، گرمی گفتار و فروتنی رفتار، مقام والای علمی و فرهنگی ایشان را دوچندان میکند. در طول 60سالی که از آغاز کار حرفهای ایشان میگذرد، کارنامه دکتر اعتصام سرشار از خدمات فنی، علمی و فرهنگی در ایران و سایر نقاط دنیاست که بیشائبه در غنای فرهنگی معماری و شهرسازی کشور کارساز بوده و سزاوار بزرگداشت است. ایشان به موسیقی علاقه فراوان دارد و اولویتشان در مطالعه آثار ادبی زبانهای فارسی و انگلیسی است. عضویت در چندین سازمان بینالمللی معماری و شهرسازی و حضور در سمینارها و کنفرانسهای داخلی و بینالمللی، طراحی و ساخت دهها پروژه معماری و تربیت صدها معمار و شهرساز میتواند از فعالیتهای برجستهشان محسوب شود. تلاش دائمی دکتر اعتصام در انتقال دانش و تجربههای شخصی و حرفهای در راه انسانیت و ساخت محیط به وسیله هنر معماری به دانشجویان معمار، افتخار حرفهای دکتر ایرج اعتصام است. استمرار در ساخت بنا و ساخت بناساز (معمار) همزمان میتواند ما را با (معماری متفکر) آشنا سازد. دکتر ایرج اعتصام با ایفای نقش گسترده در آموزش کشور، همچنان به مسئولیت اجتماعی خویش واقف است. مشارکت در سازمانهای مردمنهاد فرهنگی- اجتماعی بهعنوان عضو مؤسس و هیأت مدیره این جوامع را میتوان از فعالیتهای برجسته زندگی پرثمر استاد دانست. در مورد تنوع اشتغالات ایشان، باید اشاره کنم که علاوه بر تدریس و راهنمایی رسالههای دکتری در دانشگاهها، هماکنون در حال نوشتن یک مجموعه 5جلدی در مورد «معماری ایران و جهان» است که از حدود 10 سال پیش شروع شده و 4جلد آن به پایان رسیده است. در معماری و حوزههای مرتبط، علاقه دکتر اعتصام به معماری بهعنوان بخش پویا و چندوجهی در گفتمان روشنگری، طراحیمحور، اشتغال در حوزه پروژههای عمومی و سرشار از اشتیاق و دلبستگی برای بسیاری از نسلهای معماری با زمینههای مختلف الهامبخش بوده است. در زمینه آموزش، معلمی برجسته، مدیری درخشان و معمار و شهرسازی بسیار حرفهای است. مسئولیتپذیر بودن، فعال و مثبتاندیشی، همواره بهعنوان یک مدیر و استاد معتبر و قابل احترام برای صدها دانشجویی که بهطور مستقیم با ایشان کار کردهاند، به همراه شخصیت جذاب او همواره قادر به حل مشکلات مختلف دانشجویان و استادان بوده و با فردفرد اعضای علمی روابط خوبی داشته است و در هیچ دورهای ندیدم که کسی گلهای از ایشان داشته باشد. او چیزهای زیادی را آزموده، چه در زندگی و چه در حرفهاش. او میگوید:«مرا در جزیرهای رها کنی، راهی پیدا میکنم نهتنها برای زنده ماندن که برای کامیابی». این است پروفسور ایرج اعتصام. در خاتمه باید با غرور و سربلندی بگویم که 60سال سهم دانشگاهی و حرفهای دکتر اعتصام در ایران و خارج از کشور، بسیار برجسته، بدون جایگزین و افتخارآفرین بوده است.