![حقیقتهای آغازین](/img/newspaper_pages/1398/09%20AZAR/20/nimroozi/1201.jpg)
مستندهای جذاب، خستگی تماشای فیلمهای تکراری را برطرف کرد
حقیقتهای آغازین
![حقیقتهای آغازین](/img/newspaper_pages/1398/09%20AZAR/20/nimroozi/1201.jpg)
یک جشنواره سینمایی دیگر آغاز شد و حالا در سومین روز از نمایشهای حقیقت باید بیش از هر چیز از منظمشدن سیل مشتاقانی گفت که در چند سال گذشته در حوالی خیابان جمهوری، سالنهای سینمای چارسو را فتح میکردند ولی در طول سال دیگر اثری از آنها نبود تا جشنوارهای دیگر. امسال و در راستای تغییر مدیر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی که دبیری جشنواره سینما حقیقت را هم عهدهدار است موضوع ورود علاقهمندان به جشنواره سازوکاری تازه یافت. اجراییشدن بحث رزرو بلیت رایگان توسط دارندگان کارت جشنواره و فراهم شدن امکان خرید بلیت برای علاقهمندان سینمای مستند ولو با مبلغ ناچیز 5 و 10هزارتومان باعث شده تا گروهی از آنهایی که هرسال در جشنواره بیهدف در سالنها و طبقات رفتوآمد میکردند و چون بدون هیچ دغدغه و هزینهای به تماشای فیلمها مینشستند ازدحامی بیدلیل را در محل برگزاری جشنواره رقم میزدند فیلتر شوند. حالا سینما حقیقت در مرحله اجرا شرایطی تازه و بهبود یافته را تجربه میکند. از همین حالا باید امیدوار بود که از دورههای بعد تمرکز مسئولان برگزاری، بعد از رفع استاندارد سازیهای رایج اجرایی جشنوارهها، بر انتخاب فیلمها قرار بگیرد. در روزهای گذشته از جشنواره، نمایش بعضی مستندهای نه چندان با کیفیت از یک سو و به نمایش درآمدن چند مستند که پیش از نمایش در جشنواره، در تلویزیون روی آنتن رفته بود کمی ناخوشایند بهنظر میرسید؛ ولی چند فیلم خوب میتواند هر جشنوارهای را نجاتدهد و تا اینجا سینما حقیقت از این خوبها چندتایی رو انجام داده است.
مستند «روح پیتر سلرز» در جشنواره سینما حقیقت خیلیها را غافلگیر کرد
جنون پیتر، اشکهای پیتر
مسعود میر ـ روزنامهنگار
روایت یک فیلم تباهشده بهخاطر دیوانگیهای یک نابغه تباهشده که توسط یک کارگردان تباهشده ساخته شدهاست. این جمله میتواند معرفی ساده مستندی باشد که پیتر مداک ساخته و نامش را با عشق و نفرت گذاشته:«روح پیترسلرز».
مداک کارگردان مجاریتبار، در مستندی که ساخته، دغدغههای به فنارفتن رویاهایش را در روزهای ساخت یک فیلم سینمایی بهوسیله تمردهای ستاره بیمانند سینمای کمدی انگلستان – پیترسلرز- به تصویر کشیدهاست. «شبح در آفتاب نیمروز» همان فیلمی بود که با هزینه گزاف در قبرس فیلمبرداری شد و پیترسلرز بهرغم استقبال اولیه از فیلمنامه و نوشتن قرارداد، از میانههای فیلم برای ناتمام ماندن این پروژه دست بهکار شد. او یک روز سرصحنه فیلمبرداری سکته کرد، اما 2روز بعد درحالیکه عوامل فیلم در جزیرهای در قبرس نگران وضعیت سلامت او بودند با یکی از معشوقههایش در رستورانی در لندن غذا خورد و شکار عکاسان شد. مداک با شرایطی مرگبار فیلم را به سرانجام رساند، اما بهرغم صرف هزینههای گزاف و اتمام مراحل فیلمبرداری استودیوی تهیهکننده بهدلیل چند پارگی و بهاصطلاح خوب نشدن فیلم راضی به نمایش آن نشد و اینگونه بود که مداک جوان به ناگاه با هزار امید و آرزو بدل شد به کارگردانی شکست خورده با فیلمی که حتی روی سینماها را هم ندید.
مداک 42سال بعد از آن روزهای داغ جزیره و کلنجارهایش با پیترسلرز، برای ساخت مستندی درباره آن فیلم راهی قبرس شدهاست، در استودیوهای لندن خاطراتش را مرور میکند و با کارگزار پیترسلرز از مصیبتهایی که بر سرش آوار شده حرف میزند. مداک روزهایی را روایت میکند که شکست، ضمیمه پرونده فیلمسازیاش میشود و عوامل بازمانده از آن فیلم جهنمی با او در مرور ایام شریک میشوند. فیلم زمان زیادی را صرف واکاوی و روایت رفتارهای سلرز نابغه برای به زمینزدن این پروژه میکند، اما مداک در چند دقیقه پایانی فیلم تماشاگرش را به حیرت وا میدارد. اشکهای او برای آن دیدار آخر با سلرز و مرور واقعه مرگ این بازیگر عاصی، ناگهان چنان به دل تماشاگر هجوم میآورد که انگار نه انگار در تمام دقایق قبلی فیلم قصهای درباره سلرز، دیوانگیهایش و شکست مداک روایت شدهاست. روح پیترسلرز یک مستند پرتره ممتاز است که برای هر عاشق سینمایی پرهیجان و خاطرهانگیز است.
قضیه شکل اول، شکل دوم
نگاهی به مستند «آسوده بخواب کورش» ساخته علی فراهانی
مرتضی کاردر ـ روزنامهنگار
نام غلطانداز فیلم «آسوده بخواب کورش» ذهنها را میبرد به سمت اینکه دوباره قرار است با مستندی سفارشی و فرمایشی درباره سیاست ایران در روزگار پهلوی دوم مواجه شویم، اما فیلم که آغاز میشود و قدری پیش میرود و به روزهای آغاز سلطنت پهلوی دوم که میرسد و مذاکرات جنگ جهانی دوم را در تهران روایت میکند، متوجه میشویم که اینبار قرار است روایتی تحلیلی از تکههای تاریخ امروز ایران را تماشا کنیم که همه کوشش خود را برای بیطرفی به خرج داده است.
استقلال بحرین چه تأثیری در موازنههای بینالمللی داشته است؟ حاکمیت و به تبع آن دولتمردان و نمایندههای مجلس و رسانههای ایران چه واکنشی به ماجرا داشتهاند؟ پایههای جدایی از کی گذاشته شد؟ چه زمانی پادشاه ایران به فکر افتاد که بحرین را بهعنوان استان چهاردهم اعلان کند؟
فیلم نهتنها به همه این پرسشها میپردازد، بلکه جدایی بحرین از ایران را محملی میکند تا به بسیاری از اتفاقهای دیگر مثل ماجرای پیشهوری و حزب دمکرات آذربایجان، اعزام نیروهای ایران به ظفار، اختلاف میان ایران و عراق در ماجرای اروندرود، حضور نیروهای ایرانی در ویتنام، ماجرای جزیرههای سهگانه و... نیز بپردازد و به گمان من در ارائه روایتی بیطرفانه از همه این ماجراها سربلند بیرون میآید. برگ برنده فیلم انبوه تصویرهایی است که از بایگانیهای تلویزیون ایران و احتمالا شبکههای بینالمللی دیگر بیرون آمدهاند و پالایش شدهاند تا تماشاگر را حیران کنند. برگ برنده دیگر فیلم حضور اردشیر زاهدی، وزیر خارجه وقت است، که از میانههای فیلم مقابل دوربین مینشیند تا روایت خود را از ماجرا ارائه دهد و در نهایت، بیآنکه به معادلات منطقه و نقش قدرتهای بزرگ و کوتاه آمدن شاه در مقابل آنها اشاره کند، رو به دوربین میگوید: «من مقصر بودم.»
فکر میکنیم فیلم تمامشده که پرده سیاه میشود و عنوان روایت دوم میآید، میفهمیم آنچه تاکنون دیدهایم روایت اول ماجرا بوده و روایت دوم تازه آغاز میشود. روایت دوم چنانکه قرار است زاویه دیگری از داستان جدایی بحرین پیش چشم میگذارد و پشت پردههای ماجرا را روایت میکند. حتی پیشفرضهای اثبات شده خود را در روایت اول زیر سؤال میبرد تا تماشاگر را غافلگیر کند.
فیلم با معرفی شخصیتهای حاضر آغاز میشود. درحالیکه چنین فیلمی بهتر است که با تحریر محل نزاع آغاز شود. حضور بعضی از شخصیتها مثل سیدحسن امین و محمدمهدی عبدخدایی در فیلم توجیهی ندارد. بسیاری از پژوهشگران و دولتمردان گذشته میتوانستند در فیلم حاضر شوند.
اما ضعف فیلم بیشتر فقدان پژوهش تاریخی در سالهای گذشته است. فیلم تنها روایت ایرانی ماجراست و به آن سوی ماجرا اشاره نمیکند. چه شد که خاندان آلخلیفه بحرین را تحت سلطه گرفتند؟ پادشاهان قاجار چه واکنشی در مقابل ماجرا نشان دادند؟ نیروهای انگلیسی چقدر در این اتفاق نقش داشتند؟ و...
فیلم حتی پرسشهایی را مطرح میکند که جای واکاوی بیشتر دارند. آیا عباس مسعودی برای جاانداختن ماجرای جدایی بحرین از ایران از امیر بحرین رشوه گرفته است؟ نطق معروف محسن پزشکپور در مجلس یکی از بخشهای پایانی هر دو روایت فیلم است. اما دیگر پرسش مفقود در فیلم این است که آیا نطق محسن پزشکپور از پیش هماهنگ شده بود؟ فیلم اصلا به طرح این پرسش نیز نمیرسد.
اما چنین فیلمی را چگونه باید پایان داد؟ نماهای بسیاری در فیلم هستند که میتوانند پایان فیلم باشند، هم در میان حرفهای پیروز مجتهدزاده، هم حرفهای هوشنگ طالع، هم هرمیداس باوند، هم اردشیر زاهدی. اما کارگردان چه میکند؟ همه آنها را در فیلم میآورد. فیلم چند پایان دارد. پایانهایی که قدری احساسی و قدری قضاوتگرانه بهنظر میرسند.