وقتی همه طلبکاریم
خسرو نقیبی، منتقد و فیلمنامه نویس از نیمقرن فیلمسازی کارگردانان نسل اول میگوید
نگار حسینخانی_روزنامه نگار
خیلیها معتقدند کارگردانانی که اواخر دهه40 و اوایل دهه50 سینمای ایران را دگرگون کردند، دیگر باید از فیلمسازی دست بکشند. عدهای اما میگویند این کارنامه رشکبرانگیز باعث نمیشود کارگردانی از فیلمسازی دست بردارد و چهکسی میتواند به یک هنرمند بگوید دیگر فیلم نسازد یا به خلق فکر نکند؟ با توجه به ساخته شدن فیلمهای تازه داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی بر آن شدیم درباره این فعالیت مداوم که نیمقرن به درازا کشیده است با خسرو نقیبی، منتقد سینمای ایران گفتوگو کنیم و از او بخواهیم انتظار و توقع درباره کارگردانان بنام سینمای ایران را تحلیل کند. آیا واقعا فیلمساز را میتوان متوقف کرد؟ چه عواملی او را از حرکت میاندازد و چه عواملی باعث حرکت و ادامه این راه خواهد شد؟
از میان کارگردانان نسل اول، داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی همچنان فیلم میسازند. نیمقرن حضور و به اعتقاد منتقدان سینما افت کیفی آثار این فیلمسازان مطرح، باعث شده عدهای این سؤال را مطرح کنند که آیا فیلمسازان شهیر سینما نمیخواهند بازنشسته شوند؟ آیا درصورت ادامه روند فیلمسازی چهره این کارگردانان صاحبنام مخدوش خواهد شد؟
از 2منظر میتوان با این مسئله برخورد کرد؛ منظر اول اینکه اساسا سینمای هر کارگردان یا فیلمهایی که پیش از این ساخته، با فیلمهای بعدی او زیر سؤال نمیرود؛ یعنی اگر فیلم را مجزا از فیلمسازش درنظر بگیریم، باید بگوییم فیلم موجودی زنده است که درصورت ماندگاری ادامه حیات میدهد و در غیراینصورت فراموش خواهد شد؛ نه اینکه گذشته کارگردان را از بین ببرد یا روی کارنامه او سایه بیندازد. بهخاطر دارم که مجلهای سؤالی درباره کیمیایی مطرح کرده بود؛ آیا مسعود کیمیایی فیلمساز مهمی است؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت: بله. فیلمهای تازه، گذشته را از بین نخواهد برد. اگر بخواهیم به کارنامه جان فورد و وودی آلن هم نگاهی بیندازیم، این کارگردانان هم در کارنامهشان با افتوخیزهایی روبهرو بودهاند و ادامه دادن فیلمسازی نیاز به نگرانی درباره نقدها و زیر سؤالبردن کارگردان ندارد.
اما از منظر دیگر یا دوم، باید گفت که هنوز هم یک سکانس ساخته شده توسط داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی ممکن است بتواند به گنجینه لحظات سینمای ایران بیفزاید. اگر توافق جمعی در اینباره وجود داشته باشد که «متروپل» کیمیایی فیلم بدی است، میتوانم به 2سکانس از این فیلم اشاره کنم و آن را از کل فیلم بیرون بیاورم که بعدها در گنجینه سکانسهای ماندگار سینما بررسی خواهند شد. ممکن است ما در این فیلم با انسجام کلی روبهرو نباشیم، اما سکانسهایی درخشان خواهیم دید؛ مثلا در فیلمی چون «قاتل اهلی» سکانس درخشانی از درگیری حمیدرضا آذرنگ و امیر جدیدی وجود دارد یا از همپاشیدگی روانی مهدی سلطانی در فیلم «اشباح» را بد نیست یادآوری کنم. این سکانسها گاهی از 95درصد فیلمهای امروز سینمای ایران سرپاتر هستند. ممکن است این فیلمها، فیلمهای محبوب ما نباشند، اما همچنان میتوانند غافلگیرمان کنند.
ما با نسل فیلمسازانی روبهروییم که یا خانهنشین شدهاند مانند تقوایی، یا از کشور رفتهاند و دغدغههای تازهای پیدا کردهاند مانند بیضایی و نادری و یا دیگر در این دنیا نیستند مانند حاتمی و شهیدثالث. راز تداوم کیمیایی و مهرجویی در این محیط چیست؟
ما با عاشقان سینما طرفیم. کافی است 5دقیقه با مسعود کیمیایی همصحبت شوید تا شوق دویده در چشمانش را وقتی درباره دیالوگ و سکانسهای سینمایی حرف میزند ببینید. او هنوز در فیلمبرداری سکانسهای فیلمهایش مانند یک جوان پرشور است و دوربین میتواند او را به وجد بیاورد؛ مثلا برای صحبت با او به پشت صحنه فیلمبرداری فیلم قبلی او رفتم. احوالش چندان مساعد نبود و بیمار بود. اما همینکه صدا، دوربین، حرکت گفته و سکانس آغاز شد، او را دیدم که با انرژی یک جوان پشت دوربین قرار گرفت. مهرجویی و کیمیایی عاشقان سینما هستند. عاشق کار کردن در ایران. فرمانآرا هم بازگشت تا دوباره فیلم بسازد. اما خب، بهرام بیضایی دیگر دغدغههای دیگری پیدا کرده است یا نادری همچنان فیلم میسازد، اما از فضای ایران جدا شده است. کیمیایی و مهرجویی ماندهاند و بهنظرم همچنان ذهن جوانی دارند.
گفته میشود در فضای نقد فیلم، احترام به جایگاه کارگردانهایی بزرگ که شاید فیلمهای اخیرشان چندان درخشان نباشد، نگاه داشته نمیشود. آیا احترام به پیشکسوتان را میتوان با نقد فیلم زیر یک سقف قرار داد؟
من چندان موافق منتقد نبودن بهخاطر احترام به پیشکسوت بودن یک کارگردان نیستم. شاید خودم نیز یکی از سردمداران انتقاد از بیضایی بهخاطر ساخت «وقتی همه خوابیم» بودم. دلیل این نگاهم نیز این است که فیلم را بهعنوان موجودی زنده درنظر میگیریم که خارج از کارگردان به حیات خود ادامه میدهد. میدانم قاتل اهلی فیلم بدی است، اما درباره کلیت و انسجام فیلم به این معتقدم، درحالیکه سکانسهای درخشانی در این فیلم وجود دارد که باید از فیلم بیرون کشیده و مستقل بررسی شود. ممکن است درباره هر فیلمی از هر کارگردانی هرچند صاحبنام نقدهای منفی و مثبت بسیاری شود، اما این توجه به پیشکسوت بودن نباید برای کارگردان حاشیه امن بسازد.
بسیاری معتقدند فیلمساز باید خود را بازنشسته کند تا تصویر ذهنی مخاطب را نسبت به فیلمهایش مخدوش نکند. چرا چنین انتظاری در میان منتقدان و مخاطبان یک کارگردان شکل میگیرد؟ آیا کارگردانان صاحبنام هالیوود نیز تحت چنین فشاری قراردارند؟
متأسفانه اخلاق و روحیه جمعی ما چنین است؛ آدمهای طلبکاری هستیم. البته این فقط درباره فیلمسازان و در سینما منحصر نشده بلکه همه شئون زندگی ما را دربرگرفته است. یادمان باشد مهمترین فیلمساز این دوره، اصغر فرهادی، با برجسته کردن همین خصوصیت به موفقیتهای جهانی دست پیدا کرده است. او با برجستهکردن روحیهای جمعی، یعنی قضاوت کردن به مسئلهای پرداخته که اهمیت جهانی دارد. این روحیه مورد انتقاد فیلمساز به اندازهای میان مردم پررنگ است که از سیاست تا سینما را دربرمیگیرد و گاهی فیلمسازان ما نیز قربانی این روحیه میشوند.
ما با عاشقان سینما طرفیم. کافی است 5دقیقه با مسعود کیمیایی همصحبت شوید تا شوق دویده در چشمانش را وقتی درباره دیالوگ و سکانسهای سینمایی حرف میزند ببینید. او هنوز در فیلمبرداری سکانسهای فیلمهایش مانند یک جوان پرشور است و دوربین میتواند او را به وجد بیاورد