
از کحال تا کیمیا
تمام زنانی که در این سده بر رسانهها و ورزش ایران تأثیر گذاشتهاند پرچمشان بالاست...

ابراهیم افشار ـ خبرنگار
1ـ از خانم دکتر کحال تا کیمیا علیزاده و فرشته کریمی، راهی نیست. پلکهایت را ببندی، میرسی. چون در میان آن 944732 زن بیوهای که در ایران سال1328 وجود داشته، فقط یکیشان شد خانم دکتر کحال؛ نخستین زن چشمپزشک و نیز نخستین زن مدیر روزنامه در ایران. مزینالسلطنه، دختر میر سیدرضی رئیسالاطباء پزشک قشون ناصرالدین شاه. تحصیلات خود را نزد پدرش آموخت و به خواندن زبان فرانسه و آموزش عکاسی مشغول شد. نخستین زن روزنامهنگار ایران است و نخستین مدیر یک نشریه به نام «دانش» که در سال 1289منتشر کرد. «خانم دکتر کحال» همسر میرزا حسینخان کحال، این نشریه را در تهران بهصورت هفتهای، در 8صفحه و با قطع رحلی و چاپ سربی به چاپ میرساند که غیر از ایران در سایر کشورها نیز منتشر میشد؛ نشریهای که بعد از یک سال متوقف شد و یک سال بعد خانم مریم عمید نشریه شکوفه را منتشر کرد. مزینالسلطنه که در شانزدهسالگی ازدواجی ناموفق با عمادالسلطنه سالور، یکی از شاهزادگان قجر داشت، چند سال بعد به همسری قوامالحکماء از روشنفکران زمان ازدواج درآمد و صاحب 2فرزند شد. پس از فوت قوامالحکماء، او دیگر ازدواج نکرد و تمام وقت خود را صرف امور فرهنگی کرد. مدیره جریده دانش که از وزارت معارف و اوقاف و فواید عامه ایران امتیاز روزنامه گرفته بود، با لباس اروپایی و کلاهفرنگی در تحریریه مینشست و برای جامعهاش دل میسوزاند. درحالیکه زنان همنسلاش بردههای صبوری بیش نبودند. خانم دکتر کحال طبابت را نزد مسیونرهای آمریکایی که در ایران فعالیتهای خیریه میکردند، آموخت و بهعنوان نخستین چشمپزشک امتیاز گشایش مطب دریافت کرد. او بعد از آنکه چشم قدسیهخانم، یکی از زنان حرم ناصرالدین شاه را شفا داد، شهرت یافت؛ زنی که نهتنها در نشریهاش تعلیم خانهداری و شوهرداری و بچهداری میداد، بلکه همزمان نیز رمانهایی را به فارسی ترجمه و چاپ میکرد؛ زنی که تعهد داده بود در نشریهاش «درباره پولتیک (سیاست) مذاکره نخواهد شد»! البته پیش از کحال، زنانی چون خانم تربیت نیز بودهاند که از المپیکهای بسیار قدیمیتری که هنوز پای کاروان ایران به آنجا نمیرسید، از نزدیک گزارش تهیه کند. مثل مقاله مفصل خانم تربیت از المپیک برلن 1936که تنها مرجع بیواسطه ایرانیها از المپیکهای قدیم به شمار میرود. آنروزها که بانوی ورزشینویس عتیقه ما در وصف خانم آتالانته اهل مقدونیه- نخستین زن قوی جهان ورزش- افسانهسراییها میکرد، از قولش مینوشت که «من به زیبایی شوهر آیندهام توجهی ندارم. تنها شرطم این است که او اگر در مسابقه دو از من عقب افتاد، بهدست خودم خواهم کشتش!»
2ـ اندکی بعد از خانم دکتر کحال، نوبت به منیر مهران رسید؛ زن روشنفکری که بهعنوان نخستین مدیر باشگاه در ایران، کلوپ قهرمانپرور نیرو و راستی را اداره میکرد. او بعد از کودتای 28مرداد 1332وقتی که تاجیها و سومکاییها باشگاهش را با چوب و چماق و چاقو ویران کردند، تنها چاره را در آن دید که دست دو طفلش را بگیرد و همراه با لـلهشان، از کوچه سیدهاشم به شمرون بگریزند تا با ترجمه کتابهایی چون کلبه عموتم و سرگشته راه حق (نیکوس کازانتازاکیس) جهانسوم و مسائل آن- گرسنگی و کمرشدی (نوشته دوکاستروی برزیلی) آبها از آسیاب بیفتد و او روانه پاریس، شهر روشنفکران شود.
3ـ بعد از منیربانو، نوبت «ماهخورشید» خانم رسید؛ مادری که فرمانده زنان ورزشکار ایران در بازیهای آسیایی1958بود؛ زنی که در سالخوردگی لباس ساده زرتشتی میپوشید و رُز سفیدی به سینه میزد و روی ویلچر مینشست. کسی نمیدانست که او آخرین بازمانده از نخستین نسل معلمان ورزش کشور است. نسل آموزگاران سال 1321که یوسفخان شکرایی در وزارت فرهنگ، برایشان کلاسهای ورزش بانوان برگزار کرده بود. آن زمانها هنوز در ایران فدراسیونهای ورزشی تشکیل نشده بود. اندکی بعدتر ماهخورشیدخانوم راهش را در پرورش دختران ایران در ورزشهای گروهی (والیبال و بسکتبال) و انفرادی (شنا، دوومیدانی، تنیسرویمیز، ژیمناستیک) صاف کرد و بچههای تیمش را به قلهها رساند. او در سال1333 همراه با تیم ملی ژیمناستیک عازم مسابقات جهانی رم شد و دوره کلاسهای فنی نخبگان را گذراند؛ زنی که برای قهرمانان تازه به دوران رسیده ورزش ایران نهتنها آموزش ورزش میداد، بلکه در کنار آن نیز برای مادری تربیتشان میکرد. او به دختران ورزشکار هم آشپزی یاد میداد، هم آفتابمهتاب و هم آیین شوهرداری و پرهیزکاری.
4ـ نسل ابتدایی زنان ورزشکار ایران ابتدا در قلههای بلند، شجاعت به خرج دادند و موسفید کردند. چه بگویم از خانم
«نلی یغیایان» نخستین زن ایرانی صعودکننده به قله «مون پلان» که هیچکس عکسش را در رسانهها کار نکرد و او صعودی غریبانه داشت. اندکی بعد از او نسل مهری زرافشان به عرصه آمد. او نخستین زن کوهنورد ایرانی بود که قلههای دماوند را بیش از 10بار و از 4طرف -بهویژه از دیوارههای صعبالعبورش- فتح کرد. مهریخانم در 1338 تمامی قلههای ایران را فتح کرد و قهرمان کوهنوردی ایران نام گرفت. این عضو کلوپ دماوند نخستین کوهنورد ایرانی بود که گردنه صعبالعبور علمکوه را فتح و یک شبانهروز را روی دیواره این کوه سپری کرد و هنگامی که داشت نمایش حمل مجروح میداد و زنی دیگر را در آغوش خود حمل میکرد، کم مانده بود ریسمان بر گردنش بیفتد و خفهاش کند. او همسر حاجیاسماعیل زرافشان، عکاس نسل اول ورزش ایران بود. نسلی که کتلتهای مهریخانم را خورد، هرگز آن را فراموش نکرد.
5ـ نسل دختران منیر و خانم کحال و ماهخورشید و مهری، بهزودی استادیومها را قرق کردند. مریم ازجمله دختران مشهدی بود که توی دبیرستان به پریدن علاقه پیدا کرد و در 15سالگی با رکورد 1.38سانتیمتر، قهرمان پرش ارتفاع زنان ایران شد. او نخستین دختری بود که در دوومیدانی آسیا برنز گرفت (فیلیپین 1973). مریم در سال 1343درحالیکه فقط 16سالش بود، رکورد ایران را به میزان 3سانت ارتقا داد و به محاصره مجلات روز درآمد. داستان اصلی آنجا اتفاق افتاد که دخترک بیپشت و پناه در میان یکهتازی پایتختنشینان ازخودراضی، درخشید و در سهشنبه آخرین روز تابستان 43، همای اقبال روی شانهاش نشست. کیهانورزشی که از بیتوجهی به شهرستانیها شاکی بود، عکس مریم را بر جلد انداخت و نوشت که این یک بیعدالتی بزرگ است که او به المپیک توکیو (1964) اعزام نشود. شاید همین نوشته آتشین کیهانورزشی بود که باعث شد مریم را بهعنوان یارتشویقی آنهم 2روز بعد از اعزام کاروان، به توکیو بفرستند. مریم چشمش را به سوی میدان انسانساز المپیک گشود و 10سال بعد از توکیو در بازیهای آسیایی تهران(1974) به اوج رسید. «آنی یاما» مربی فرانسوی تیم ملی دوومیدانی ایران به او توصیه کرده بود که تاکتیک و تکنیک پریدن خود را تغییر دهد و به جای روش استرادل (شکمی) به سبک «دیک فاسبوری» روی بیاورد؛ تکنیکی که چنان ساخته و پرداختهاش کرد که رفت 11سانت رکورد پرش ارتفاع ایران را ترقی داد و البته در رشته پنجگانه نیز رکورددار ایران شد. همان دختر بیپارتی مشهدی که تهرانیها چشم دیدنش را نداشتند، 14سال تمام در تمام ردهها قهرمان پرش ارتفاع ایران شد و رکوردش 23سال دستنخورده باقی ماند. هنوز مدال برنزش از مسابقات آسیایی فیلیپین (آذرماه 1352) توی ویترین افتخاراتش دیده میشود؛ مدالی که باعث شد او با یک چشم گریان و یک چشم خندان روی سکو برود؛ خندان از این نظر که بهعنوان نخستین زن پرنده ایرانی روی سکو میرفت و گریان از این نظر که با نفر دوم دارای رکورد مشترک (58/1متر) شده بود اما رقیب مالزیاییاش بهخاطر خطاهای کمترش نقرهای مفت کسب کرد. در کنار آن برنز البته یک مدال طلای قهرمانی والیبال نیز در بوفه افتخارات مریمخانم به چشم میخورد؛ طلایی که مریم با پیراهن تاج و در رشته غیرتخصصی بهدست آورد. طفلکی قهرمانان آن سالها از بس که با فقدان مسابقات و تعطیلی زمستانی رشتهشان مواجه میشدند، مجبور میشدند برای ماندن در فرم آمادگی بدنی شانسشان را در مسابقات رشتههای دیگر نیز امتحان کنند.
6ـ خردهروایتهای مطبوعات دهههای 40 و 50 ایران از ستارههای زن ورزش ایران نشانگر این است که همان جنس موسوم به ضعیفهای که در طول تاریخ سرکوب شده بود، ناگهان در حال گردنفرازی است و سعی دارد گمشدهاش را در ورزش پیدا کند و از لحاظ تکنیک و تاکتیک سطح خود را به پویایی مردان برساند. آنها در حالی به ورزش قهرمانی میپردازند که معمولا در صحنههای آکادمیک و دانشگاهی نیز بهویژه تحصیل در رشتههای معماری و بازرگانی و پزشکی فعالند. خواهران روحانی (سهیلا و شهلا)، خواهران یگانه (گیتی و ثریا) و خواهران پاشایی (ملیحه و حمیده) در بسکتبال و والیبال ایران از آن جملهاند. دنیای ورزش در نشریه شماره120 و به تاریخ 9دیماه1351 خود درباره سهیلا روحانی مینویسد: «از سال1346 که به گروه دختران بسکتبالیست انجمن دوشیزگان و بانوان طهران پیوست، تاکنون که حدود 6سال از آن زمان میگذرد، همیشه در شمار باوفاترین و صمیمیترین یاران این جمع بوده است که موجودیت آن به همت علی اکبر لطفی، مربی پرتلاش تیم و به کمک دوستی و علاقه بازیکنان در هر شرایطی حفظ گردیده است. او حالا با 19سال سن اندکاندک میرود تا جای خواهر بزرگش شهلا روحانی را در تیم ملی ایران پر کند. سهیلا در نقش یک بازیکن گارد، چهرهای است مطمئن و پرتوان با قدرت و مهارتی چشمگیر در کار رهبری تیم در میدان و پخش صحیح توپها. توپگیری جالب از دیگر خصوصیات سهیلاست و همه اینها همراه با پرشهای بلند است و شوتهایی که اغلب توی حلقهها مینشینند، از او بازیکنی ارزنده بهوجود آورده است.» همچنین گزارش رسانههای مکتوب ایران از خواهران یگانه (گیتی و ثریا) نمونهای دیگر از این توجه ژورنالیستی به زنان قهرمان دهههای40 و 50 است. دنیای ورزش در شماره 233 خود به تاریخ 24اسفند 1353 درباره این دو همشیره مینویسد: «گیتی یگانه چندسالی است در جمع چهرههای ملیپوش والیبال دختران ایران نامی آشنا دارد و از سال 1347به تیمهای منتخب ایران و تهران راه یافته است. با وجود اینکه از لحاظ موجودیت بدنی شرایط ایدهآلی ندارد، ولی در سایه پرشهای بلند، دید خوب و سرعتعمل، در مجموع مهرهای باارزش برای تیمش بهحساب میآید و گذشته از اینها با رهبری تیم در میدان بهعنوان کاپیتان، نقشی مهم در گردش کار تیم پاس در طول مسابقات بر عهدهاش است. او ابتدا با عضویت در تیم انجمن دوشیزگان و بانوان ایران به والیبال روی آورد و سپس به پاس پیوست. ضمن اینکه دوران به اوج رسیدنش را در تیم کنونی طی کرد.»
دنیای ورزش درباره خواهر دیگر گیتی یعنی ثریا یگانه چنین مینویسد: «او در پای تور، آس بزرگ تیم پاس است و از حیث استیل و مهارت در کار اسپک در والیبال دختران، در این زمانه نمونهای چشمگیر است. از سوی دیگر خواهرش گیتی یگانه نیز نقش محور گرداننده تیم را دارد که با رهبری خوب، تیمش را در میدان هدایت میکند. ثریا یگانه در کار دفاعی نیز بهخاطر پرشهای بلند و سرعت عمل، سّدی استوار در برابر اسپکهای حریفان به شمار میرود و در جناح عقبی نیز خواهرش گیتی با تلاشهای بسیار و دید خوبش در توپگیری موفق است.»
نشریه دنیای ورزش 2سال بعد در تاریخ 22خرداد 1355 نیز با نگارش زندگینامه ثریا یگانه با تیتر «عقاب تالارها» از بازی او قدردانی میکند: «قشنگ آبشار میزند. قشنگ دفاع میکند. و قشنگ توپگیری و توپسازی. خصوصیات بازیگری او در نوع خود مثالزدنی است. از پرافتخارترین والیبالیستهای ماست که با وجود بیمهریهای گذشته، طی 2سال در فتح 2سکوی برتری برای تیم والیبال بانوان باشگاه پاس ایفای نقش مؤثری کرده است.» ثریا میگوید: «وقتی توپ روی تور میرود و پاسور کار خود را انجام میدهد، فکر میکنم بهگونه یک عقاب بایستی پرواز کنم. والیبال لذتی وصفناپذیر در وجودم القا میکند. بهراستی گاه به گاه فکر میکنم که در فضای تالار و سالن به پرواز درآمدهام. من بر بام آسمانم و تماشاگر بر زمین. در فکرم که چگونه با توپ فرود میآیم. من اگر در پرواز و فرود ناکام باشم، فکر میکنم که در راه ناکامی همه بچههای تیم قدم برداشتهام.» این نشریه درباره مهوش کمالیفرد نیز مینویسد: «درخشش در مسابقات اخیر باشگاهها و بهخصوص کیفیت جالب توجهاش در دیدار اول هما - پاس، بیش از پیش نظرها را به سوی او کشاند. مهوش کمالی 22سال سن دارد و با قدی یک متر و هفتاد سانتیمتری، دانشجوی دانشگاه پزشکی دانشگاه تهران است.»
7ـ البته در کنار ستارههای ورزشهای دستهجمعی، نخبههای رشتههای انفرادی - مخصوصا دوومیدانی و شمشیربازی- نیز در توسعه ورزش بانوان نقش پررنگی داشتند. نمونهاش توران شادپور در دوومیدانی. نشریه دنیای ورزش به شماره347 در تاریخ 21خرداد 1356 با نگارش زندگینامه توران- قهرمان دوهای سرعت و پرش طول ایران- چنین توصیفی از او دست داده است: «توران دختر لاغراندام و گندمگون شهرستان میانه همواره سعی دارد از مربی کوشنده و دلسوزش قدردانی کند و او را به «چراغبهدستی» تشبیه میکند که در صحرای تاریک و ظلمانی دوومیدانی ایران آهستهآهسته گام برمیدارد و تنی چند عاشق روشنایی را بهدنبال خود میکشاند. او مسافر راه میانه- تهران است. توران تا این مرحله بیآنکه از تکنیکهای دوومیدانی توشه کافی برگیرد، چونان گل خودرو رشد یافت. سال 1352رئیس فدراسیون دوومیدانی از او دعوت کرد که به تهران آمده و تحت حمایت فدراسیون قرار گیرد. اما اگر شما توانستید که پشت گوش خود را ببینید، او هم رنگ حمایت فدراسیون را بهخود میبیند. جز این، یکی از خصلتهای بدی که دامنگیر ورزش بیکلاه دوومیدانی ما شده - یعنی تنهایی- گریبان دختر بلندپرواز آذربایجانی را گرفته و هیچکس نیست تا در تمرینات با او رقابت کند و او همواره بهگونه یک دردمند مینالد: «جّدا که ما هم چه ورزشی را انتخاب کردهایم! من از روزی که به ورزش در سطح ملی آمدهام، همهاش تنهای تنها هستم و از اینرو برایم فرق نمیکند که موقع پریدن و دویدن، فشاری بهخودم بیاورم. چون میدانم که اول میشوم!»
8ـ در چنین شرایطی که دهه پنجاهیها کم نمیآورند، ناگهان دختری به نام مهوش شفایی در رشته مهجوری چون شمشیربازی زنان میدرخشد و توجه رسانهها را جلب میکند. دختر اردیبهشتی خاندان «شفاهی»ها که رشته شمشیربازی به پیشینه دودمانشان سنجاق شده بود، وقتی دلاوریهای برادر بزرگش منوچهر و ماسک و شمشیر دیگر خواهرش را دید، یکدل نه صددل به شمشیربازی دل باخت. محصل سال اول دبیرستان بود که احساس کرد وابستگیاش به بازی با شمشیر، از علاقهاش به عروسکها بیشتر است. چندماه از تمرینات بدویاش میگذشت که به توصیه داداش منوچهرش رفت زیرنظر مربی مجارستانی تیم ایران و الفبای زیربنایی این ورزش را آموخت و سپس از آموزههای برادران زرنگار (بیژن و شاپور) که اساتید بالفطره شمشیربازی ایران بودند، استفاده برد. آن روزها مهوش فقط 13سال داشت اما شمشیر از دستش نمیافتاد. در 15سالگی درحالیکه محصل دبیرستان رؤیای خرمشهر بود، قهرمان تورنمنت فلوره شد و مهرماه 1352 که نخستین دوره مسابقات شمشیربازی آسیا به میزبانی تهران در بخش آقایان و بانوان برگزار شد، مهوش حریفان اصلی خود از تایلند و لبنان و مخصوصا ژاپن را شکست داد و بهعنوان نخستین بانوی ایرانی بر فراز سکوی قهرمانی ورزش آسیا ایستاد. آن سکوی قهرمانی فلوره در نخستین دوره شمشیربازی قهرمانی آسیا در پاییز برگریز، دوشیزه 17سالهای به نام مهوش شفایی را برفراز سکوی آسیا نشان میداد که از شدت هیجان روی پای خود بند نیست؛ یک سکوی ارزشمند که 3 ایرانی رویش ایستاده و خطاب به تاریخ لبخند میزدند. ژیلا الماسی روی سکوی دوم و ناهید آچاک با عنوان چهارمی ایستادهاند کنارهم و نمیدانند که در دل مهوش چه خبر است. شاید خوشحالتر از همه آنها سرهنگ هوشنگ الماسی، ریاست کنفدراسیون شمشیربازی آسیا بود که از سیطره تمام و کمال ایرانیها بر سکوی قاره پیر احساس سبکبالی میکرد. وقتی سرود ملی ایران نواخته میشد و پرچم کشورش بالا رفته بود، مریم از شدت شعف، حالت پرواز داشت اما در عین حال نیز چشمانش از شادی خیس بود و تنش میلرزید. قبل از آغاز مسابقات، یکی از همکلاسیهایش که فهمیده بود ژاپنیها نیز در مسابقات حضور دارند، به مهوش گفته بود: «نمیخواد بری، چیزی نمیشی»، اما او وقتی قهرمان آسیا شد با تلفن مادرش از خرمشهر مواجه شد که زنگ زده بود به تلفنخانه محل مسابقات و هیجانزده و بغضآلود به دُردانهاش میگفت: «دخترم خستگی یک عمر را از تنم به در کردی». گوشی در دستش داغ شده بود و مادری در آن سوی سیم میگریست.
10ـ از دهه60 تاکنون، چهرههایی چون نجمه آبتین، لیلا ابراهیمی، الهه احمدی، صدیقه برمکی، پدیده بلوریزاده، شادی پریدر، آتوسا پورکاشیان، مهسا جاور، کیمیا علیزاده، هما حسینی، نسیم حسنپور، آرزو حکیمی مقدم، بهناز خجستهپور، اعظم خدایاری، نجمه خدمتی، خواهران منصوریان، سارا خوشجمال فکری، الناز دانشخواه، زهرا دهقان، لیلا رجبی، پگاه زنگنه، حمیده عباسعلی، فرشته کریمی، زهرا کشاورز، فاطمه نعمتی، زهرا محروقی، فیروزه محمد زمانی، زهرا نعمتی، آرزو معتمدی فخر، زهرا نبیزاده و... قد علم کردهاند. نوادگان خانم دکتر کحال حالا دیگر پرچمشان بالاست و باد بر پرچم سهرنگ آنها میوزد.
9ـ ماریتت نیز از ستارگان والیبال ایران بود. با نام کامل بانو ماری ترزا تت؛ کاپیتان تیم ملی والیبال ایران در دهههای40 و 50. بانویی که گردنآویز برنز بازیهای آسیایی 1966بانکوک را در ویترین افتخاراتش داشت. وقتی نوجوان بود، عضو تیم انجمن بانوان و دوشیزگان تهران بود؛ انجمنی که وقتی تیمش را در سال 45 برای برگزاری چند بازی دوستانه به ترکیه فرستاد، انگار که بخواهند به کره ماه بروند، دهان همه از تعجب باز مانده بود. باشگاه دمیر اسپرت آنکارا وقتی تیمش را به مصاف دختران ندیدبدید تهرانی فرستاد، نمیدانست که این نخستین تجربه بینالمللی دختران ماست. مگر میتوان صورت معصوم «ماری ترزا تت» کاپیتان ارمنیتبار ایران در سکوی بازیهای آسیایی66 را فراموش کرد؟ مگر میشود آن بازی حماسی بچههای ایران در برابر فیلیپین را که ابتدا 2 ست عقب افتادیم و سپس 3گیم بردیم، از یادها برد؟ روزنامهها بعدش نوشتند «تور برای دوشیزه ماری کوتاه شده است»! هنوز آن عکسی که ماری در روز مادر سال1351 بوسهای روی گونههای مادر نازنینش -گوهاریک- میزند، در آلبوم افتخارات آن نسل دلاور هست.