احمد، وقتی سطلی به گرو نهاده بود. چون باز میگرفت، بقال، دو سطل آورد و گفت: «سطل خود بردار که من نمیشناسم کدام از آن توست.»
احمد، سطل رها کرد و برفت.
تذکرهالاولیا
این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .