
سقوط 57

سعید مروتی
بحرانی که از سال55 شروع شده و در سال56 همه را نگران کرده بود، سال57 نمود کامل یافت. در سال پایان سینمای فارسی که مصادف شد با پایان حکومت پهلوی، 16فیلم ایرانی در فرصتی هفتماهه روی پرده آمدند. در شرایطی که 3گروه سینمایی که به شکل سنتی فیلم ایرانی اکران میکردند، اغلب به انبوه سینماهای نمایشدهنده فیلم خارجی پیوسته بودند، آثاری روی پرده آمدند که بعید بود در شرایطی جز دوران ملتهب سال57 امکان اکران یابند. «دایره مینا»ی مهرجویی از توقیف سهساله بیرون آمده بود و به همراه «مرثیه» نادری، «گزارش» کیارستمی، «سفر سنگ» کیمیایی و «کلاغ» بیضایی، جمع موجنوییها را کامل میکرد. در این میان سفر سنگ با توجه به مضمون انقلابیاش بیشترین بهره را از فضای ملتهب برد و بداقبالتر از همه فیلم کلاغ بود که 3 آبان57 در سینما بلوار اکران شد و تنها پس از 3روز نمایش عمومی، با تعطیلی سینماها، پروندهاش بسته شد.
توقف نمایش کلاغ، نه توطئهای علیه بیضایی که نتیجه طبیعی گسترش التهابات سیاسی در جامعهای بود که آماده سرنگونکردن نظام شاهنشاهی میشد. نوروز 57 برای سینمای ایران با اکران فیلمهای «کوسه جنوب» (ساموئل خاچیکیان) و «سرسپرده» (ایرج قادری) آغاز شد. برنامه سینماها در نوروز57 بدون اکران فیلمی کمدی یا فیلمی با حضور فردین یا وثوقی دیگر خیلی هم مخصوص نبود و شباهتی به سنت اکران نوروزی سالهای گذشته نداشت. درگیریها و اختلافات میان تهیهکنندگان و سینماداران به اوج رسیده بود و واردات فیلم خارجی به شدت ادامه داشت. مشکل دیگر درگیری انجمن سینماداران با دولت بر سر گرانشدن بلیت سینماها و عوارض شهرداری بود. مخالفت دولت با گرانکردن بلیت سینماها کار را به اعتصاب سینماداران هم کشاند.
اوضاع آشفته نمایش فیلم و سیطره فیلم خارجی باعث شده بود که سینمادارها رغبت چندانی به اکران فیلم ایرانی نداشته باشند. سالهای 56 و 57 ساخت فیلم با همه مشکلات موجود همچنان ادامه داشت و مشکل اصلی نه در تولید که در اکران بود. این فهرست تعدادی از فیلمهایی است که سال57 آماده نمایش بودند ولی امکان یا فرصتی برای اکرانشان وجود نداشت: «برفراز آسمانها» (محمدعلی فردین)، «در غربت» (سهراب شهیدثالث)، «نفسگیر» (محمود کوشان)، «سرخپوستها» (غلامحسین لطفی)، «حکم تیر» (ایرج قادری)، «نفس بریده» (سیروس الوند)، «برادرکشی» (ایرج قادری)، «ملکوت» (خسرو هریتاش)، «سنجر» (سیروس الوند)، «برهوت» (منوچهر مصیری)، «حق و ناحق» (نظام فاطم)، «هجرت» (میلاد)، «بنبست» (پرویز صیاد)، «شطرنج باد» (محمدرضا اصلانی)، «بهدادم برس رفیق» (مهدی فخیمزاده)، «طوطی» (زکریا هاشمی)، «ساخت ایران» (امیر نادری)، «تا آخرین نفس» (کامران قدکچیان)، «لبه تیغ» (کامران قدکچیان)، «باغ بلور» (ناصر محمدی)، «شهر» (اکبر صادقی)، «سایههای بلند باد» (بهمن فرمانآرا)، «صمد به شهر میرود» (پرویز صیاد) و «پرواز در قفس» (حبیب کاوش). تعدادی از این فیلمها پس از پیروزی انقلاب اکران شدند و برخی هم هرگز بر پرده نیامدند. وقتی بعد از بهاری نسبتا آرام، نوبت به تابستان داغ 57 رسید و فضا ملتهبتر از گذشته شد، آتشزدن سینما رکس آبادان نقطه پایان بر یک دوره سیساله گذاشت و منادی ورود به دورانی تازه شد. ساعت 5/10شب 28 مرداد57 از تماشاگرانی که در سینما رکس مشغول تماشای فیلم «گوزنها» بودند با شعلههای آتش میزبانی شد. حدود 400 نفر در سینما سوختند و افکارعمومی، ساواک را متهم به این جنایت کرد.
شاه آتشزدن سینما رکس را به مخالفان حکومت نسبت داد ولی مردم تردید نداشتند که دستان ساواک آلوده به خون تماشاگران بیگناه آبادانی است؛ بهخصوص اینکه سینما رکس فیلمی را روی پرده داشت که اثری انقلابی و ضدسیستم قلمداد میشد.
آتشزدن سینما رکس موج مخالفتها با حکومت پهلوی را شدت بخشید و عمر دولت جمشید آموزگار هم به پایان رسید. به تعبیر حمیدرضا صدر، با حادثه سینما رکس چیزی برای تماشاگر ایرانی رخت بربست که بازگشتش آسان نبود. با سینما رکس «معصومیت» و «خوشدلی» از سینمای ایران محو شد (درآمدی بر تاریخ سینمای سیاسی ایران- صفحه236/ نشر نی/ 1381). امید روحانی هم در مستند «سینمای ایران در دهه60» (شهرام میرآب اقدم/ احسان ظلیپور)؛ «سینما رکس به صورت نمادین پایان یک عصر سینما و پایان یک عصر نمایش فیلم بود.» در جمعه سیاه 17 شهریور57 که روز کشتار بیرحمانه مردم توسط حکومت بود، سینما پانوراما به آتش کشیده شد. در روزها و ماههای بعدی بسیاری از سینماها که تعطیل شده بودند در آتش خشم انقلابیون سوختند.
سوختن سینماها تبدیل به موتیف روزهای انقلاب شده بود؛واکنشی قهرآمیز از سوی مردمی که نسبت به آنچه سینماها برپرده میآوردند معترض بودند.
برای پیشگیری از خسارت و جلوگیری از آتشزدن و تخریب، برخی مالکان مقابل درهای ورودی سینماهایشان با آجر، دیواری بلند درست کرده بودند. در زمستان 57 که انقلاب اوج گرفته بود سینماها اگر هم باز میبودند بعید بود تماشاگری مییافتند. در روزهایی که «تهران صحنه جنگ خونین مسلحانه» شده بود تنها چیزی که اهمیت نداشت سینما بود. چند روز پس از پیروزی انقلاب، سینما آسیا در خیابان جمهوری با چسباندن این جمله از بنیانگذار انقلاب در کنار گیشه، فیلم «ساعت25» ساخته هنری ورنوی را روی پرده برده بود: «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم».
اکران 57
از میان آثار ایرانی، این فیلمها در سال57 اکران عمومی شدند:
اول فروردین: کوسه جنوب (ساموئل خاچیکیان) و سرسپرده (ایرج قادری)
16 فروردین: آقای لر به شهر میرود (امیر شروان)
مشکل آقای اعتماد (اسماعیل پورسعید)
23 فروردین: دایره مینا (داریوش مهرجویی)
30 فروردین: این گروه محکومین (هادی صابر)، طغیانگر (محمود کوشان)
6 اردیبهشت: سه دلباخته(حاتم گرجی)
13 اردیبهشت: فریادرس (عزیز رفیعی)
14 اردیبهشت: مرثیه (امیر نادری)
10 خرداد: بوی گندم (امیر مجاهد و محمد دلجو)
23 خرداد: گزارش (عبارس کیارستمی)
24 خرداد: پرستوهای عاشق (فریدون ریاحی)
6 تیر: سفر سنگ (مسعود کیمیایی)
4 مرداد: خان نایب (غلامرضا سرکوب)
27 مرداد: قول مرد (حسین قاسمیوند)
3 آبان: کلاغ (بهرام بیضایی)
کانون فرهنگی نهضت اسلامی
علی بختیاری
در 26دیماه 1357کمی پیش از پیروزی انقلاب، «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» تاسیس شد. اعضای مؤسس این کانون عبارت بودند از: «محمد جواد باهنر»، «سیدمحمد بهشتی»، «حبیبالله پیمان»، «سیدعلی خامنهای»، «علی شریعتمداری»، «طاهره صفارزاده»، «زهرا رهنورد»، «میرحسین موسوی»، «علی موسوی گرمارودی» و«ابوذر ورداسبی». در سال1358 این کانون به «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» تبدیل شد و بسیاری از هنرمندان، متفکران و دانشجویان انقلابی در زمینههای مختلف فرهنگ و هنر مانند گرافیک، تجسمی، ادبیات، سینما و ... با این کانون آغاز به همکاری کردند. این مرکز در ا بتدای دهه60 به سازمان تبلیغات اسلامی پیوست و به نام «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» که تا به امروز یکی از فعالترین مراکز فرهنگی-هنری کشور است، به فعالیت ادامه داد.
قشقایی؛ شهید تئاتر
مهرداد رهسپار
کامران نجاتاللهی مشهور به استاد نجاتاللهی -مدرس دانشگاه پلیتکنیک- در 5دی 1357در خیابان ویلا، هنگام سخنرانی برای دانشجویان متحصن و معترض به ورود نظامیان به محیط دانشگاه، به ضرب گلوله کشته شد. نظامیان عمدی بودن این تیراندازی را نپذیرفتند و این واکنش خشم بیشتر دانشجویان را در پی داشت. مراسم تشییع او بسیار پرشور و با حضور هزاران دانشجو چنان صفآرایی مردم در برابر رژیم برگزار شد.
با مداخله خشونتآمیز نیروهای نظامی این مراسم نیز متشنج شد و نظامیان روی مردم و دانشجویان آتش گشودند. در جریان این تظاهرات، طبق آماری که بیشک چندان دقیق نیست، 5نفر با رگبار نظامیان در خیابان امیرآباد جان خود را از دست دادند. یکی از آن 5نفر حسین قشقایی بود که امروز سالن قشقایی در مجموعه تئاترشهر به نام اوست. حسین قشقایی فارغالتحصیل دانشکده هنرهای دراماتیک در سال 1352بود که پایاننامه خود را با عنوان «تحقیق در تئاتر ترکیه» نوشته بود.
او ازجمله دانشجویانی بود که به جلسات سخنرانی علی شریعتی در حسینیه ارشاد میرفت. پس از شهادت او، خانوادهاش توضیحاتی درباره درگذشت او دادند که طبق آن درمییابیم صاحب 2فرزند بود و و در خیابان امیرآباد هنگام کمک به مجروحان و مصدومان و انتقال آنها به کوچههای اطراف زیر رگبار گلوله گارد جاویدان شهید شد.
از او نمایشنامهای به نام «نهضت حروفیه» باقی مانده است که پس از شهادت او منتشر شد. به شهادت خانوادهاش، حسین این نمایش را در سال 1357نوشته بود. داوود دانشور -از اعضای انجمن اسلامی دانشکده هنرهای دراماتیک- در سال 1358آن را در سالن چهارسو روی صحنه برد. این سالن پس از این اجرا قشقایی نام گرفت، اما پس از مدتی سالن دیگری را در مجموعه تئاترشهر، قشقایی نامگذاری کردند و چهارسو دوباره همان چهارسو شد. تاجبخش، فنائیان، سعید کشنفلاح، کاظم بلوچی، روحالله برادری، جلیل فرجاد، محمد کاسبی، سیاوش هاشمیان، پرشنگ خیرخواهی، مینا صادقی، مولود رنجی، علی حسامیآذر، محمدکاظم ابراهیمی، سعید جمشیدیان، حمید جمشیدیان، مجید مجیدی، عبدالرضا فریدزاده، مجید کمینی، محمود هندیانی و منصور دهقانی بازیگران این نمایش بودند.
ویرانی کاخ ستم
مسعود پویا
وقتی تلاش برای فیلمهای «زخمیها» (که نامش در آگهی منتشر شدهای در شماره خرداد و تیر1353 نشریه سینما53 به عنوان یکی از پروژههای در دست اجرای شرکت تعاونی سینماگران پیشرو آمده بود) و «جهاد» (که از این یکی هم در آگهی چاپ شده در شماره اول آذر1355 نشریه روزانه پنجمین جشنواره جهانی فیلم تهران به عنوان یکی از محصولات در دست تهیه شرکت گسترش صنایع سینمایی فیلم ایران نام برده شده بود) به نتیجه نرسید، به نظر میرسید کیمیایی دیگر حق ندارد فیلم سیاسی- اجتماعی بسازد. او به جای زخمیها و جهاد، فیلم شخصی و شاعرانه «غزل» را برای سینماگران پیشرو و فیلمهای کوتاه «اسب» و «پسر شرقی» را برای کانون پرورش فکری ساخت. سال56 وقتی فضای باز سیاسی اعلام شد، کیمیایی هم نمایشنامه «سنگ و سرنا»ی بهزاد فراهانی را مبنا قرار داد و صریحترین فیلم دههپنجاهش را ساخت. در شرایطی که هنوز مقاله احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات چاپ نشده و جرقه انقلاب نخورده بود، کیمیایی در «سفر سنگ» صراحتا از وقوع انقلابی مذهبی خبر داد.
بعدها منفردزاده که مدیر تولید و یکی از تهیهکنندگان سفر سنگ بود در مصاحبهای به این نکته اشاره کرد که فیلمنامه سفر سنگ زمینی بود و کیمیایی در مرحله کارگردانی آن را آسمانی کرد. این شایعه که شاگردان علی شریعتی به طالقان و سر صحنه فیلم سفر سنگ رفتند و به کیمیایی مشاوره دادند چقدر صحت دارد، مهم نیست، آنچه اهمیت دارد فیلمی است انقلابی با لحن معترض و نشانههای آشکار مذهبی که 6 تیر 57 در سینماهای ریولی (صحرا)، کاپری (بهمن) و امپایر (استقلال) اکران شد و بالای یک میلیون و 500هزار تومان فروخت و رتبه اول فروش را در آخرین سال سینمای قبل از انقلاب به دست آورد. در سفر سنگ کیمیایی از فردگرایی همیشگیاش کمی فاصله گرفته و به گروه اهمیت میدهد (به هر حال انقلاب را یک نفره نمیتوان به ثمر رساند)، بیشتر از همه فیلمهایش به نشانههای مذهبی میپردازد و برخلاف پایان تلخ «خاک» و «گوزنها»، اینبار فیلمش را با پیروزی مردم و ویرانشدن کاخ ستم به انتها میرساند. یکسال قبل از پیروزی انقلاب، از این صریحتر نمیشد فیلم انقلابی ساخت؛ فیلمی که به موقع ساخته و اکران شد و تاثیرش را هم گذاشت. نشانهای آشکار از تیزهوشی سازندهاش که صدای انقلاب را زودتر از همه همکارانش شنید.