• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
شنبه 15 دی 1397
کد مطلب : 43511
+
-

ابراهیم در مذبح

ابراهیم در مذبح

داستان 71

میلاد حسینی


دوباره هوشنگ گلشیری و دوباره روایتی از او که بحث‌برانگیز شد در زمانه خودش... «آینه‌های دردار» که سال 70 نوشتن‌اش تمام شد و سال 71 منتشر شد. دقیقا سالی که نگارنده این کلمات به دنیا آمد و رمانی که عمری به اندازه من دارد. نوشتن آینه‌های دردار چگونه شکل گرفت و اصلا درباره چیست؟ 

آینه‌های دردار روایت مرد داستان‌نویسی ا‌ست از سفرش به اروپا و حضور در جمع ایرانی‌های مهاجر و خواندن داستان‌های چاپ‌نشده و گاه ناتمام برای آنها. داستان‌‌های پراکنده و ناقصی که نخ تسبیح رمان آینه‌های دردار می‌شوند و علاوه بر روایت اصلی زند‌گی نویسنده، خود روایتی فرعی و ناتمام را می‌آفرینند. راوی نویسنده نامه‌هایی را از زنی دریافت می‌کند که مدعی ا‌ست نویسنده بی‌اجازه از او  از داستان‌هایش استفاده کرده. داستان‌نویس بی‌توجه عبور می‌کند و جلسات و سؤالات ذهنی‌اش درباره رفتن و مهاجرت را تکرار می‌کند که آیا باید نویسنده‌ای جهان‌وطن شود و در چهارراه فرهنگی دنیا، در کافه‌ای در پاریس بنشیند و به اطراف و مصایب جهانی و بشری فکر کند یا باید در کشور خود باشد و لمس کند آدم‌ها را. اما نامه‌ها تکرار می‌شود، از سوی زنی به نام صنم و نویسنده درمی‌یابد صنم با خالی روی صورتش که شبیه یکی از پرسوناژهای اوست، دوست کودکی او بوده و تصویری پررنگ از گذشته با خود دارد. چه آنکه او عملا صنم را از یاد برده بود اما تصویر مثالی او در ناخودآگاهش نقش بسته بود.

رمان گلشیری به نوعی رمان کوتاه است که معطوف است روی مفهوم مهاجرت و عشق و انتخاب. با زیر متنی از زیست یک نویسنده و مواجهه او با جهانی بزرگ‌تر تا دستمایه مقایسه شهر راوی و شهر جهانی شود. اما ایده نوشتن آینه‌های دردار چگونه شکل گرفت؟ محمد محمدعلی سال‌های پیش در مصاحبه‌ای اعلام کرد پس‌از چاپ رمان «بامداد خمار» و سروصدایی که شکل گرفت و فروش خیره‌کننده‌اش بحثی میان او و گلشیری درمی‌گیرد. محمدعلی معتقد بود این هم یک‌جور ادبیات است و باید به آن احترام گذاشت. اما نگاه گلشیری نخبه‌گرا بود و می‌گفت اگر قرار به پرفروش نوشتن است من چیزی می‌نویسم که دوبرابر بامداد خمار فروش کند. هوشنگ گلشیری رفت و نشست به نوشتن و چندی بعد نتیجه‌اش شد رمانی کوچک به نام آینه‌های دردار. از طرفی محمدعلی هم «قصه تهمینه» را نوشت اما هیچ‌کدام بست‌سلر نشدند و 3-4 چاپ در دوره خود بیشتر نخوردند. چرا که مخاطب عامه شخصیت‌هایی تخت و تیپ می‌پسندید و آینه‌های دردار آدم‌هایی با پیچید‌گی‌های لازم برای یک رمان خوب را در خود داشت.

به آینه‌های دردار که فکر می‌کنم چه چیزی یادم می‌آید؟ ارواح و اشباح بالاسر یک نویسنده! تکه‌ای که نویسنده درباره شکل‌دادن به کابوس فردی و درآوردن داستان از میان آن می‌گوید که شاید روزی بتوانیم به کابوس‌های جمعی‌مان شکل بدهیم و بر آن غلبه کنیم. بارها به کابوس و داستان فکر کرده‌ام و رابطه میانش را کاویده‌ام. و حقیقت این است «داستان‌نویس ارواح خبیثه‌مان را احضار می‌کند و می‌گوید این شما و این اجنه‌تان».
 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :