از سرابیاس تا سارانسک
بهروز رسایلی
بیگمان اگر قرار باشد برای فوتبال ایران فقط یک «برنده» در سال 2018 معرفی کنیم، علیرضا بیرانوند از هر جهت در اولویت خواهد بود؛ روستازاده بیریایی که شاید لازم باشد وزارت آموزش و پرورش یک درس از زندگی او را لای کتابهای دانشآموزان بگنجاند، بلکه بیاموزند هیچچیز غیرممکن نیست و هر مرزی تسلیم آدمیزاد خواهد شد، اگر پای «اراده» به میدان گشوده شود. فقط خدا میداند از روستای 2500 نفره سرابیاس در خرم آباد تا ورزشگاه شیک شهر سارانسک در روسیه چقدر راه است. فقط خدا میداند چقدر فاصله وجود دارد بین سنگانداختن در آب دریاچه و گرفتن پنالتی بهترین بازیکن دنیا. فقط خدا میداند پیمودن این مسیر طولانی چقدر کار سختی بود، اما علیرضا این راه را ذره ذره با همه وجودش پیمود. او زجرها کشید تا در آن لحظه تاریخی، بعد از گرفتن ضربه پنالتی کریس رونالدو، در کوتاهترین و عمیقترین خواب دنیا فرو برود؛ همان یکثانیهای که انگار ارتباطش با زمین و زمان قطع شد.
بعد از 8 سال، 2018 نخستین سالی بود که تعداد گلهای زده رونالدو به عدد 50 نرسید. او در 49 گل متوقف ماند و لابد حالا بیشتر از قبل به ماجراهای آن پنالتی عجیب فکر میکند؛ ضربهای که اگر گل میشد و فاصله را دوبرابر میکرد، شاید به قیمت فروپاشی تیم ملی ایران و وداعی تحقیرآمیز با جامجهانی تمام میشد، اما بیرو ایران را در مسابقه نگه داشت و چیزی نمانده بود با همان شیرجه کوتاه، حتی تیم را به مرحله بعد برساند. وقتی علیرضا چند ماه قبل از جامجهانی آن ویدئوی معروف «چطوری کریس» را ساخت، خیلیها ملامتش کردند و به او سرکوفت زدند؛ چرا؟ فقط به جرم اینکه بیرو مثل آنها از ستاره پرتغالی نمیترسید، اما بعدا معلوم شد حق با او بوده، زمانی که «چطوری ژاوی» هم به چطوری کریس اضافه شد و ستارههای بارسا و رئال در حسرت گل زدن به گلر ایرانی سوختند؛ همان که شبهای زیادی در کارواش و دور میدان آزادی خوابید و زمانی لاکچریترین صبحانهاش، یک کف دست بربری با پنیر خامهای بود. مسئله دیگری که در یک سال گذشته به وضوح در رفتار و گفتار بیرانوند دیده شد، بلوغ و پختگی نسبی او بود. علیرضا واقعا دارد رشد میکند و اگرچه مثل همه انسانها همچنان عیب و ایراداتی دارد، اما اصلا با آن جوان ناپخته یک یا چند سال قبل قابل مقایسه نیست. انگار دیگر گذشت روزگاری که او برای سرمربی تیمش مسیج تحقیرآمیز میفرستاد، یک روز از حضور 10ساله در پرسپولیس حرف میزد و یک روز میخواست خودش را سرباز تراکتورسازی کند. حالا دیگر از آن اظهارنظرهای شتابزده، از آن «هیس» نشان دادنها و کلکل کردنهای عجیب نشان چندانی وجود ندارد. این یعنی آدم اگر روح بزرگ داشته باشد، بهتدریج میتواند جهش طبقاتی را هم هضم کند و رو به عقلانیت بگذارد؛ درست بر عکس برخی دیگر از فوتبالیستها که انگار تا آخرین روز عمرشان هم یاد نمیگیرند کمی قد بکشند و بزرگ شوند. روزی عدهای به «چطوری کریس»گفتنهای بیرانوند خندیدند و تاوانش را دادند، حالا هم میشود به رؤیای او برای بازی در لیورپول خندید و بعدا تقاصش را پس داد. شاید سنگ علیرضا تا آنفیلد نرسد، اما این وسط فقط تکلیف یک چیز روشن است؛ اینکه این قطار قرار نیست به این زودیها از حرکت بایستد.