• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
دو شنبه 26 آذر 1397
کد مطلب : 41168
+
-

شب‌نورد

سحر سخایی، نویسنده و آهنگساز





یک نفر از گوشه کنار زده شده پرده‌ای تیره به خیابان نگاه می‌کند. از بالاتر بودن سطح خیابان می‌شود فهمید تصویر پیش روی ما در یک زیرزمین منجمد شده است. زیرزمین یک خانه قدیمی در محله‌ای در مرکز شهر تهران ؛ در روزهایی که هر سرود ترانه است و یک قلب برای زندگی کافی ا‌ست؛ روزهای «زمانه قرعه نو می‌زند به نام شما»، و ایرانی که در چشم ساکنانش سرای امید است و اهالی منجمد شده در نقاشی ما هم جزئی از نظاره‌گران این شکوه تاریخ و دوران تازه‌اند؛ با سازهایشان که هنوز نشکسته، ذوق سرشارشان که می‌جوشد و صدایشان که هنوز خاموش نشده است.

چراغ سقفی کم‌جان، آنقدر نورافشان هست که محمدرضا لطفی را کنار یارش شجریان با پیراهن‌های سبز و صورتی نشان دهد. باقی‌مانده نور عبدالنقی افشارنیا را با نی نشان می‌دهد و در گوشه تاریکی از تصویر بیژن کامکار که رباب گرفته توی بغل و برادرش پشنگ کمی آن‌سوتر پشت سنتور نشسته است.

در نقاشی ایمان ملکی همان اندازه که ترس هست، امید هم هست. هر اندازه شور هست، آرامش هم هست؛ همان معجون جادویی‌ای که چاووش شد؛ همان که سازنده موسیقی دورانی شد که امروز، در آستانه 40 سالگی ا‌ست. نقاشی گرچه تصویر کودکی یک انقلاب است، موسیقی‌ها همچنان هستند تا با شنیدن‌شان میانسالی آن شور را تماشا کنیم. ببینیم راستی چی شد؟

چاووشیان حاضر در آن نقاشی، در واقع شاگردان مرکز حفظ و ‌اشاعه ‌موسیقی بودند که با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷ از رادیو- همراه با هوشنگ ابتهاج ریاست بخش موسیقی رادیو در همان زمان- بیرون زدند و در فضایی خصوصی شروع به تولید موسیقی و رساندنش به‌دست مخاطبان کردند و این تصویر از همین روست که از توصیفی رئالیستی، تبدیل به سند تصویری یکی از مهم‌ترین دوره‌های موسیقی ایران معاصر شده است.

گمان می‌کنم سال‌های پیش از تجربه ثبات سیاسی- اجتماعی نظام تازه در دهه 60، دوران تک‌صداها باشد. سال ۱۳۵۸، بیش از آنکه در آلبومی به سرپرستی فرامرز پایور متبلور باشد، در تک‌نگاری‌ای مثل شب‌نورد روح زمانه خود است؛ وطن بیش از شهناز و کسایی در التهاب روح لطفی و مشکاتیان نفس می‌کشد.

شب‌نورد بخشی از دومین تولید گروه چاووش بود: چاووش ۲ که در آن محمدرضا شجریان و شهرام ناظری می‌خواندند، گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی ساخته‌های او را اجرا می‌کردند و شاعر سرودِ شب‌نورد هم اصلان اصلانیان بود.

آن نقاشی، انگار فشرده‌ای از سال  ۱۳۵۸ است و سال ۱۳۵۸ هم فشرده‌ای از قطعه شب‌نورد؛ قطعه‌ای که گرچه از تاریکی وطن می‌موید و در سوگ برادر شهید نوجوانش می‌خواند اما کیست که آن حجم معصومانه و زیبای امید را در این موسیقی و صدای شجریان و جملاتِ ساخته لطفی حس نکند؟ کیست که نشنود: تفنگم را بده تا ره بپویم، که هر که عاشقه پایش به راهه؟

و کیست که در تارِ لطفی همراه با آن هق‌هق همیشه ریزها و تک‌ها، همزمان شادی امید و ترس زنده بودن را تجربه نکند؟

روح زمانه در شب‌نورد یک پیش‌گویی بزرگ است که می‌خواهد به حقیقت بپیوندد: آزادی همیشه پیروز می‌شود. گرچه شب تاریک است، سحر هم نزدیک است. بخش پایانی شعر شب‌نورد از چاووش ۲ را با هم بخوانیم:

به سیل صبح‌خواهان راه بستند
هزاران سینه و سر را شکستند
ولی مردم‌ گرفته دست در دست
ز چنگ دیو مردم‌خوار، رَستند



پیام تبریک برای آیت‌الله



عبدالرضا نعمت‌اللهی، روزنامه نگار

از همان روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، کارت‌های تبریک و نامه‌های زیادی از سراسر جهان به ایران ارسال شد که فرستنده‌شان نه سیاستمداران که دانشجویان و مردم عادی بودند. «گیرنده» نامه‌ها، شخص امام خمینی(ره) بود. پشت پاکت‌نامه‌ها اغلب نوشته بودند «ایران، قم، آیت‌الله خمینی» یا «ایران، آیت‌الله خمینی»! این نامه یک جوان مسیحی است که پیروزی انقلاب اسلامی را به امام تبریک گفته و کتاب کوچک «داستان کریسمس» را به‌عنوان هدیه، ضمیمه نامه‌اش کرده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید