«نان سیلو» خوردنی نبود
ماجرای نان تهران در شهریورماه1320
نان و کمیابی آن در رویدادهای مهم تاریخی میهن ما مسئلهای سرنوشتساز بود؛ بهطور مثال ژنرال «کاساکوفسکی»- فرمانده هنگ قزاق همایونی- که امنیت و حفظ نظم پایتخت با او بود، هنگامی که
میرزارضا کرمانی، ناصرالدینشاه را در حرم حضرت عبدالعظیم از پای درآورد، نخستین کسی بود در تهران، که از خبر تیرخوردن شاه باخبر شد. او بلافاصله پس از شنیدن خبر، بهجای اینکه عازم شاهعبدالعظیم شود بلافاصله افراد تحت امر خود را به 2قسمت تقسیم کرد؛ یک دسته را برای حفظ سفارت دولت امپراتوری روسیه تزاری فرستاد و نیمی دیگر را مأمور بازنگهداشتن نانواییها و پخت نان در پایتخت کرد.
اهمیت مسئله کمبود نان در بسیاری از رویدادهای تاریخی سابقه داشته است و دولتهای وقت نسبت به این امر حساسیت فوقالعادهای داشتهاند زیرا کمبود نان معمولاً منجر به شورش مردم میشد.
وقتی ایران در شهریور 1320 از زمین و هوا و دریا مورد تجاوز قرار گرفت نان پایتخت بلافاصله بهصورتی درآمد که قابلخوردن نبود. نمونهای از این نانهای شبیه به سنگ را محسن مفخّم پسر مرحوم مفخّمالدوله که از اعضای برجسته وزارت امور خارجه ایران بود در اختیار داشت و من آنها را به چشم خود دیده و با دست خود لمس کرده بودم. اگرچه در تهران دولت فروغی مشکل نان تهران را تاحدمقدور حل کرد، بهطوری که در این آگهی میبینید پس از یک بحران چندماهه، نان سنگک و تافتون در پایتخت به نرخ قابلقبولی در اختیار مردم گذاشته شد. البته مرغوبیت نان تا مدتها به پایه دوران پیش از اشغال ایران نرسید. در شرایطی که نان سنگک و تافتون و لواش نایاب شده بود نان بیکیفیتی به نام نان سیلو در اختیار اهالی تهران گذاشته شد که واقعا غیرقابل خوردن بود. مستشار مالی ایران دکتر میلیسپو در خاطرات خود چنین مینویسد:
«در زمان شاه سابق (رضاشاه) یک انبار بزرگ بتونی گندم که ایرانیان سیلو مینامیدند، در حومه تهران ساخته شده بود که در آن یک آسیاب مخصوص آردکردن گندم مجهز به ماشینهای مدرن مستقر بود. بهمنظور درهم شکستن قدرت نانوایان و تقلب آنها، مستشار وزارت خواربار، یک نانوایی در سیلو تاسیس کرد. متأسفانه بیشتر نانهای محصول نانوایی مزبور، شبیه به نانهای آمریکایی بود؛ درحالیکه ایرانیان به نانهای صاف نازک عادت دارند. به ذائقه ایرانیان کیفیت نان سیلو در مقایسه با نانهای سنتی دیگر بسیار بد بود. افزون بر آن، عملیاتی که در سیلو صورت میگرفت، نانوایان خصوصی را به تحریک و توطئه وامیداشت و آنها ظاهرا برای بیاعتبار کردن نان سیلو، نهتنها در تولید خودشان دستکاری میکردند، بلکه حتی موجب خرابکاری در نانوایی سیلو نیز میشدند. در سال 1943(1321-1322) ایران از یک محصول استثنایی خوب برخوردار شد، ولی ذخیره گندم در تهران ناچیز بود و وضع نان بیش از پیش مایه دردسر میشد. اگر کمک متفقین در حمل گندم نبود، جمعآوری غلات از آن هم بدتر میشد. بهرغم این کمک، مدیریت سیاسی وزارت خواربار، کلیه عملیات را در یک وضع بیاعتمادی و فساد نگاه داشت. در عین حال در بعضی از مناطق مهم گندمخیز، استانداران در این کار دخالت میکردند و در پارهای موارد عملیات محلی را کاملا دردست داشتند و توجه کمی به نیازمندیهای کل کشور یا دستورات دولت مرکزی میکردند.
در سال 1942 (1320-1321) وزارت خواربار، بهای گندم را تقریبا دوبرابرونیم افزایش داده بود. به تصمیم هیأت وزیران و به دلایل گوناگون که کاملا قابل درک بود، بهای نان که با گندم ارتباط داشت، زیاد شد. در نتیجه، دولت کمک مالی سنگینی برای تأمین نان تهران و شهرستانها میپرداخت. من و همکارم مستر شریدان پیشنهاد دادیم بهای نان در تهران افزایش یابد و هیأت وزیران با تأخیر و بیمیلی با آن موافقت کرد.
پیش از تصویب قانون اختیارات، شریدان به من اطلاع داده بود که قصد دارد در ماه آگوست در پایان دوره استخدام یکسالهاش، ایران را ترک کند. ضرورت حیاتی وجود داشت که اداره امر خواربار تحت نظر ما بماند، زیرا آقای دریفوس -وزیر مختار ایالت متحده- به توصیه من به وزارت خارجه آمریکا تلگراف زد و تقاضا کرد که شخصی را به جای شریدان بیابند. در اوایل تابستان، آقای سهیلی نخستوزیر از من خواست که وظایف شریدان را در وزارت خوار بار برعهده بگیرم و در ماه آگوست، اندکی قبل از عزیمت شریدان، این نقلوانتقال برحسب قانون اختیارات به عمل آمد.
کیفیت نان سیلو بسیار بد بود: این نان اولاً سنگین بود، درون آن از خمیری نامأکول پر شده بود و پوستهای به سختی سمنت (سیمان) داشت و آرد آن مخلوطی بود از آرد جو با بیش از درصد عادی، به همراه تکههای نخ و شنریزه و ماسه. هر روز نمونهای از این چیزی که به نام نان به مردم عرضه میگردید، همراه با نامههای تهدیدآمیز به دفتر من واصل میشد. بدتر از همه اینکه مردم در برابر نانواییها ازدحام میکردند و ساعتها یکدیگر را هل میدادند و تنه میزدند و ناآرامی ایجاد میکردند. من یک سازمان مناسب برای بازرسی و نظارت بر نانواییها تاسیس کردم و سرهنگ صفاری را که شخصی فوقالعاده لایق و درستکار بود و در سالهای بعد رئیس کل شهربانی و سپس نماینده مجلس شد به ریاست آن گماردم تا وضع را مرتب کند.»