
این روزها همه شیعیان به سید الشهداع توسل میجویند اما برخی نمیتوانند در مجالس عزاداری حاضر شوند
نام حسین ع درد دوا میکند

دل شکستهاند و غمگین. بیتاب هستند و دلتنگ. صدای عزا از همه جا به گوش میرسد و آنها درگیر زندگی پیچیدهای شدهاند که خودشان در ایجاد آن نقش داشته و عدهای هم در این کار نقشی نداشتهاند. صحبت از آدمهایی است که دچار بیماری یا شرایط خاص کار و زندگی هستند که باید این روزها را تاب بیاورند، اما مگر میشود تاسوعا و عاشورا از راه برسد و در محله نبود. جایی که خانواده و همسایهها، کنار هم در سوگ بزرگمرد مکتب آزادگی و جوانمردی عزاداری میکنند. به هر حال باید صبور بود و به انتظار بازگشت به خانه و محله ماند. در کنار این آدمها، هستند کسانی که از محله دل کنده و راهی مکانهایی میشوند که آدمهایی شبیه خودشان در آنجا گردهم میآیند و عزاداری میکنند.
محرم مَحرم دلها
رضا نیکنام| خبرنگار :
منطقه16
محافل عزاداری امام حسین(ع) عطر و بوی خاصی دارند، بهویژه آنکه مهمانهایی خاص نیز در اینگونه مراسم حضور داشته باشند. افرادی با لباس یکرنگ و شبیه به هم که آنها را با نام رفتگر یا پاکبان میشناسیم. دورهمی این آدمها برای برپایی مراسم سوگواری و عزاداری سید وسالار شهیدان کربلا و اهلبیت(ع) چنان شورانگیز، معنوی و دلچسب است که به دل هر بینندهای مینشیند و به راحتی با خود همراه میسازد. وقتی پرچم یاابوالفضل(ع)، یاحسین(ع) و یا زینب(س) به دست میگیرند، به یاد طفل شهید لب تشنه کربلا و دستان بریده سقای کربلا، زیباترین جلوه ارادت و محبت به خاندان امام حسین(ع) را نمایش میدهند. آنجایی که روضهخوان این قطعه را میخواند، انگار درددل خادمان شهر را میگوید. آنگاه که اشکها از پهنای صورت روان و دلها تا دشت کربلا به پرواز درمیآید: «قبله دلم شده، یه گنبد طلایی/ اسم یا رو میبرم، با شور کربلایی/ در خزون ِ بیکسی، بهار من حسینه/ تو بهشت عاشقی، نگار من حسینه/ تا ابد طنین ِ هر شعار من حسینه/ زینت دوش نبی، حسین عزیز زهرا...» پاکبانهای شهر هیچوقت تعطیلی ندارند و این روزها هم حجم کارشان بیشتر از روزهای دیگر شده و کوچه و خیابانها را آب و جارو میکنند. اما اینها بهانهای نیست تا از عزاداری روزهای تاسوعا و عاشورا عقب بمانند. خیلی از آنها مثل نیروهای خدمات شهری ناحیه2 منطقه16 با لباس کارشان در محل اسکان کارگری حاضر میشوند و در فاصله زمانی استراحتشان، سینهزنی و عزاداری میکنند. توصیف فضای معنوی این محفل دشوار است و خلوص نیت و صفای باطنی این آدمها نوشتنی نیست.
عشق نام دیگر توست حسین(ع)
رابعه تیموری|خبرنگار:
منطقه20
با شنیدن صدای سنج و طبل دسته عزاداری که از دور به گوش میرسید، دلش هری پایین ریخت. دلش میخواست بلند شود و به استقبال جوانان محله کهریزک برود که با بیرق عزای سیدالشهدا(ع) به دیدار پدران و مادران پیر و تنهای شهر آمده بودند. هرچه تقلا کرد نتوانست هیکل تکیده و استخوانیاش را از کف صندلی چرخدار وابکند. با ناامیدی در صندلی فرو رفت و به در آسایشگاه چشم دوخت. یاد سالهایی افتاده بود که از شب هشتم محرم چادر به کمر میبست و سور و سات نذری هر سالهاش را روبهراه میکرد. از وقتی پسرش شفا پیدا کرد، صبح روز نهم محرم دیگ آش رشته نذری بار میگذاشت. انگشتان چروکیدهاش را یکی یکی روی هم گذاشت تا حساب و کتاب کند چند سال نذری نداده است: «7سال؟ 8 سال؟ خدایا از کی اینجا هستم؟» چشمش به لباس فرم صورتیرنگ آسایشگاه افتاد و قطرات اشک روی صورت چروکیدهاش غلطید. گره روسری را زیر چانهاش محکم کرد و زیر لب گفت: «اگر بچهها گفته بودند من را به خانه سالمندان میآورند، لااقل لباس سیاهم را میآوردم.» دسته عزاداری وارد آسایشگاه شده بود و حیاط پردار و درخت خانه سالمندان کهریزک را کند و آرام میپیمود. زمزمههای یا حسین(ع) و هقهق گریه پیرمردان و پیرزنان دلتنگی که در محوطه آسایشگاه به انتظار دسته سینهزنی نشسته بودند، در هم آمیخته بود. رنگ سرخ و سبز بیرقها از پناه درختان پیدا بود و سوز صدای نوجوان نوحهخوان دسته بلند و بلندتر میشد. وقتی دسته عزاداری به محوطه رسید، دیگر حریف اشکهایش نمیشد. تمام قوتش را در پاهای ناتوانش جمع کرد تا خودش را به بیرق رقصان وسط دسته برساند. نگاه جوان سیاهپوشی که بیرق را میچرخاند، به چشمهای گریان او گره خورد. وقتی گوشه پرچم را لای انگشتان کمقوتش احساس کرد، حس و حال روزهایی را داشت که دیگ نذری هر سالهاش را بار میگذاشت.
چراغ مجلس آقا باید روشن بماند
زهرا بلندی |خبرنگار:
منطقه4
نخستین سالی است که از حال و هوای محرم در محله قدیمیشان دورند. سربازان وظیفهای که هرسال با نزدیک شدن به ماه محرم در برپایی تکیههای عزاداری نقش داشتند و امروز، در پادگان پیروان ولایت نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در ضلع شمالی میدان اقدسیه خدمت میکنند. چیزی تا روز تاسوعا و عاشورا نمانده. تعدادی از آنها برگههای خروج در دست دارند و با خوشحالی به طرف اتاق نگهبانی و نهایتاً خروجی پادگان پیش میروند. گروهی دیگر ناگزیر باید تاسوعا و عاشورا را در پادگان سپری کنند. اینجا در فضایی به وسعت یک شهر، جمعِ سربازان از شهرها با فرهنگ، قومیت، سطح تحصیلات و موقعیت اجتماعی مختلف جمع است. هریک در جستوجوی التیامی برای دلتنگیهایشان، خاطرات هیئت و تکایا را برای هم نقل میکنند. با وجودی که از مراسم عزای حسینی در محله خود دورند و به جای جامه مشکی لباس استتار رزم بر تن دارند، ولی شور حسینی در دلشان موج میزند. برگزاری مراسم سینهزنی با سوزِ صدای سربازانی که صدای خوبی دارند، با لهجههای خطههای شمال و جنوب و... تسکین دیگری بر غربتی است که در نگاهشان اشک میشود و فرو میریزد. روز عاشوراست و همگی کتابچه زیارت عاشورا در دست دارند. زمزمه یا اباعبدالله(ع) در فضای نمازخانه پادگان پیچیده. آنهایی هم که روی برجکها در حال نگهبانی هستند، دل سپردهاند به صدای مداح و چشمانتظارند دوران مقدس سربازی را به پایان رسانده و برای برپایی تکیه، هرچه زودتر به محلههایشان برگردند. این صحنهها را به خوبی میتوان در پادگانهای مناطق مختلف مثل منطقه 4 دید.
این عشق خدایی است
مریم قاسمی|خبرنگار:
منطقه11
«چه (چیزی) در کربلاست که آدم به هوش میآید» این جمله، روایتی از زندگی دلدادگان حسینی در سرای احسان است. بیمارانی روحی که صبح تا شب خود را کیلومترها دور از شهر و خانه خود سپری میکنند. افرادی که وقتی در جمعشان قرار میگیریم، احساس میکنیم کلام و حرفهایشان آشفته است.
آدمهایی که در این شهر برای سلامتی و برگشت به زندگی خود بستری هستند تا روح و روان آنها بازیابی شود. حال و هوای بیماران روحی آسایشگاه سرای احسان در ایام سوگواری ماه محرم با دیگر لحظهها و روزها فرق دارد. جایی در روستای «سفلی» در شهرری که نما و فضایی مثل بیمارستان روزبه در خیابان کارگر منطقه11 دارد. اگر در ایام محرم سری به اینسراها بزنید، اصلاً گمان نمیکنی که اینجا آسایشگاه بیماران روانی است. وقتی در مدح امام حسین(ع) و اهلبیتش(ع) میخوانند و سوگواری میکنند: «تو جان من هستی، جانان من هستی، من بیکس و کار هستم، خودت پناهم باش...» و با هق هق گریهشان، شانههایشان میلرزد، شیفتگان امام حسین(ع) را با لباس مخصوص آسایشگاه و در حال عزاداری میبینی. مظلومیت و بیپناهیشان بیشتر از هر چیز به چشم میآید. وقتی بر طبل و دهل مینوازند و با جان و دل به سوگ مینشینند،گویی روایت دردناک زندگی خود را فراموش کردهاند. در میان سوگواری بیماران آسایشگاه، بانویی با روسری گل گلی فریاد میزند: «هر کسی برات کربلا بخواد، تو براش فراهم میکنی، یعنی ما هم جزو آنها هستیم؟» اگرچه بیمارند و گاهی رفتاری میکنند یا حرفی میزنند که منطق ندارد، اما در روزهای تاسوعا و عاشورا شوری
میگیرند حسینی.