این یک داستانک نیست
مهدیا گلمحمدی |روزنامهنگار
آنها 3نفر بودند. تصادفی به هم برخورده بودند. در یک روز داغ شهریور دست سرنوشت وسط جاده رستاق بندرلنگه آنها را سر راه هم قرار داد. نفر اول که شتر بود بعد از عمری بارکشی و خدمت به چندین و چند هزار انسان داشت از کنار جاده عبور میکرد که یک دستگاه خودروی سمند زد بهش. داشت ضجه میزد که نفر دوم از راه رسید و با ضربه زدن به گردنش حسابی مسخرهاش کرد و به ریشاش خندید. نفر سوم اما با عجله به سمتش آمد و در آن گرمای طاقتفرسا بطری آب را سرریز کرد روی دهان نفر اول. ظرف چند ساعت فیلمی از آنها در فضای مجازی منتشر شد که برای یکی فقط لعنت و برای یکی دعای خیر و برای دیگری دلسوزی به همراه آورد. واحد شمارش هر سه، «نفر» بود. آنها 3نفر بودند.
در همینه زمینه :