راه دیگران و مقصد ما
هیوا مسیح | شاعر و منتقد ادبی:
از اواخر دهه80 اتفاق عجیبی در عرصه ادبیات کشور رخ داد. آن هم ترجمه نصفه و نیمه و کمدقت انبوه شعر بود؛ اشعار خارجی که با سرعت زیاد و در حجم انبوه به زبان فارسی ترجمه میشدند. گستردگی و پیوستگی این رخداد آنقدر بود که تأثیرش را بر فضای ادبی کشور بگذارد؛ بهطوریکه بسیاری هنوز هم این ترجمهها را نمونهای موفق از شعر تصور میکنند و همچنان نمیدانند یا نمیپذیرند که این بهاصطلاح ترجمهها برگردان ناقص بود، بیآنکه بتواند، مفاهیم و فضاها را منتقل کند و حاصل کار هرچه بود، شعر نبود. اما اتفاق بدتری که همزمان رخ داد، نوع انتخابها بود. پیکاسو میگوید: هنرمندان 2دستهاند یا بزرگند یا به هنرمندان بزرگ میچسبند.
افراد تازهکار که میخواستند به مدد آشنایی اندکی که با یک زبان خارجی داشتند یا به کمک اپلیکیشنها - در سالهای بعد – متنی را ترجمه کنند برای شهرت و شناخته شدن، اشعار شاعران مطرح و درجه یک جهان را برای ترجمه برمیگزیدند؛ اشعار شاعرانی که پیش از این ترجمه و بهخوبی هم ترجمه شده بودند. اتفاقی که میافتاد این بود که چند ترجمه برای یک مجموعه در بازار وجود داشت و هر مترجمی مدعی خوب بودن کارش. کار به جایی رسید که ترجمههای مرحوم شاملو از اشعار لورکا را هم زیر سؤال بردند. حرفشان این بود که شاملو اعمال سلیقه میکند و در شعرها دست میبرد. ظاهرا همان موقع بود که یکی از ایرانیان دوستدار اشعار لورکا – که شاملو را متهم میکرد – در اسپانیا مجموعهای از لورکا را خواند و با تسلطی که به زبان اسپانیولی داشت، پیمیبرد که شاملو تا چه حد در ترجمه امانتدار بوده است.
همین و نمونههای فراوان دیگر مؤید این است که حتما و بدون استثنا مترجم شعر باید شاعر باشد و انبانی پر از عبارات و واژهها داشته باشد؛ نکتهای که این دوستان از آن غافلند. درواقع این ترجمهها نوعی نشانهگذاری بهجای انتقال مفاهیم است. نکته دیگر اینکه کسانی که با اصالت دادن به این نوع ترجمهها، آنها را نوعی سبک تلقی میکنند و به آن شیوه میسرایند، باید بدانند که راه دیگران ما را به مقصد دیگران میبرد، نه مقصد خودمان. اتفاقی که برای ادبیات در سالهای اخیر افتاد این بود که شعرها با پیروی از ترجمههای ناقص براساس تئوری شعر خلق نشدند و مخاطب ایرانی با هوش و ذوق پنهان خود این را دریافت و شاعرانی از این دست از دست دادن مخاطب خود را بهعنوان بحران شعر فارسی مطرح کردند.