این لالهزار برق دارد
خیابان پرفروغ پایتخت که زمانی بدل شانزلیزه پاریس بود اینروزها درگیر کابلها و لوازم الکتریکی شده است
الهام مصدقی راد:
ناصرالدینشاه تصورش را هم نمیکرد که 120سال پس از مرگش، خیابانی که به دستور او با حالوهوای شانزلیزه احداث شد، پر باشد از موتورسیکلت و آدم و چرخهای باربریای که بستههای بزرگ لامپ، کلید و پریز را جابهجا میکنند و خودروهایی که اگر مجال عبور بیابند، از میان این همه شلوغی، راهی به جلو مییابند. لالهزار دهههای 80 و 90 همان شانزلیزه پایتخت است که شاه ازفرنگبرگشته و مسحور خیابانکشیهای مرتب و زیبایی شانزلیزه پاریس، دستور احداثش را در میان باغی پر از درختان مصفا و لالههای بسیار داده بود؛ خیابانی که جعفر شهری در جلد اول تهران قدیم دربارهاش میگوید: «از خیابانهای معروف تهران بود. بیکارهها طول آن را 800قدم تعیین کرده بودند که از میدان توپخانه شروع شده، به سهراه لالهزار میرسید».
لالهزار جنوبی شلوغتر است. دو طرف، مغازههای کوچک و بزرگ فروش تجهیزات الکتریکی صف کشیدهاند و بناهای فرسوده و کوچک و بزرگ کنار و پشتشان به انبارها تبدیل شدهاند. دو سوی خیابان با پارک موتورسیکلتهای متعدد و خودروها اشغال شده و پیادهروها مملو از خریداران، باربران و دستفروشهایی است که خردهکالاهای باربط و بیربط به تجهیزات برقیشان، پیادهرو باریک لالهزار را باریکتر کرده است. پلاک140 لالهزار میان انبوه مغازههای الکتریکی و لوسترفروشان راسته، حالوهوای دیگری دارد؛ با دری بزرگ و فرسوده که بالای آن تندیس تمامقد زنی چنگنواز، هنوز سرپاست و دیوارهایی که جای طرحهای قاب پنجرهها هنوز رویش مانده و بازشوهای پنجرههایش آجرچین شدهاند. ساختمان معروف مقابل کوچه بوشهری، همان تئاتر تهران یا تئاتر نصر است؛ جایی که بسیاری از بزرگان تئاتر و سینمای امروز، از آن برخاستهاند. مقابل در ورودیاش بساط فروش لوازم برقی پهن است و مغازههای زیرین آن هم مثل دیگر مغازههای لالهزار. شهرداری وعده داده که ساختمان فعلی تئاتر نصر را بازسازی و به موزه تئاتر تهران تبدیل کند. اینجا تنها سالن هنرهای نمایشی لالهزار نیست؛ جلوتر، تئاتر پارس قرار گرفته؛ در طبقه فوقانی پاساژ پارس... و در کنار اینها ساختمانهای قدیمی و فرسوده سینما رودکی، سینما سعدی و چندین و چند سینمای دیگر که نشانی از حضورشان نیست.
گراندهتل به صرف آبگوشت
درست در کنار ساختمان تئاتر نصر، بنایی هست که دیوارهای نسبتا بلندش ـ بهخصوص آنجا که به میانه نزدیک میشود ـ نشان از ابهت و اهمیتش در سالهای دور دارد؛ ساختمانی با تراسهای متعدد رو به خیابان در طبقه دوم که حالا برخی از آنها با شیشه پوشانده شده و پشت شیشهها پر از جعبههای کوچک و بزرگ است. کاروکسب مغازههای ورودی این ساختمان هم مثل دیگر مغازههای لالهزار است. حالا حیاط پردرخت و قدیمیای که روزگاری پاتوق اهالی هنر، فرهنگ و سیاست بوده، گلهبهگله پر از جعبههاییاست که روی هم انباشته و با برزنت پوشانده شده است. اینجا گراندهتل است؛ قدیمیترین هتل ایران که مهاجری قفقازی در دوره قاجاریه، آن را در 1300متر مربع بنا کرد و بعدها محلی شد برای کنسرتهای عارف قزوینی، اجرای نمایشنامههای میرزاده عشقی و اجراهای قمرالملوک وزیری. تنها چیزی که از گراندهتل آن سالها باقی مانده (جز قاب پنجرههای فرسودهاش) عنوان آن است که حالا به پاساژ مستقرشده در آن اطلاق میشود. تابلوی پاساژ گراندهتل در ورودی ساختمان نصب شده است. هنوز از داخل حیاط گراندهتل به هر طرف که سر بچرخانی، میتوانی نشانی از بنای مدرن آن سالها و رونقی که بعد از دوره رضاخان آهستهآهسته خاموش شد را میان لایههای فرسودگی ببینی. در طبقه دوم پاساژ، یعنی همانجایی که اتاقهای هتل قرار داشته، حالا مغازههای الکتریکی به چشم میخورند. به گفته وکیلی ـ یکی از دو شریک این بنا ـ برخی مغازهداران دیوارهها را تراشیده و نازک کردهاند تا حجره بزرگتری داشته باشند. یک سمت راهروی گراندهتل را هم جعبهها و تجهیزات برقی اشغال کردهاند. نزدیک ظهر است و بوی آبگوشتی که مغازهدارها از صبح بار گذاشتهاند، در راهرو و حیاط هتل قدیمی و مدرن ایران پیچیده است.
سقف گراندهتل شیروانیاست؛ مثل سقفهای ساختمانهای قدیمی اطرافش که هنوز باقی ماندهاند. روی بام ساختمانهای مقابل که میایستی هفتوهشتیها و شیروانیهای قرمزرنگ بهخوبی پیداست؛ با بادگیر قدیمی یکی از ساختمانها که دسته کبوتران لالهزار دورش جولان میدهند. اینجا تازه اول لالهزار است؛ خیابانی که هر قدمش داستانی دارد. پنجرههای شمالی گراند هتل به کوچه باربد باز میشود؛ کوچهای باریک که در میانه، پرپیچوخم میشود و در دلش چند پاساژ الکتریکی بزرگ قرار گرفته است. دو پیچ کوچه را که رد کنی ساختمان قدیمی و فرسوده سینما فردوسی رخ مینماید. قاب سردر سینما هنوز بر دیوار مانده است. درست همان روبهرو، آنسوی کوچه باریک باربد، پلههای باریک ورودی سینما مولنروژ قرار گرفتهاند و حالا مغازهای به همین نام در کنار ساختمان سینما فعالیت میکند. ورودی سینما فردوسی هم فروشگاه تجهیزات سیم و کابل شده است. راهروی کنار مغازه را که دنبال کنی، وقتی از دیوارهای قدیمی و گچ و آجر ریختهاش بگذری، میتوانی پلکان ورودی سینما را در سایهروشن ببینی. فضای مقابل پلهها حالا انبار قرقرههای بزرگ کابل است. این راهرو هم مثل راهروهای دیگر سینماهای لالهزار، در سالهای دور مشتاقان و سینماروهای زیادی را به خود دیده است.
«نام خیابان لالهزار، خیابان عشاق هم بود که از بهترین تفریحگاهها به شمار میآمد. اول خیابانی که در آن تئاتر و سینما و هتل به وجود آمده، عشقی و عارف بهترین نمایشنامههای خود را در سالن گراندهتل آن به معرض تماشا میگذاشتند. از طرف عصر دستهدسته مردم اهل دل، رو به این خیابان میآوردند؛ زیرا گذشته از ابنیه و عمارات رفیعه و مغازههای شیک و لوکسفروشیهای دیدنی که در آن به وجود آمده بود... شیکپوشترین مردان و آلامدترین جوانان در این خیابان دیده میشدند. اینها و صدها از این قبیل اسبابی بودند که لالهزار را بر دیگر خیابانها ممتاز مینمودند. سینماهای جدیدالتاسیس این خیابان یکی دیگر از اسباب تجمع افراد بود. یکی دیگر از اماکنی هم که کموبیش یعنی گاهگاهی به صورت سینما درمیآمد، سالن گراندهتل بود که در حالت رواج کار تئاتر و با داشتن نمایشنامههای خوب، به صورت تماشاخانه درمیآمد و در کسادی و تعطیل تئاتر، سینما میگردید» (جعفر شهری، تهران قدیم، جلد اول).
وقت به خیر آقای کارلو
لالهزار را که به سمت شمال بروی، کمی بالاتر از کوچه باربد، ورودی باریک و یکنفرهای هست با تابلویی کوچک که روی آن نوشته شده: فوتو کارلو. مثل بقیه عکاسیها چند پرتره قابگرفته از مشتریان، در کناره در ورودی نصب شده است.
عکسها کمسنوسالتر از عکاسی 70ساله کارلو هستند. راهپله باریک و تیز عکاسخانه به فضایی بدون سقف میرسد؛ شبیه پشتبامی کوچک. سمت راست، اتاق کوچکی هست که قدمت تابلویش 50سال را رد کرده و در مقابل، اتاقکی که محل فعلی فوتو کارلو است. اتاقک قدیمیتر، ساختمان اولیه عکاسی «شهرزاد» مرحوم اصغر بیچاره بوده که حالا گاهی برای عکاسی صنعتی از آن استفاده میشود. شهرزاد، نام اولیه این عکاسخانه بوده که اصغر بیچاره راهاندازیاش میکند و بعدها نعیم باقرزاده مالکش میشود و در نهایت در دهه40 محمد رشدی آن را میخرد؛ در دهه سوم زندگیاش.
او میگوید: «مرا به نام کارلو هم میشناسند. نام فوتو کارلو در تیتراژ بسیاری از فیلمهای سینمایی آن سالها آمده است. لالهزار مرکز تفریح بود. در نزدیکی اینجا استودیو فیلمبرداری بود و اینجا هم به همان دلیل رونق داشت. بیچاره، اینجا آفیشها را کپی میکرده و بعد وارد کار پرتره میشود. چهرهها و بازیگران زیادی اینجا رفتوآمد داشتهاند. اصغر بیچاره میگفت آنزمان ملکالشعرای بهار هم برای گرفتن عکس به اینجا میآمد».
در آرشیو فوتو کارلو عکسهای زیادی از بازیگران آنزمان وجود دارد. رشدی که به یاد گذشتههای لالهزار افتاده، ادامه میدهد: «لالهزار آن سالها زنده بود؛ اصلا شبوروزش معلوم نبود؛ پر از مغازه و رفتوآمد؛ محل تفریح بود و خرید. همهجور فروشگاه اینجا بود. فروشگاه پیرایش یکی از معروفترین فروشگاههای لباس در آن سالها بود که به عرضه لباسهای مدرن و اروپایی شهرت داشت...» و آقای کارلو هم یکی از مشتریان همین فروشگاه بوده است.
فروشگاه بزرگ و سهدهنه پیرایش الان مثل دیگر مغازههای لالهزار به فروشگاه لوازم الکتریکی تبدیل شده است. «لالهزار این سالها را دوست ندارم.» عباس رشدی پسر آقای کارلو این جمله را میگوید و میافزاید: «تا دهه70 هنوز مغازههای اینجا فعال بودند. هنوز هم تعدادی لباسفروشی و طلافروشی و... وجود داشت اما از دهه70 به بعد، فروش وسایل الکتریکی و انواع لوستر و آویز، غلبه پیدا کرد».
وقتی از خاطرات جوانیهای رشدی در لالهزار آنسالها میپرسم لبخند آرام و عمیقی میزند و میگوید: «گفتنی نیست... فقط اینکه لالهزار آنسالها چیز دیگری بود».