زهرا رستگارمقدم
اگر بخواهیم از تیم یکدست و بیستاره کیروش بازیکنی را نشانه کنیم، شاید تنها گلر ملیپوش تیم بتواند مانند قد و قامت بلندش کمی با فاصلهتر از دیگر بازیکنان خود را از این یکدستی بِکَند و سوسو بزند. علیرضا بیرانوند کم دادمان را در تماشای بازیهایش در نیاورده است. اما در بازیهای جهانی این داد، از تحسین در گلو پر میشد و با آسمان کمانه میکرد؛ پسری جسور و سختکوش که داستان زندگیاش بارها به نقل از مربی و دوستانش در رسانههای مختلف بازگو شده است؛مثلا آن قصه که در۱۰ جلسه تمرین تیم شرکت نکرده بود و راز کارکردنش برای تیم فاش شد. مربیاش فهمید در رستورانی کارگری میکند و همین رودررویی بغضش را ترکاند؛ درحالی که کار در آن رستوران تنها یکی از 3 کاری بود که او در روز انجام میداد. اما علیرضا تنها نمونه موفق این جرگه نیست. انقلاب مشروطه، کارگران را از محاق در طبقهای بیرون آورد و با توجه کردن به کارگران و سرنوشتساز نشاندادنشان در آینده یک سرزمین، سر و شکلی جدیتر به آن طبقه داد. با مشروطه، شاعران درباره طبقه کارگر سرودند. ابوالقاسم لاهوتی را شاید بتوان نخستین شاعری معرفی کرد که رنجها، آرمان، مبارزات و مطالبات کارگران در شعرهایش نمود یافت. شاعران مردمی هم مانند سیداشرفالدین گیلانی (نسیم شمال)، ابوالقاسم عارف قزوینی، ایرج میرزا، فرخییزدی و میرزاده عشقی توانستند با حمایت از این طبقه اجتماعی، ادبیات فارسی را با ظرفیتهای نوتری آشنا کنند.
میترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
همه انسانهای موفق در شرایط عادی و مساعد رشد نکردهاند. اصلا در دورهای اعتقاد به اینکه هنرمندان از جامعه بسته بیرون میآیند و هنرشان متعالیتر است نوعی ژست محسوب میشد؛ مثلا در اینباره میتوان به محمود دولتآبادی اشاره کرد؛ او که برای تحصیل از روستایش به دولتآباد رفت و همزمان به کارهایی مثل کفاشی، سلمانی و کارگری در کارخانه مشغول شد. دولتآبای در 20سالگی به تهران مهاجرت کرد و بهکار نوشتن و بازی در تئاتر مشغول شد و از راه کارگری در چاپخانه امرار معاش کرد. او البته در این راه تنها نبود. بسیاری از همنسلانش نیز چنین وضعیتی داشتند؛ مثلا عبدالرحیم جعفری، صاحب انتشارات امیرکبیر نیز از همان کودکی درس را رها کرد و بهکارگری رو آورد و در چاپخانه علیاکبر علمی مشغول بهکار شد. او پس از سالها کار و تلاش توانست انتشارات امیرکبیر را به یکی از بزرگترین مؤسسات چاپ و نشر کتاب در کشور تبدیل کند؛ تا جایی که بنگاه انتشاراتیاش، یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین عوامل تحول فرهنگی ایران پیش از انقلاب بود.
سیدعلی صالحی نیز از سال اول دبستان، کار و نانآوری را در کنار تحصیلات تجربه کرد. او شاگرد پادو، آبیخ فروش، تدریس خصوصی به همکلاسیها، خرازی، شاگرد بنایی و فعلگی را در کارنامه کاری خود دارد. اما با همین چندنمونه شاید بتوان عنوان شاعر کارگران را به سابیر هاکا داد. او که در کتاب «میترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم» به این طبقه پرداخته است.
از کارگری تا قهرمانی
اسمش محمد است؛ محمد طیبی. از همان بچگی عاشق فوتبالیستشدن بود، اما قرار نبود بخت با همه یار باشد. میگوید از همان سالهای نوجوانی در ساختمان کارگری میکرد؛ همانوقتها که در بهبهان بازی میکرد. اما پشتکار و بازی خوبش باعث شد کمکم همه تیمهای شهر دست بهکار شوند و او را دعوت کنند. حالا مدافع تراکتورسازی تبریز است اما با استقلال خوزستان قهرمان لیگ برتر شده. محمد، کارگری میکرده. علیرضا فغانی هم فوتبالش را از کارگران شروع کرده است. او در مسابقات فوتبال کارگری تهران چند دوره همراه با تیم زامیاد حضور یافت. نخستین قضاوتهایش را هم برای فوتبال کارگری انجام داد. پدر فغانی میگوید: «دهههای 60و 70 در همه مسابقات فوتبال کارگری تهران و ایران حضور داشتم و به کارگر بودنمان افتخار میکنم. علیرضا بعد از مسابقهای که برگزار میکرد همراه من به سایر زمینهای کارخانجات میآمد و در داوری به من کمک میکرد». رضا عنایتی- کاپیتان اسبق تیم استقلال- نیز از نوجوانی دستفروشی میکرد. بچگی بستنییخی (آلاسکا) میفروخت و یکی از بهترین دستفروشهای بازار رضا بود اما بعد از مدتی در شرکت فرشبافی کار پیدا کرد. در مرخصی سربازی، برای تیم آنها بازی کرد و 8-7 گل زد. بعد از آن مسابقه، مدیرعامل شرکت به او پیشنهاد کرد که بعد از سربازی در کارخانه استخدام شود. بسیار خوشحال بود که کاری پیدا کرده. آن دوران اصلا هم به فکر فوتبالیستشدن نبود. سجاد انوشیروانی که مدال نقره المپیک 2012 لندن را در کارنامه ورزشی خود دارد نیز مدتها بهعنوان یک شاگرد لولهکش امرار معاش میکرد. این وزنهبردار میگوید که قهرمانانش برای گذر از این سختی حسین رضازاده و علی دایی بودهاند.
اما نمونههای موفق این جریان را شاید بتوان کارآفرینان معرفی کرد. چهرههای سرشناس و موفقی که از کاری کوچک و کارگری شروع کردهاند؛ مثل بهروز فروتن (بنیانگذار صنایع غذایی بهروز) که با بساط دستفروشی شروع کرد یا شاهرخ ظهیری( صاحب برند مهرام) که از سنین پایین سرپرست خانواده بود، اسدالله عسگراولادی که شغل پدرش پیشهوری بود و مغازه عطاری داشت و از کودکی خودش و برادرانش در بازار تهران مشغول بهکار شدند، شکوهالسادات هاشمی با کشف فرمول سوسککش، احد عظیمزاده (صاحب برند فرش عظیمزاده) که خود قالیبافی میکرد و... .
1- فرخی یزدی
آنچه را با کارگر سرمایهداری میکند1
درباره کارگرانی که بعدها تبدیل به چهرههایی سرشناس شدند
در همینه زمینه :