• پنج شنبه 18 اردیبهشت 1404
  • الْخَمِيس 10 ذی القعده 1446
  • 2025 May 08
چهار شنبه 17 اردیبهشت 1404
کد مطلب : 254605
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/nZnjP
+
-

جوانمردی در ایستگاه کتاب

پاکبان متروی تهران طلاهای پیداشده را تحویل داد

گزارش
جوانمردی در ایستگاه کتاب

 مهدی اسماعیل‌پور-روزنامه‌نگار

کم یا زیادش فرقی ندارد؛ طلا هرچه باشد طلاست و زرق‌وبرقش چشم هرآدمی را پر و هر انسانی را وسوسه می‌کند. با قیمت 6تا7میلیون تومانی هرگرم طلا در این‌روزها، حتی خرید چند گرم آن هم کار هرکسی نیست؛ به‌خصوص اگر با شغل و درآمد کارگری روزگار بگذرانی و عیالوار و مستأجر هم باشی! وقتی پای طلا وسط باشد، شاید در چنین شرایطی بسیاری دست‌ودل‌شان بلرزد و گول شیطان را بخورند؛ اما یاسر حق‌پرست، پاکبان پاکدست متروی تهران گزینه سخت‌تر را انتخاب کرد و به جای اینکه خیلی راحت بسته طلا را در جیب خودش بگذارد، تصمیم گرفت مال گم‌شده را به صاحب اصلی‌اش بازگرداند.

جعبه کوچک طلا کف واگن
پاکبان همزمان با گپ، کار هم می‌کند و از ماجرای پیداکردن طلاها می‌گوید؛ «ساعت 2بعدازظهر روز جمعه مثل همیشه درحال نظافت واگن‌های قطار بودم که چشمم به یک جعبه کوچک طلا زیر صندلی‌ها افتاد. اول فکر کردم یک جعبه خالی است که کف واگن انداخته‌اند. وقتی آن را برداشتم تا داخل کیسه زباله بیندازم متوجه شدم که از داخل آن صدایی می‌آید. جعبه را باز کردم و دیدم که چند تکه طلای کوچک با وزن حدود یک مثقال داخل جعبه است. طلاهای پیداشده را تحویل مسئول ایستگاه دادم و آنها هم تحویل انتظامات دادند تا به بخش اشیای گم‌شده مترو تحویل داده شود و از آنجا به‌دست صاحبش برسد.»

حق‌الناس را چه می‌کردم!
ادامه صحبت‌های این پاکبان مترو هم شنیدنی است؛ «اگر طلا را برمی‌داشتم، با حق‌الناسی که گردنم می‌افتاد‌ چه می‌کردم؟ از طرف دیگر معتقدم که در زندگی وقتی چیزی را که برای ما نیست و حق ما نیست تصاحب می‌کنیم، قطعا به همان اندازه بیشتر به شکل مادی و معنوی تاوان پس می‌دهیم؛ حتی اگر خودمان ندانیم و متوجه دلیل آن نباشیم. وقتی طلاها را تحویل دادم شرکت بهره‌برداری مترو از من تقدیر کرد؛ اما فقط به‌خاطر رضای خدا بود که طلای پیداشده را تحویل مسئول ایستگاه دادم.»

از کارگاه طلا‌سازی‌ تا کار در مترو
با حق‌پرست، پاکبان یابنده طلا در محل کارش یعنی ایستگاه میدان کتاب در خط7 قرار ملاقات می‌گذاریم تا لابه‌لای کارش گپ‌وگفت کوتاهی داشته باشیم. او جوانی خوش‌اخلاق و مودب است که خودش را اینگونه معرفی می‌کند: «متولد سال1358 در اصفهان هستم. زن و بچه دارم و عیالوارم. از یک‌ماه پیش به‌عنوان پاکبان در متروی تهران مشغول‌به‌کار شده‌ام. قبل ازآن هم در کارگاه طلاسازی کار می‌کردم. هر روز از ساعت 12ظهر تا 8شب سرکارم. کار ما این است که در ایستگاه پایانی خط7 مترو، وقتی تمام مسافران از قطار پیاده می‌شوند، داخل واگن‌ها را نظافت کنیم و اگر خرابی و شکستگی در داخل واگن‌ها ببینیم یا لکه و کثیفی خیلی بزرگی باشد، آن را گزارش کنیم تا برطرف شود.»

به‌خاطر اعتقاداتم
می‌پرسیم وقتی می‌توانستی خیلی راحت و بی‌دردسر طلا را برای خودت برداری، چرا این کار را نکردی و قید چندده‌میلیون تومان را زدی‌ که می‌گوید: «اعتقادات و باورهایم اجازه چنین کاری را به من نداد. 4، 5گرم که هیچ، اگر 40، 50گرم طلا هم بود به آن دست نمی‌زدم. می‌توانستم طلا را بردارم و بفروشم و برای پرکردن یکی از چاله‌چوله‌ها خرج زندگی‌ام کنم؛ اما اگر این کار را می‌کردم به لحاظ معنوی چیزهایی از دست می‌دادم که برای من ارزشی بالاتر از طلا و جواهر دارد.»

به اندازه 2‌ماه جان‌کندن یک کارگر
یاسر حق‌پرست یک مثقال یا تقریبا 4.33گرم طلای 18عیار پیدا کرد که پس از استعلام قیمت خرید آن از طلافروشی حدودا بین 29 تا 30میلیون تومان می‌شود؛ مبلغی که به اندازه حقوق 2‌ماه کارکردن و جان‌کندن یک کارگر است؛ اما او آن را برگرداند. در مسیر بازگشت به این موضوع فکر می‌کردم که لابه‌لای این همه خبر بد و تلخ از طلاقاپی و موبایل‌قاپی و... شنیدن چنین خبرهایی و دیدن چنین آدم‌هایی که به ما یادآوری می‌کنند اخلاق و معنویات هنوز در این شهر و جامعه زنده است، چقدر خوب و شیرین است.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید