![داستان سرایی عجیب قاتل پدر و پسر](/img/newspaper_pages/1403/11-%20bahman%20jadid/23/shahrnegar/05-04.jpg)
داستان سرایی عجیب قاتل پدر و پسر
![داستان سرایی عجیب قاتل پدر و پسر](/img/newspaper_pages/1403/11-%20bahman%20jadid/23/shahrnegar/05-04.jpg)
اسرار ناپدیدشدن پدر و پسر گمشده در کمتر از 20روز با دستگیری مرد آشنا و اعترافات عجیب او رازگشایی شد.
به گزارش همشهری، ششم بهمن امسال پلیس آگاهی تهران در جریان ناپدیدشدن مرموز مردی میانسال و پسر 16سالهاش قرار گرفت. بررسیها نشان میداد این پدر و پسر برای انجام کاری از خانه خارج و پس از آن ناپدید شده بودند. در جریان تحقیقات تخصصی معلوم شد که پدر و پسر گمشده آخرینبار با مردی آشنا به نام اکبر دیده شده بودند. وقتی معلوم شد که اکبر از مدتی قبل با مرد گمشده اختلافات مالی داشته، مأموران به وی مشکوک شدند و او را دستگیر کردند. اکبر مدعی بود که پدر و پسر گمشده روز حادثه مهمان خانه او بودند اما درنهایت بین آنها مشاجره شکل گرفته و آنها خانهاش را ترک کردهاند. با این حال، وقتی بازپرس دستور بازرسی خانه این مرد را صادر کرد، سرنخهای مهمی کشف شد. در خانه اکبر، گوشی موبایل و ساعت مچی پدر و پسر گمشده کشف و در ادامه بررسیها نیز آثار خون در پشتبام خانه پیدا شد. آثار خون با گروه خونی پدر و پسر گمشده مطابقت داشت و اکبر که چارهای جز بیان حقیقت نداشت، روز گذشته به قتل آنها اعتراف کرد. او گفت که ناخواسته مرتکب جنایت شده و اجساد مقتولان را پس از جنایت، در جاده جاجرود رها کرده است. با اعتراف این مرد، مأموران راهی جاجرود شدند و بخشی از اجساد پدر و پسر را کشف کردند و به این ترتیب اسرار گمشدن پدر و پسر فاش شد.
گفت و گو
اعترافات عجیب
درحالیکه شواهد نشان میدهد اکبر بهدلیل اختلافات مالی پدر و پسر آشنا را به قتل رسانده، اما وی ادعا میکند ماجرا به پیشگویی و هیپنوتیزم برمیگردد. گفتوگو با این مرد را بخوانید.
با مقتولان اختلاف داشتی؟
نه.اصلا. فرید(پدر) از دوستان قدیمی من است. حدود 13سال با هم رفاقت داشتیم و صمیمی بودیم.
پس چرا جان آنها را گرفتی؟
فرید میگفت که از طریق هیپنوتیزم میتواند به عالم غیب راه پیدا کرده و پیشگویی کند. چون میخواستم در آینده کسبوکاری راه بیندازم، از او خواستم آینده این کار را پیشبینی کند. آن روز فرید با پسر نوجوانش به خانهام آمد. او گفت که برای انجام مراسم باید به پشتبام برویم. پسرش داخل خانه ماند و ما به پشتبام رفتیم. در آنجا یک سرنگ به من داد و گفت وقتی هیپنوتیزم انجام و او به عالم غیب وصل شد، آمپول را به او تزریق کنم.
محتویات سرنگ چه بود؟
میگفت سرنگ را از جوهرنمک پر کرده و این تزریق باعث میشود تا از جسمش خارج شود. من هم طبق گفته او عمل کردم و بعد پایین رفتم تا یک لیوان آب برایش بیاورم ،اما وقتی برگشتم دیدم نفس نمیکشد. دقایقی بعد پسرش به پشتبام آمد و با دیدن جسم بیجان پدرش شوکه شد. ترسیدم که مرگ پدرش به گردن من بیفتد و برای همین او را با کاتر به قتل رساندم.
بعد چه کردی؟
اجساد را مثله کردم و داخل گونی گذاشتم. صبر کردم هوا تاریک شود و بعد گونیها را داخل صندوق عقب ماشینم گذاشتم و در جاده جاجرود رهایشان کردم. حتی خونی که در پشتبام بود را هم شستم با این حال چند لکه مانده بود و دستم رو شد.
اما تحقیقات پلیسی نشان داده که تو و فرید دچار اختلاف مالی شده بودید و اینهایی که میگویی داستانسرایی است؟
نه.حقیقت ندارد. بعد از این حادثه دچار عذاب وجدان شدم و هر لحظه کابوس میبینم.