پلاک و شیشههای دودی خودروی سارقان، اسرار گروگانگیری را فاش کرد
نجات 3گروگان از صندوق عقب آردی
الهه فراهانی- روزنامهنگار
وقتی پلیس به یک دستگاه خودروی پژو آردی با شیشههای دودی دستور ایست داد و آن را متوقف کرد، در صندوق عقب خودرو، با 3پسر جوان که دستها و پاهایشان بسته بود، مواجه شد.
به گزارش همشهری، تحقیقات برای دستگیری آردیسواران تبهکار از چندی قبل توسط مأموران پلیس آگاهی تهران آغاز شده بود. نخستین شاکی مردی جوان بود که تحت عنوان مسافر سوار خودروی آردی یشمیرنگ شده بود. وی گفت: گمان کردم، راننده پژو مسافرکش است. به همین دلیل سوار شدم و راننده در بین راه، 3 مرد دیگر را هم به عنوان مسافر سوار کرد، اما در حقیقت 3مسافر قلابی با راننده همدست بودند تا با ربودن من، اموالم را به سرقت ببرند. متهمان شوکر و چاقو همراهشان بود و در بین راه تغییر مسیر دادند و مرا تهدید کردند تا پول، طلا، موبایل و کیفم را به سرقت ببرند، اما من مقاومت کردم؛ برای همین یکی از آنها که چاقو به دست داشت، مرا زخمی کرد و اموالم را برداشت. سپس درحالیکه دچار خونریزی شدید شده بودم، با دست و پای بسته، کنار بزرگراه رهایم کردند. من هم با داد و فریاد از مردم کمک خواستم که در نهایت یک راننده عبوری دلش به حالم سوخت و مرا به بیمارستان رساند.
دستگیری
هرچند مأموران راهی محل سرقت شدند و به بررسی دوربینهای مداربسته پرداختند، اما آردیسواران از پلاک سرقتی استفاده کرده بودند تا ردی از خودشان به جا نگذارند. با این حال اقدامات اطلاعاتی برای دستگیری سارقان ادامه داشت تا اینکه چند شکایت مشابه دیگر پیش روی تیم تحقیق قرار گرفت که نشان میداد سرنشینان آردی یشمیرنگ، در پوشش مسافرکشی، طعمههایشان را ربوده و اموالشان را به سرقت میبرند. اعضای این گروه خشن، چنانچه با مقاومت طعمههای خود مواجه میشدند، آنها را با چاقو زخمی کرده و سپس دستوپایشان را بسته و کنار بزرگراههای تهران رهایشان میکردند. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه چند شب قبل مأموران پلیس در بلوار کشاورز به یک خودروی آردی یشمیرنگ که شیشههای آن دودی بود، مشکوک شدند و وقتی شماره پلاک را بررسی کردند، متوجه سرقتی بودن آن شدند؛ در آن شرایط بود که به راننده دستور ایست دادند، ولی او بدون توجه به اخطار پلیس، اقدام به فرار کرد، اما عملیات تعقیب و گریز، در نهایت به دستگیری راننده آردی منجر شد، ولی این پایان ماجرا نبود چرا که مأموران در بازرسی از صندوق عقب خودرو، 3مرد جوان را با دستوپای بسته پیدا کردند. آنها توسط راننده آردی و همدستانش گروگان گرفته شده بودند که پلیس، هر سه گروگان را نجات داد. در ادامه نیز 3متهم دیگر این گروه 4نفره دستگیر شدند و در بازجوییها به گروگانگیریهای خونین و سرقتهای خشن اقرار کردند. اعضای این گروه برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.
گفت و گو
حرف شنوی کار دستم داد
سرکرده این گروه مخوف، 42ساله است و سوابق زیادی در پروندهاش دارد. او میگوید که یک خلافکار کهنهکار به او پیشنهاد سرقت و گروگانگیریهای خشن داده و او هم قبول کرده است.
میدانی که پروندهات سنگینتر شده است؟
اشتباه کردم. حماقت کردم. تا قبل از این فقط به جرم دلهدزدی دستگیر میشدم. مدتی هم در زندان میماندم و بعد آزاد میشدم، اما اینبار حرفشنوی کار دستم داد. فکر کنم حالا حالاها باید در زندان بمانم.
حرفشنوی کار دستت داد؟
چند روز بود که از زندان آزاد شده بودم و با دوستم به قهوهخانهای در کرج رفتم. در آنجا مرد میانسالی را دیدم که از خلافکارهای قدیمی و کهنهکار بود. او گفت با دلهدزدی پول خوبی گیرمان نمیآید. درواقع این همه خطر میکنیم برای هیچ و از ما خواست تا به دل آتش برویم و خلافهای سنگین انجام بدهیم. همین باعث شد تا تحتتأثیر مجرم سابقهدار قرار بگیرم و باند سرقتهای خشن راهاندازی کنم، اما به مجازات سنگینش فکر نکرده بودم.
تو که سابقهداری، به مجازات سنگین گروگانگیری فکر نکرده بودی؟
فکر نمیکردم، جرمی که مرتکب شدهایم گروگانگیری است. تصورمان این بود که سرقت میکنیم. از سوی دیگر طعمههای ما، افغان بودند و فکر میکردیم شکایت نمیکنند چون مجوز قانونی برای زندگی در ایران ندارند.
شگرد سرقتهایتان به چه شکل بود؟
سراغ افغانها در ساختمان در حال ساخت میرفتیم، خودمان را مأمور معرفی میکردیم و میگفتیم شما مجوز ندارید یا مشکوک به سرقت یا قاچاق گوشیهای سرقتی هستید. آنها هم از ترسشان هرچه پول و طلا داشتند به ما میدادند تا بیخیالشان شویم. بعضی از سوژهها را هم در کنار خیابان شناسایی میکردیم و خودمان را مأمور جا میزدیم. سپس دستوپایشان را میبستیم و داخل صندوق عقب قرار میدادیم تا به سمت محل زندگیشان برویم و هرچه دارند را بگیریم. میخواستیم حسابی بترسند و از ترس جانشان، هرچه پول، طلا یا دلار دارند، به ما بدهند.
اما 3مرد ایرانی هم از شما شکایت کردهاند؟
خیلی شبیه به افغانها بودند. ما فکر کردیم از اتباع هستند. به عنوان مسافر سوارشان کرده و با تهدید چاقو خفتشان کردیم. هر سه نفر مقاومت کردند و ناچار شدیم با چاقو، ضرباتی به آنها بزنیم و بعد با دستوپای بسته رهایشان کنیم. در واقع خشونت زیادی به خرج دادیم.
اگر یکی از آنها جانش را از دست میداد که در برابر اتهام قتل قرار میگرفتید!
خوشبختانه در این قسمت ماجرا، بخت با ما یار بود که آن سه نفر زنده ماندند.