مهدی شبان؛ روزنامهنگار
در خبرها میبینیم که نوجوانان در صف گرفتن امضا از فلان بازیگر مشهورند. حتی برخی دختران چادری، نمیتوانند خود را از این قافله عقب بکشند؛ چون وارد فرهنگ سلبریتی شدهاند.
هواداران سلبریتی بیشتر در جوی که احساس میکنند افراد زیادی به یک نفر روی آوردهاند، بیهیچ حساب و کتاب قبلی، خود را سریع وارد هواداران میکنند و عموما حرف های تکراری قبلی را زمزمه میکنند و بهدنبال این هستند که مبادا از این بازی عقب بمانند.
هواداری از سلبریتی از جنس طرفداری از یک تیم ورزشی است که افراد حتی حاضرند جانشان را به خاطر سلبریتی بدهند اما هیچچیز خاصی کسب نکنند. نه امر دنیایی و نه امر معنوی و هویتی؛ بیشتر یک احساس عقب ماندگی است که مبادا اگر جزو هواداران فلان شخصیت نباشیم، از قافله انسانهای مدرن عقب بمانیم.
دلیل اینکه در فضای رسانهای مدرن سلبریتی پررنگ میشود، گسترش رسانه است که به سرعت یک مفهوم ولو کاذب را برای مخاطب برجسته میکند. کافی است یک خبر در مورد یک نفر توسط عدهای پروبال داده شود. بهصورت خوشهای هرکس تصور میکند که این احتمالا یک چیز خاصی باشد و اگر ما طرفدارش نباشیم بیاطلاع و عقب افتاده و امل و سنتی محسوب میشویم. اینجاست که حتی برخی از نوجوانان چادری دهه هشتادی هم هویت خودشان را امضا گرفتن از امثال گلزار تعریف میکنند. چون داشتن امضا از یک شخص معروف به آنها هویت میدهد. اما این هویتی کاذب است که همانطور که به سرعت کسب میشود به سرعت هم نابود میشود. کافی است فرد در تلاطم روحی قرار بگیرد و یک شوک به او وارد شود، به یکباره هیمنه عظیم این سلبریتی برای او میشکند و احساس میکند که هیچ خلئی از او را پر نکرده است. اما چون جو رسانهای به او این القا را میکند که بزرگی به طرفداری از این افراد است، نمیتواند ذهنش را از طرفداری او منصرف کند و این دوگانگی ذهن و قلب او را به پوچی میرساند.
اساسا قلب انسان از ارتباط با افراد و پدیدهها، بهدنبال وسعت و گسترش است اما سلبریتی حقیقتی تو خالی است که فقط سلبریتی را بزرگ نشان میدهد اما رشدی در هواداران ایجاد نمیکند. و انگهی نفوذ سلبریتی به این است که افراد کوتوله و پست نگه داشته شوند تا او در چشمها بزرگ جلوه کند. اینجاست که اگر کسی بخواهد بزرگ شود اساسا نمیتواند طرفدار سلبریتی باشد. لذا سلبریتیها چشم پر کن هستند. در قرآن واژه «ملأ» را داریم که چشم پرکنهای اجتماعی هستند از اقشار مختلف. مهم این است که بتواند خودش را در چشم دیگران فرو کند و بزرگ جلوه نماید؛ حالا یا واقعا این بزرگی را دارد و از این بزرگی سوءاستفاده میکند و یا اصلا بزرگی خاصی ندارد و با رسانه و تصویرسازی در عالم خیال افراد بزرگ نشان داده میشود.
سلبریتی عمدتا این دسته دوم هستند که حقیقتاً تو خالی هستند اما با استضعاف و سخیف نشان دادن مخاطب در پی جلوه گری خود هستند. سلبریتی خودش بهدنبال بزرگ جلوه دادن خودش هست حتی اگر دستمایه اولیه در هنر و حرفهای هم داشته باشد اما با ضریب رسانهای که میدهد هالهای کاریکاتوری از خود میسازد که حقیقت در آن گم میشود. هر قدر این هاله بزرگتر باشد او موفقتر است.
اما انسان الگو، قهرمان و مشهور اساسا متفاوت از این فضاست؛ او بهدنبال رشد خود در یک زمینه است و البته این بزرگی حقیقی از او قهرمان و الگو میسازد و افراد نیز با نگاه به او عظمت او را درمییابند و علاقه به الگو از باب علاقه به آرمانهایی زنده در وجود افراد است که کشش درونی آنها را به سمت الگو سوق میدهد.
انسان دوست دارد هر قدر میتواند به الگو شبیه تر شود؛ چون از این طریق خلأهای درونی خود را مرتفع میسازد. این احساس درونی نیز وجود دارد که واقعا دارد رشد میکند. الگو و قهرمان دست افراد را میگیرد و بالا میکشد تا افراد بزرگ شوند اما سلبریتی پای افراد را میگیرد و پایین میآورد تا خودش بزرگ شود. ذهنیت خیالی مخاطب، تنها برگ برنده سلبریتی است؛ لذا تا می توانند در خیال متوهم مخاطب، از خود بهشت برین میسازند اما بهشتی خیالی نه واقعی. کافی است این تصور توهم زا بشکند. شالوده سلبریتی هم خواهد شکست.
ارتباط با حقایق و واقعیت های عالم میتواند ما را از این معضل فرهنگی نجات دهد؛ لذا رشد عقلانیت افراد تأثیر بسزایی در حذف سلبریتی دارد و به جایش قهرمان و الگوی واقعی در تیررس مخاطب بیاید. فرد با قهرمان انس وجودی پیدا میکند و از درون احساس غنا و رشد و عظمت و شادی میکند اما با سلبریتی در درونش، یک غم پنهان شکل میگیرد و آن اینکه من هیچ وقت مثل این سلبریتی نمیتوانم بمانم و من اساسا حقیر و پست و بیخاصیت هستم و لذا رشد و ترقی واقعی برایش شکل نمیگیرد.
حقیقت انسانی باید وصل به حقایق عالم هستی باشد تا احساس آرامش قلبی و رشد درونی داشته باشد. جان انسان تشنه حقایق عالم هستی است؛ اما ارتباط با سلبریتی جز توهم و خیال،آورده دیگری برای فرد ندارد و لذا انسان سلبریتی زده، دائما در حال تعویض سلبریتی است تا مبادا این غم درونی او آشکار شود.
ارتباط با سلبریتی عموما از طریق ظاهر است و مسابقهای بین افراد شکل میگیرد که یک جوری خودشان را به سلبریتی برسانند و از او خطی و امضایی و سلفی بگیرند و از این طریق، پوچی درونی خود را پنهان کند و به دیگران بفهماند که من با سلبریتی رابطه دارم، بدون اینکه جان و فطرتش تغذیه شود. اما در نسبت با یک قهرمان مثل حاج قاسم یا حضرت امام(ره) یا آیتالله بهجت، ارتباط وجودی و قلبی فرد با آن قهرمان، دائما در حال رشد اوست و حتی اگر در جایی محصور باشد و کسی نباشد که او را ببیند، این ارتباط همچنان برقرار است؛ برعکس سلبریتی زدهها که باید این در چشم فرو شدن شخص محبوب شان را در چشم دیگران فروکنند تا کمی آرام شوند؛ لذا خودنمایی در آنها نیز شکل می گیرد و میخواهند که از طریق به رخ کشاندن ارتباط شان با سلبریتی، برای خود هویتی دست و پا کنند؛ لذا امضای او را به همه نشان میدهند. اما در الگو و قهرمان، اگر انگشتری از قهرمانی به فرد برسد، از این باب که عظمت وجودی فرد در این انگشتر اثر گذاشته و به امید بهرهبرداری از این عظمت، این انگشتر را با تمام وجود با خود همراه میبرد و حتی در خلوت که کسی او را نمیبیند، احساس رشد و آرامش پیدا میکند. قهرمان ها به دنبال جلب رسانه و پخش تصویر و امضای عکس شان نیستند و کیش شخصیت نمیشوند. قهرمان پیرو و مرید دارد اما سلبریتی هوادار. قهرمان زمینهساز گفتوگوهای هویتساز و رشددهنده است اما سلبریتی جنجال آفرینی و هیاهوسازی در دستور کارش است. قهرمان محتاج یک شخص برجسته است اما سلبریتی محتاج مخاطبان سحر شده است.
چهار شنبه 31 خرداد 1402
کد مطلب :
195243
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/0gOW3
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved