جشنواره فیلم فجر از آیینهای باقیمانده جشنهای پیروزی انقلاب و دیرپاترینش است؛ جشنوارهای که امسال وارد چهلویکسالگی شده است. جشنوارهای که متولیاش دولت ولی مخاطبش ملت هستند. بهلحاظ شیوه برگزاری، فیلم فجر قطعا مردمیترین فستیوال سینمایی جهان است. قاعده بازی البته چیز دیگری است، ولی فیلم فجر در گستره نمایش، قواعد خودش را دارد. قاعده بازی اینچنین است که جشنواره، اکران عمومی نیست؛ ویترینی است برای عرضه بهترینها که در مدتزمانی مشخص و در سانسهایی محدود، فرصتی برای دیدهشدن فیلمها ایجاد میکند. مخاطب جشنوارهها در هیچ جای دنیا، مخاطب عام به مفهوم گسترده و کلانش نیست. مخاطبان جشنوارهها منتقدان، روزنامهنگاران، فعالان صنعت سینما و علاقهمندان جدی سینما هستند. فستیوال از مثلث ژورنالیستها، آرتیستها و سینهفیلها انرژی و رونق میگیرد. تماشاگر عادی بهخاطر ظرفیت محدود و دشواریهای فیلمدیدن در جشنواره و ایستادن در صف و... بیشتر از اینکه مخاطب جشنواره باشد، خبرهای جشنواره را دنبال میکند. شهروند عادی احیانا در حال رفتن به سر کارش، از رادیو میشنود که فلان فیلم در فستیوال با استقبال مواجه شده یا در روزنامه مطلبی میخواند که نتیجهاش ماندن نام اثر در ذهن برای تماشای احتمالیاش در اکران عمومی است. فیلمها در مرحله بازاریابی و اکران با تأکید بر حضور و موفقیتهایشان در جشنوارهها، توجه تماشاگران را بهسوی خود جلب میکنند. نتیجه اینکه مرز میان حضور در جشنواره و اکران عمومی رعایت میشود. در مورد جشنواره فیلم فجر اما این مرز هرچه میگذرد بیشتر نادیده گرفته میشود؛ ظاهرا این را هم باید بهحساب ویژگیهای فیلم فجر گذاشت. رخدادی که برای برگزارکنندگانش، حضور گسترده مردم اهمیت دارد؛ همانطور که در طول این سالها جشنواره برای مردم اهمیت داشته.
از همین حضور مردمی است که مفهوم صف جشنواره معنا پیدا میکند و نوستالژی میسازد. جشنواره فیلم فجر را با صفهای طولانیاش بهخاطر میآوریم. یکی از آن نشانههای حسرت روزگار خوش سپریشده و افسوس «چه جشنوارهای داشتیم»، از همینخاطره صفها میآید. تا سالها این روایت میان علاقهمندان سینما پذیرفته شده بود که برای دیدن نسخه کامل فیلمها، باید آنها را در جشنواره تماشا کرد؛ ضمن اینکه در دهههای1360 و 1370 جشنواره فجر، در کمبود سرگرمی و هیجان، یکی از معدود آیینهای جمعی طبقه متوسط شهری بود. سالهایی که دیدن فیلم تازه مهرجویی یا کیمیایی در جشنواره یک اتفاق مهم محسوب میشد. در دهه1360 و حتی دهه1370 فیلمهای خارجی حاضر در جشنواره هم با استقبال مواجه میشدند. تصویر صف طولانی مردم مقابل سینما عصر جدید در جشنواره ششم که خیلیهایشان در حال مطالعه کتاب «تارکوفسکی» بابک احمدی، در انتظار تماشای ایثار ایستاده بودند، امروز سوررئالیستی بهنظر میرسد، ولی در آن سالها کاملا طبیعی بود. سینما و جشنواره بهعنوان آیینی جمعی در همین دوره تثبیت شد. ایستادن در صفهای طولانی جشنواره از زمانی باب شد که ملت عادت به ایستادن در صف داشتند. دهه1360 دهه صفهای طولانی برای خرید هر چیزی بود؛ از شیر، گوشت، مرغ و برنج تا روزنامههای کیهان و اطلاعات. ایستادن در صف یکی از عادتهای این دهه بود و بخشی از سبک زندگی مردم. صف جشنواره هم یکی از همین صفها بود و نشانهای آشکار از اقبال عمومی نسبت به رخدادی دولتی. چنانکه در گذر ایام و با فاصله گرفتن از دهه1360، بساط بیشتر صفها برچیده شد، ولی صف جشنواره پابرجا ماند. فیلمها و فیلمسازان نسلهای مختلف آمدند و رفتند ولی سینمای ایران ماند با جشنوارهای که مهمترین سرمایهاش نهفقط سینماگران که مخاطبان بودند.
جشنوارهای با این میزان قدمت و پیشینه و اهمیت، نباید با هر تغییر مدیریتی شخم بخورد و طوری برگزار شود که انگار زمان به عقب بازگشته و در بهمن1361 در حال برگزاری نخستین دورهاش است. جشنوارهای بعد از این همه سال و انواع و اقسام آزمونوخطاها، باید به ثبات در شیوه برگزاری رسیده باشد. البته که متولی جشنواره فیلم فجر دولت است و این دولت مستقر است که نمود سیاستهای فرهنگیاش را در فجر جستوجو میکند؛ این را همه میدانند. کما اینکه تفاوت رویکرد دولتها هم طبیعی و بدیهی است. مشکل از جایی شروع میشود که جشنواره فیلم فجر در کلیات و ساختار، بیقاعده عمل میکند؛ ساختاری که قاعدتا نباید از آمدن و رفتن دولتها متأثر شود و وقتی دائم چنین اتفاقی میافتد، میشود مدعی شد که جشنوارهای با این میزان قدمت و اهمیت، دستکم در مواردی، بیساختار است.
درباره جشنوارهای صحبت میکنیم که در دورهای بخشی از جوایزش به سلیقه دبیر وقت حذف میشود و بهمحض تغییر مدیریت، به روال قبلی بازمیگردد؛ جشنوارهای که زمانی آینه تمام نمای سینمای ایران بوده و از دورهای تبدیل به ویترین بخشی از این سینما شده است. اینها همه ویژگیهای فیلم فجر و خصایص جشنوارهای است که با تمام فرازونشیبهایش، هر سال در بهمنماه سینمای ایران را تیتر یک کرده است. جشنوارهای که با روایت 4دهه برگزاریاش، میتوان آنچه در این 40سال بر فضای فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی کشور گذشته را هم حکایت و بازخوانی کرد. از روزگاری که جشنواره پنجم زیر آتش بمباران و موشکباران برگزار شد تا تغییر مسیر حاصل از تحولات گسترده انتهای دهه1360 که نمودش در جشنوارههای نهم تا یازدهم قابلمشاهده بود و از روزگار روزنامههای تند سیاسی که جشنواره هجدهم حالوهوای جامعه سیاسی شده را انعکاس داد و... هر جشنواره داستانی دارد و هر داستان خرده روایتهایی که با کنار هم گذاشتنشان میتوان به یک کلیت رسید؛ این کلیت میتواند تکمیلکننده بخشی از تصویر و تصور فرهنگ و هنر این سرزمین در همه این سالها باشد.
تصویری که ساخته میشود و تصوری که شکل میگیرد و آیینی که هرسال و تحت هر شرایطی برپا میشود. جشنوارهای که آشیانه سیمرغ است و سودای پرواز را با صف و خاطره و سیاست و فرهنگ و اجتماع معنا میبخشد. جشنواره فجر فقط محلی برای نمایش 10روزه فیلمها و محملی برای گرد هم آمدن سینماییها و سینمادوستان نیست؛ روایت فراز و نشیبهای این سالها هم هست و حکایت دورههای مختلف نقلی است از آنچه در سپهر فرهنگی اجتماعی این سالها گذشته است.
جشنوارهای که حالا چهلویکمین دوره آن برگزار شده، نیازمند نقد و تحلیل است و تحلیل در فضای صفر و صدی، مأموریتی است غیرممکن. ایستادن در جایی دور از ستایش بیدلیل و نکوهش بیمنطق، افق مطلوب و منصفانهای است.
آیین و آینه
در همینه زمینه :