فرار از جادهها
محمد زینالیاُناری/ پژوهشگر فرهنگ عامه
اکثر ما در جادهها آهنگی باز میکنیم که ریتمش با ریتم جاده همآوا نیست. جادهها، برای این هستند که در آنها حضور پیدا کنیم. جاده محل قرار است، تا با سرعتی برازنده آن، با طبیعت مأنوس شویم و منظر آن را بنیوشیم. جاده، ممتد است و مأنوس؛ ما در بستر آن با پدیدارها و منظرهایی مواجه میشویم که خودشان کوه به کوه، یک سمفونی هستند تا ریتمی سرشار از هارمونی برای ما اجرا کنند. هر آهنگی که روایتی دارد، میتواند با جاده مأنوس شود اما ما همواره از آن فرار کردهایم و درون شور و شیدایی خود غرق شدهایم.
آهنگهای شاد که برای رقص و مجلس مناسب هستند یا برای لحظههایی که در آن نیازمند احساسی توأم با عشق و دوستی هستیم، برای ساعتهایی که در جاده و رو به دنیای رنگارنگ یا حتی کویر ساکت و پهناور هستیم، متجانس نیستند. آهنگهای عاشقی و شیدایی، شاید صرفا برای همنشینی 2 فرد درون خودرو مناسب باشند. شاید به ریتمهای شاد و تند عادت کردهایم اما پدیدار جاده را قدرت این همه شادی و شیدایی نیست. در سفرهایمان که میتواند برای مواجهه با طبیعت و منظر پیشرو باشد، با آن مواجه نمیشویم. آهنگهای تند موجب سرعت و خشونتی علیه ذات حضورمان در مکانهایی میشوند که لحظه به لحظه برایمان آشکار میشوند.
آهنگهای روزمره و مجلسی ما را از جادهها غریبه میکنند. شاید به همینخاطر است که از بند مکان میرهیم و با سرعت جت به سوی مقصد میشتابیم. عشقهای روزمره شده آهنگها، ما را از حضورمان و تقسیم شادیمان با شهود طبیعت و جادههایی که میتواند برای ما خاطره «این سرزمینی بودن» را فوران بدهد، باز میدارد. استودیوهای شهرها، هووی جادهها هستند، ریتمها ما را از قرار در صحنه جاده و شنیدن صدای ساکسیفون آن، باز میدارند. ریتمهایی که شاد هستند، با استفاده نابجا، موجب بیقراری ما و ناکامی طبیعت در بهدستآوردن دل ما میشوند. طبیعی است وقتی ما منظری را در ننیوشیم، کثیفش میکنیم و آلوده.آنگاه ضرورت این پیدا میشود که با تنبیه ( چون معتادآن شور و سرمستی از حضور انسانی خود شدهایم) سرعتمان را بکاهند. از ما اصرار برای فرار از مکان و از حافظان آرامش، اصرار برای کنترل، مجازات و تعدیل رفتار ما. چه ضرورتی است بین این فرار و قرارهای اجباری؟ جاده ما را از خانه فرامیخواند برای گشتن و دیدن و حضور داشتن، اما ما در آن لحظه که در جاده مهیا شدهایم، از آن فرار میکنیم؛ به سوی مقصدی که در جای خود نشسته و تکان هم نمیخورد. تنها چیزی که در این میان ارزش خود را نشان میدهد، زمان آرامش ماست؛ زمانی که آن را کاملا تقدیم به مقصد میکنیم و نه جاده.
زیباییشناسی جاده، چیزی است که برای ما شناخته نیست. شاید برای سهیم شدن زمانمان با پدیدارها، نیاز به زیبایی آنها داریم. البته زیبایی جادهها اغلب زبانزد است و چه بسا روزبهروز برای ما کمتر میشود. ما با ساختن جادههای بزرگتر و عریضتر، از طبیعت و منظرهای پیرامونش، از آغوش درختان گیسوم که زمانی در آغوش آن فرو میرفتیم، فاصله میگیریم. اما امروز این آغوشهای سبز و مکانیت بخش را از هم گسستهایم و از آن مسیر یادگاری تعریضشده هم فرار میکنیم. زیباییشناسی جاده، مفهومی متکی بر جاده و پدیدارها نیست بلکه متکی بر تفسیری است که ما در این نیمقرن از جاده و صحنههای مواجهه با آن داشتهایم. در این مدت روزبهروز با تعریض جادهها، از زیبایی منظر طبیعت فرار کردهایم.