مرز باریک نیکوکاری و گداپروری
اقتصاد، شاخهای از علم است و فرمول دارد، تکدیگری (اگرچه بهصورت غیرقانونی اما) بخشی از اقتصاد خرد است که میلیاردها تومان تراکنش مالی دارد؛ بنابراین تکدیگری هم مانند اقتصاد فرمول دارد. یکی از واضحترین فرمولهای اقتصاد که در تکدیگری هم مورد استفاده متکدیان قرار میگیرد، فرمول عرضه و تقاضاست. سرشاخههای متکدیان درست مانند «فاگین» سردسته گدایان لندن در رمان اولیورتوئیست میدانند که کودکان هر قدر کمسن و سالتر و هر قدر معصومتر باشند، مردم و رهگذرها بیشتر به آنها کمک میکنند. به این معنا که ما (رهگذرها و سرنشینان خودروها) بیآنکه به این نکته آگاه باشیم تقاضا را برای به نمایش درآوردن کودکان متکدی و کودکان کار بالا میبریم. این نمایش خیابانی تا جایی پیش رفته که کودکان تحت سناریوهای از پیشنوشته فاگینها از رهگذرها تقاضای اقلام خوراکی میکنند. رهگذری که برای کودکی یک بطری روغن یا کیسهای برنج میخرد، نمیداند که در بسیاری از موارد همان بطری روغن یا کیسه برنج به همان مغازهدار با قیمتی پایینتر فروخته میشود تا پول در نهایت باز هم به جیب آقای فاگین برود. تمام اینها یعنی کمک ما به فرهنگ گداپروری. حال آنکه برای نیکوکاری مثل هر کار درست دیگری نیاز به تحقیق، کوشش و پشتکار بیشتری هست تا نیازمند واقعی شناسایی شود و بتوان به سوی او دست یاری دراز کرد. بنابراین برای نیکوکاری به جای سادهترین راه، وقت و انرژی بیشتری صرف کنیم تا راه درست را بیابیم که همانا شناسایی نیازمندان واقعی یا کمک به مؤسسههای خیریه شناختهشده و خوشنام است؛ چراکه مرز میان نیکوکاری تا گداپروری مرزی بسیار باریک است.