دیوِ دلبر
میثم غلامپور - ایران شناس
«برازنده و چشمنواز از هر سو که بنگری»، این معنای اصطلاحی ژاپنی است که حدود90 سال پیش، وزیرمختار ژاپن در ایران با دیدن قله دماوند به ذهنش آمد. آکیئو کازاما که زیبایی دماوند مسحورش کرده بود، در سفرنامهاش مینویسد این اصطلاح ژاپنی را اصلاً انگار در وصف این کوه گفتهاند. کازاما البته فقط یکی از غیرایرانیهایی است که زیبایی دماوند چشمشان را گرفته و میتوان سیاههای بلندبالا تهیه کرد از سیاحان فرنگی که شرح شیفتگیشان به این قله را روی کاغذ آوردهاند؛ سیاحانی که خیلیهایشان در روزگاری که هنوز ساختمانهای بلند، دیدن دماوند را برای اهالی تهران سخت نکرده بود، این کوه را «تنها زیبایی پایتخت» خطاب کردهاند.
برای ایرانیها اما دماوند فقط کوهی با زیبایی و شکوهی منحصربهفرد نیست. جذابیتهایش بیشتر از این حرفهاست و ریشهاش به صدها و حتی هزاران سال پیش برمیگردد؛ این را ادبیات و تاریخمان میگوید. آتشفشانی بودن دماوند و بخارها و صداهایی که به همین علت از آن بلند میشود، ارتفاع بلند و سختی صعودش، شکوه و هیبتش و چشمههای جوشانش که همیشه شفابخش مردم این سرزمین بودهاند، همهشان کنار هم دماوند را در چشم ایرانیها کوهی اسرارآمیز جلوه دادهاند.برای همین است که در روایتهای اساطیریمان، بیشتر از هر اثر طبیعی دیگری میتوانیم سراغش را بگیریم. باید به اجدادمان حق بدهیم؛ اصلاً چه جایی بهتر از دماوند برای در بند کردن ضحاک؟ چه جایی بهتر از دماوند برای پیوند با جشنهای نوروز و مهرگان؟ یا حتی چه جایی بهتر از دماوند برای اینکه آرش کمانگیر تیرش را از آنجا رها کند؟ دماوند با گوشت و پوست فرهنگ ما عجین شده و ما ایرانیها اصلاً نمیتوانیم دوستش نداشته باشیم. یکیدو دههای بیشتر نیست که برای بزرگداشتش سیزدهم تیرماه را روز ملی دماوند نامیدهایم، این «دیو سپید» اما قرنهاست که دارد برای ما دلبری میکند. قصه ما و دماوند، قصه امروز و دیروز نیست، قصهای است به درازای تاریخمان.