امیرمحمود حریرچی، جامعهشناس
حریم خصوصی از زمان کودکی تا کهنسالی برای ما انسانها کاربردهای مختلفی دارد و میتوان گفت در هر سنی داشتن این حریم ضروری است. بحث مهمی که امروزه در جوامع پیشرفته مطرح است، حفظ حریم خصوصی کودکان در سنین پایین و در اجتماع کوچک خانواده است. کودکان در این سن با داشتن فضای شخصی، فرصت میکنند خودشان را بهتر بشناسند، بدانند که در چه زمینهای استعداد دارند و به چه چیزی علاقهمند هستند و از چه چیزهایی خوششان نمیآید. حریم شخصی در سنین پایین باعث اهمیت دادن کودکان بهخودشان میشود؛ نه بهمعنای خودشیفتگی و خودخواهی بلکه بهمعنای خودشناسی و درک بهتر درونیات خود.
کشورهای پیشرفته امروز کودکان فاقد سرپرست مؤثر را نه در مراکز جمعی بزرگ، بلکه به شبهخانوادهها میسپارند تا در آنجا فضایی بسیار شبیه فضای یک خانه را تجربه کنند و آنجا رشد کنند. حتی برای خانوادههایی که امکان تشکیل این شبه خانوادهها را دارند حمایتهایی قائل هستند و آنها را تشویق میکنند. این اتفاق دلیل مشخصی دارد؛ وقتی از یک مرکز بزرگ با تعداد زیادی کودک صحبت میکنیم، میدانیم که صرفا مشغول «نگهداری» از این کودکان هستیم چراکه مربیها و کارکنان این مراکز مدام درگیر برطرف کردن نیازهای اولیهای مثل نگهداری و غذا دادن و سلامت جسمی کودکان هستند. کودکان در چنین فضایی، حریم شخصی ندارند و به همین اندازه از تربیت و پرورش هم محروم میشوند. در چنین مراکزی که زندگی جمعی در گروه بزرگی جریان دارد، کودکان شانس زیادی برای مهارتآموزی هم ندارند. همچنین در اغلب موارد در ارتباط برقرار کردن با دیگران هم دچار مشکل میشوند. وقتی جمعیت را در این مراکز کمتر کرده و تمرکز بیشتری روی هر کودک داشته باشیم، میتوانیم تربیت مؤثرتری هم داشته باشیم.
زندگی در آسایشگاههایی که بزرگسالان و سالمندان در آن نگهداری میشوند هم چندان خالی از اشکال نیست. نداشتن حریم شخصی و گذران زندگی عادی، این افراد را هم با مشکلات زیادی روبهرو میکند. هرچه افراد به سن میانسالی و پیری نزدیک میشوند، علاقه کمتری به قضاوت شدن توسط دیگران، امر و نهی شنیدن و سر و کله زدن با نظرات مختلف دارند. برای همین حریم شخصی و داشتن خلوتی برای خود در این سنین برایشان بسیار مغتنم است؛ برای هر فردی مهم است زمانی که نیاز به تنهایی دارد، بتواند به خلوت خود برود بدون اینکه کسی مزاحمتی برای او ایجاد کند. با از بین رفتن این خلوت در مراکزی مثل خانههای سالمندان، افراد از سالمندانی خوشرو و خوشخلق به افرادی گوشهگیر و منزوی تبدیل میشوند که حتی حوصله خودشان را هم ندارند. الگوهای رفتاری در بین این گروه از سالمندان نشان میدهد آنهایی که فاقد خلوتی خصوصی از آن خود هستند، از دیگران فاصله بیشتری میگیرند و با افسردگی و انزوا دست و پنجه نرم میکنند؛ درحالیکه در این سن در عین حال به شادیهای گروهی و جمعی هم نیاز دارند.
از طرفی میدانیم زندگی در مراکزی مثل آسایشگاه سالمندان، مسئولیتها و فعالیتهای این افراد را محدودتر از هر زمان دیگری میکند. فعالیتهای روزمرهای مثل غذا پختن، رسیدگی به نظافت خانه، حتی کارهایی مثل آب دادن به یک گلدان و میزبانی از دوستان و فرزندان هم دیگر توسط این سالمندان انجام نمیشود. معمولا این افراد سرگرمی و مهارت سرگرمکننده دیگری هم ندارند یا اگر مهارتی داشته باشند بهدلیل انزوایی که به آن دچار شدهاند، سراغش نمیروند. در این شرایط است که احساس بیهودگی سراغ افراد میآید و زندگی روزمره برایشان چرخهای پر تکرار از گذر روز و شب میگذرد بدون اینکه حاصلی داشته باشد. زندگی خالی از معنا، این افراد را به سمت افسردگی پیش میبرد و شوق زندگی را در آنها میکشد.
بهتر است قبل از اینکه جمعیت کهنسال کشور به اوج خود برسد، برای بهبود زندگی این گروه از جامعه در مراکزی مثل خانههای سالمندان فکری جدی کنیم و ساختار مفید و در عین حال سالمی را برای این گروه تعریف کنیم.
خلوتی برای رشد خودشناسی و آرامش
در همینه زمینه :