• پنج شنبه 6 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 16 شوال 1445
  • 2024 Apr 25
دو شنبه 6 دی 1400
کد مطلب : 149204
+
-

گفت‌وگو با یزدان سلحشور‌ شاعر، نویسنده و منتقد

ادبیات داستانی ما هنوز تجاری‌سازی نشده است

ادبیات داستانی ما هنوز تجاری‌سازی نشده است

فرشاد شیرزادی‌- روزنامه‌نگار

«خداحافظ یزدان» و «دیوان خشم» نام مجموعه شعرهای یزدان سلحشور است. حدود 2 دهه در صفحات فرهنگی روزنامه ایران قلم به‌دست گرفت و با هر طیف و هر نحله‌ای از ادبیات و هنر کشور مصاحبه‌های جاندار انجام داد. تجربه روزنامه‌نگاری او راه تازه‌ای در شعر پیش رویش او نهاد. در کتاب «خداحافظ یزدان» شعرهای طنزآمیز در توصیف شخصیت 16تن از روشنفکران تراز اول ایران سرود و همین موضوع حاکی از آن بود که نویسنده «دارم احتجاب را زنده می‌کنم» ارتباط خوبی با اغلب طیف‌های ادبی روزگار ما داشته و دارد. گپ و گفت صمیمانه ما را با یزدان سلحشور بخوانید.

رضا چایچی، یزدان سلحشور، زنده‌یاد کاوه بهمن، محمدعلی علومی، محسن فرجی، یعقوب یادعلی، حسن شهسواری، یوسف علیخانی، رسول یونان، شمس آقاجانی و چند چهره دیگر کسانی بودند که نه به روشنفکری پیش از انقلاب وابسته بودند و نه جذب حوزه هنری شدند. برای مستقل بودن و ماندن در ادبیات امروز چه مشکلاتی داشتید؟
جانان سخن از زبان ما می‌گویی... (لبخند)! واقعیت این است که در وسط ایستادن، آن هم در ایران پس از مشروطه، همواره دشوار بوده است. هر چه نیک بنگرید از مشروطه به بعد، هر کس که در میانه راه دو تفکر متضاد قرار گرفته و متصل به هیچ گروهی نبوده، همیشه تحت فشار قرار گرفته است. این صرفا مربوط به حوزه ادبیات هم نیست، بلکه شامل اقتصاد، سیاست و حتی ورزش هم می‌شود. نمونه کاملش را پیش از انقلاب می‌توانید مشاهده کند. منظورم سهراب سپهری است. سپهری نه وابسته به حکومت بود و نه از سوی جریان‌های روشنفکری پشتیبانی می‌شد. می‌توانید گزیده‌های شعر آن دوره را نگاه کنید که او حتی در ردیف شاعران سی‌ام کشور هم نامی نداشت. اگر پس از انقلاب و پس از مرگش مورد توجه افکار عمومی قرار نمی‌گرفت، شاید به جرأت بتوان گفت که تا 20، 30سال دیگر هم کسی سراغی از شعرهایش نمی‌گرفت. در چنین موقعیتی، مثلاً اگر در عالم سیاست، خلیل ملکی باشید، به قول جلال آل‌احمد کلاهت پس معرکه است. می‌دانید که خلیل ملکی جریان سوم را ایجاد کرد و منظور از جریان سوم همان وسط ایستادن است. با چنین انتخابی، راحت‌تان کنم، به سادگی حذف خواهید شد. اگر ما امروز خلیل ملکی را می‌شناسیم، صرفاً به استناد متونی است که آل‌احمد به ما گوشزد می‌کند تا به فرض نسل ما و نسل‌های پس از ما بدانند که ملکی که بوده. گروهی که وسط قرار می‌گیرد و به هیچ‌یک از طیف‌های موجود وابسته نیستند، مشکلات زیادی را پیش رو خواهند داشت. پس از سال1357 این مشکل به‌گونه دیگری خودش را نمایان کرد. در این بین، کسانی که سعی می‌کردند به هیچ گروهی تعلق نداشته باشند، بیشترین خسارت را دیدند. اما واقعیتش را بخواهید، در ادبیات ما کسان دیگری هم بودند که نه جزو جرگه روشنفکران - ‌منظورم ‌ از روشنفکری طیف سیاسی ایدئولوژیک شعر و داستان کشور است نه روشنفکری‌ای که عموماً ما در فرانسه از آن تعبیر می‌کنیم‌-  و نه جزو هنرمندان دولتی بودند. در واقع هر یک از این دو جریان مبانی‌ای داشت که اگر هر یک از آنها را به جای نمی‌آوردی، تنها و بی‌پشتیبان می‌ماندی. این موضوع مختص ایران هم نیست. چه در ایران باشید و چه در خارج از ایران همین وضع را بیش و کم شاهد خواهید بود. در خارج از ایران، وقتی عضو گروهی نیستید، در بهترین حالت، دست‌کم از شما هیچ‌گونه حمایت رسانه‌ای نخواهد شد و شما را به سادگی نادیده می‌گیرند و بایکوت می‌کنند. وضع بسیاری از نسل ما هم به همین شکل بود.
اما بشخصه با هر دو این نحله‌های فکری و ادبی، هم در طول آن سالیان ارتباط داشتید و هم هنوز هم ارتباطتان را حفظ کرده‌اید. غیراز این است؟
آنچه برای خودم پیش آمد و ادامه‌دار شد، این بود که سعی کردم با هر دو جناح، یعنی ادبیات روشنفکری و ادبیات بچه مسلمانی ارتباط خوبی برقرار کنم.
سال‌ها در روزنامه‌ها و نشریه‌های ادبی بر کتاب‌های متعدد نقد نوشته‌اید. کتاب هم در حوزه نقد شعر داشته و دارید. خودتان را در مجموع داستان‌نویس و شاعر می‌دانید یا منتقد؟ چه انگیزه‌هایی باعث شد از یک حوزه دور شوید و به حوزه دیگر نزدیک‌تر؟
خدا نکند که شاعر و نویسنده‌ای برود سراغ نقد ادبی. چون دیگران با شعر و داستانش کاری ندارند. تا مدت‌ها می‌گویند او منتقد است. از این موارد زیاد داشتیم که طرف شعر و داستان هم خوب می‌نوشت اما به چشم نمی‌آمد. کلاً وارد حوزه نقد شدن در ایران بسیار خطرناک است. خوب به‌خاطر دارم که وارد نشستی شدم که قرار بود کتابی از دکتر ضیاء موحد نقد شود از دکتر موحد پرسیدم دیگر از شما نقد نمی‌خوانیم درحالی‌که اواخر دهه40 و اوایل دهه50 نقدهای درخشانی از شما منتشر می‌شد. ایشان با لحن طنازانه گفت آن موقع برخی نقدهایی که نوشتم تعدادی از دوستانم را ناراحت کرد. به این نتیجه رسیدم که یا باید دوستانم را حفظ کنم یا نقد ادبی را! بنابراین ترجیح دادم دوستانم را حفظ کنم. رو کرد به من و گفت به شما هم توصیه می‌کنم که دوستانتان را حفظ کنید. این بحث البته مربوط به 20سال پیش است.
به‌نظر شما چرا در عرصه داستان‌نویسی هنوز قدرت رقابت، دست‌کم در ظاهر امر را با جهان نداریم و ادبیات معاصر ما اغلب از سوی جهان نادیده انگاشته شده است؟
ما در حوزه داستان‌نویسی، جهش قابل توجهی داشته‌ایم. وقتی پا به دهه80 می‌گذاریم، همه کسانی که تک‌داستانی و تک‌کتابی بوده‌اند، معیشت، آنها را از دور خارج می‌کند و اغلبشان در عرصه باقی نمی‌مانند. از سوی دیگر آدم‌هایی با استعدادهای متوسط و زیر متوسط از بودجه‌های دولتی بهره می‌بردند و به‌عنوان نویسنده وارد عرصه ادبیات‌داستانی می‌شوند. خلاصه حاصل قضیه این شد که متوسط‌ها و زیر متوسط‌ها وارد ادبیات‌داستانی‌مان شدند و اتفاقاً حکمفرما شدند و تأثیرشان تا همین امروز هم غیرقابل انکار است. نمی‌خواهم به هیچ عنوان مانند خیلی‌ها سخنانم را به این نتیجه برسانم که‌ای وزیر ارشاد بیا و به داد ما برس! یا مجلس، فکری به حال ادبیات‌داستانی ما بکن! خیر، پیش از چنین اقدامی باید دانش لازم و تسلط لازم بر جامعه ادبی وجود داشته باشد. اما می‌خواهم به نکته ظریف دیگری اشاره کنم. واقعیت این است که معدل حقیقی ادبیات و هنر ما در ایران اتفاقاً خیلی بالاتر از آن است که در جهان به چشم می‌آید. حاصل موضوع هم این است که ما به جای اینکه شاعر و نویسنده درجه یک و آثار قدر اولشان را در ویترین ادبیات معاصر قرار دهیم و آنها را به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم، اغلب، شاعر و نویسنده درجه دو و سه به جهان معرفی می‌کنیم. اگر آثار درخشان، که اتفاقاً کم نداریم، ترجمه شود، بعینه خواهید دید که نه‌تنها چیزی از کشور همسایه، ترکیه، کم نداریم، بلکه از آنها هم جلوتریم. اما آنها در مکانیسم تجاری‌سازی ادبیات موفق بودند و ما کاملاً ناموفق! البته سلسله تلاش‌هایی شد که با تزریق بودجه و دادن پول به مترجمان خارجی، برخی آثار را ترجمه کردند و در کشورهایی که حداقل شمارگان کتاب 500هزار نسخه است، با تیراژی محدود و مثلاً 3هزار نسخه‌ای، کتابی را در خارج از ایران به چاپ رساندند. در داخل کشور در بوق و کرنا کردند که این کار به آثار همینگوی پهلو می‌زند! بحث بر سر این است که مسئولان در هر جا که ردیف بودجه قرار می‌دهند، اگر انتظار دارند، ادبیات ایران دست‌کم در حد فوتبالش در دنیا مطرح باشد باید نگاه درستی به موضوع داشته باشند. شما اگر قرار باشد در تیم ملی بازیکن تعیین کنید، بازیکن خوب تعیین می‌کنید و دیگر ملاک‌های فرعی را کنار می‌گذارید، چون می‌خواهید در جام جهانی رقابت کنید. پرسش اینجاست که چرا در تیم ملی ادبی، ما باید بازیکن درجه 6قرار دهیم. چنین بازیکنی حتی لایق آن نیست که روی نیمکت بنشیند، چه رسد به اینکه او و آثارش را در ویترین بگذاریم و به‌عنوان ادبیات روز ایران به جهان معرفی کنیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید