• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
دو شنبه 8 آذر 1400
کد مطلب : 146784
+
-

کیانوش عزیز اگر حوصله کردی تلفن بکن: 71046

 

صابر محمدی

 3سال پیش، محمود کیانوش، طی آنچه خود «خانه‌تکانی در هشتادوچهارسالگی» نامیده است، چند یادداشت از رضا براهنی خطاب به‌خودش پیدا می‌کند و همین ماجرا باعث می‌شود که یکی‌دو فصل از کتاب خاطراتش یعنی «بردار اینها را بنویس، آقا!» را به ماجراهای مرتبط با این یادداشت‌ها اختصاص بدهد. این بخش از کتاب کیانوش‌ که سال گذشته در انتشارات «فرهنگ جاوید» منتشر شده، به سال 1344بازمی‌گردد؛ زمانی که سردبیر مجله محافظه‌کاران ادبی آن زمان یعنی «سخن» بوده است. کیانوش چند باری از کسانی نام برده که به‌عنوان سردبیر، نوشته‌هایشان را منتشر نمی‌کرده و همین امر به زعم او سبب‌ساز بروز دشمنی‌هایی با او شده است. ماجرای برخورد او با براهنی، با اینکه از همین دست است، یعنی به ماجرای منتشرنکردن یکی از نوشته‌های براهنی در «سخن» مربوط است، اما توفیر دارد با بقیه.
کیانوش تعریف می‌کند که عصرها در مسیر مجله تا خانه، هر روز سری به کتابفروشی انتشارات نیل در نبش کوچه رفاهی چهارراه مخبرالدوله می‌زده و آنجا خیلی‌ها را می‌دیده، ازجمله براهنی را. بعد با هم از کتابفروشی بیرون می‌زده‌اند و به جای اینکه کیانوش اتوبوس‌های شمیران را از چهارراه مخبرالدوله سوار بشود، پیاده به همراه براهنی تا بالای پیچ‌شمیران می‌رفته تا هم‌مسیر باشند؛ «گاهی بحثمان در سر کوچه او، ایستاده هم مدتی ادامه می‌یافت. در یکی از این سر شب‌ها از من خواست که به خانه‌اش بروم و رفتم. اتاقش را با قفسه‌های کتاب‌ها و میز کارش، اتاق شاعری دیدم که غیراز شعر، خیلی چیزهای دیگری هم می‌خواند. به همین دلیل بود که با وجود اختلاف نظرهامان، می‌توانستیم درباره خیلی چیزها با هم حرف بزنیم.»
در یکی از همین دیدارها، براهنی مقاله «مولوی، سوررئالیسم، رمبو و فروید» را به کیانوش می‌دهد تا در «سخن» منتشرش کند. کیانوش مقاله را می‌خواند بر سر تعبیری از یک بیت مولانا توقف می‌کند. معتقد است براهنی اشتباه کرده. ماجرا را به او می‌گوید و او را از تصمیمش مبنی بر کنارگذاشتن متن از شماره آینده مجله باخبر می‌کند. براهنی به تغییر متن تن نمی‌دهد و چندوقت بعد، مقاله در نشریه دانشکده ادبیات تبریز منتشر می‌شود. این، اتفاقی است که در رابطه با متن بیرون‌مانده از «سخن» نادر ابراهیمی هم می‌افتد، با این تفاوت که وقتی مقاله ابراهیمی چاپ می‌شود، کیانوش آن را دهن‌کجی به‌خود تعبیر می‌کند اما در رابطه با انتشار مقاله براهنی در جایی دیگر، کیانوش دیگر بر توسن وهم توطئه نمی‌تازد و از آن برنمی‌آشوبد.
می‌دانیم که متد رضا براهنی در نقد، بهره‌ای هم از مزاج تند برده است، اما شاید باور نکنید که او پس از کنارگذاشته‌شدن مقاله‌اش به‌دست کیانوش، خلاف آنچه تصور می‌شود که چنین رفتارهایی حتما به دشمنی منجر می‌شود، یک روز یادداشتی می‌نویسد خطاب به کیانوش که «کیانوش عزیز، اگر حوصله کردی تلفن بکن، 71046، فردا بعد از ساعت یک تا ساعت سه و تقریباً تمام روزها در همین ساعت من خانه هستم. تلفنی بکن و اگر خواستی سری بزن. قربانت براهنی.»

این روایت امروز به چه درد ما می‌خورد؟
می‌دانیم که محمود کیانوش، سردبیر مجله محافظه‌کاران ادبی و رضا براهنی، منتقد رادیکال و نوگرای دهه 40بوده‌اند. برای ما که به دو‌گانه‌های تاریخ ادبیات راحت تن می‌دهیم، تصور پیاده‌روی چنین دو نفری در عصرهای قلب پایتخت سخت است؛ سخت‌تر اما ادامه رفاقت آنهاست پس از حذف آن مقاله. از چنین روایتی می‌توانیم این تلنگر را بخوریم که صف‌بندی‌های سفت و سخت تاریخ‌نگاران ادبیات فارسی را راحت نپذیریم؛ آنچه می‌ماند رفاقت است؛ همان نمره 5رقمی تلفن در یکی از کوچه‌های پیچ‌شمیران که منتظر تماس بود.

این خبر را به اشتراک بگذارید