• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
پنج شنبه 27 آبان 1400
کد مطلب : 145815
+
-

غلامرضا طریقی از انتخاب شاعری و نقش حسین منزوی در مسیر حرفه‌ای خود می‌گوید

منزوی گفت تو فقط غزل بگو

منزوی گفت تو فقط غزل بگو

اگر تیزهوشی یک معلم ادبیات نبود، راه یکی از شاعران مطرح کشورمان به مسیر دیگری می‌افتاد و اصلاً سراغ شاعری نمی‌رفت اما همین تیزهوشی، باعث شد تا امروز شعرهای خوب غلامرضا طریقی را بخوانیم و لذت ببریم. طریقی که از شاگردان حسین منزوی، غزلسرای مشهور معاصر و همشهری اوست، در اوج جوانی در رویدادهایی ادبی چون شعر و قصه جوان مورد تقدیر بزرگان قرار گرفته. از این شاعر مجموعه‌هایی چون «آنقدر پرم از تو که کم مانده ببارم»، «هر لبت یک کبوتر سرخ است»، «ایمان بیاوریم به تمدید فصل سرد»، «جهان غزلی عاشقانه است»، «باران اگر ببارد»، «شلتاق» و... منتشر شده و در آستانه انتشار یک مجموعه شعر جدید است. او همچنین سرپرست دفتر گسترش شعر و ادبیات داستانی هم هست. با او از شاعری و مسیری که تا امروز آمده گفت‌وگو کرده‌ایم.

کمی از شاعران بزرگ شهرتان در گذشته و معاصر می‌گویید؟
شناسنامه شعر زنجان که حسین منزوی است. البته همزمان و پیش از ایشان شاعران بزرگوار دیگری هم بوده‌اند که شاید برای طیف گسترده‌تر مخاطبان شعر ناآشنا باشند؛ مانند محمد منزوی (پدر حسین منزوی) و کریم زعفری و... . ولی شاعری که تقریباً در همه زمان‌ها شناخته شده باشد، نداشته‌ایم.

آیا ظهور شاعران و غزلسرایان زنجانی در دهه‌های اخیر را می‌شود به حضور حسین منزوی در این شهر مرتبط دانست؟
حتماً این‌چنین بوده. حسین منزوی بعد از اینکه به تهران رفت، دوباره به زنجان برگشت و در دهه 70، جلسات شعری را در دفتر هفته‌نامه امید زنجان برگزار کرد که امثال من هم اتفاقی با این جلسات آشنا شدیم. من خودم به شخصه نمی‌دانستم با چه انسان بزرگی روبه‌رو هستم؛ فکر می‌کردم با یک شاعر پیشکسوت مواجهم. شاعران این نسل کسانی بودند که شعرهایشان با نسل‌های قبل از خودشان خیلی فرق می‌کرد. اما خیلی از آنها با وجود توانمندی‌های بسیار زیادی که داشتند، متأسفانه پیگیر چاپ مجموعه اشعار خود و حضور در محافل جدی شعر نبودند.

چرا؟
شاید کمی به این خصلت ما برگردد که علاوه بر شعر، انزوا را هم از منزوی یاد گرفتیم!
من از سال 73 وارد این جلسات شدم. از قبل به شعر علاقه داشتم و کتاب شعر فراوان می‌خواندم.

ترکی یا فارسی؟
هر دو. دکتر غلامحسین طریقی، عموی بنده، قبل از من شعر می‌گفت؛ بیشتر ترکی و گاهی هم فارسی. البته بیشتر وقتش به دندانپزشکی می‌گذشت. ما معلمی داشتیم به اسم آقای تبیانی. به ما گفته بود شعر حفظ کنیم و بخوانیم تا نمره بگیریم. من قرار بود شعر «هزار دشمنم از می‌کنند قصد هلاک» حافظ را حفظ کنم. شعر را نخوانده بودم، اما قافیه‌ها و مضمونش را می‌دانستم. نوبت من که شد، رفتم و شعر را خواندم؛ قافیه‌ها را گفتم ولی کلمات را به صورت بداهه از خودم ساختم. وقتی شعر خواندنم تمام شد، آقای تبیانی گفت تا حالا شعر گفته‌ای؟ گفتم نه. گفت برو و شعری را که خوانده‌ای دوباره ببین و البته تا هفته بعد هم سعی کن یک شعر بگویی و بیاوری. رفتم و دیدم که اصلاً شعر حافظ یک چیز دیگر بود و چیزی که من خواندم یک چیز دیگر. شانس آوردم که معلم‌ام برخورد بدی نکرد تا باعث دلزدگی‌ام از شعر و شاعری شود.

حالا شعری که گفته بودید معنادار هم بود؟
بله. خدا آقای تبیانی را حفظ کند. از همانجا بود که شروع کردم به شاعری کردن. فکر می‌کردم شعرهای مهمی هم دارم می‌گویم. سال بعد، یکی از همکلاسی‌هایم به به من گفت برادری دارد که در هفته‌نامه امید زنجان کار می‌کند. شعرهایت را بده تا چاپ کند. البته قرارداد ننگینی بست که به آن تن دادم؛ قرار شد 6 تا شعر بدهم و نصف آن را به اسم خودش چاپ کند. شوق زیادی برای دیده شدن نسخه چاپ شده کارم داشتم. اولی چاپ شد، ولی به دومی که رسید، دیدم یک گوشه‌ای از نشریه نوشته غلامرضا طریقی 16 ساله از زنجان، شعرتان قابل چاپ نیست ولی توانایی شاعر شدن دارید؛ اگر تمایل داشتید به دفتر هفته‌نامه بیایید. خیلی سرخورده شدم. قبل از آن فکر می‌کردم شعرهایم خیلی مهم‌اند. نگو در این بین حسین منزوی مسئول صفحه شعر شده بود و انبوه شعرها را به او داده بودند تا جواب بدهد. با منزوی آشنا شدم و مسیر شعرم عوض شد.
از کی شاعری کردن برای شما جدی شد و حس کردید که باید دغدغه اول و آخرتان باشد؟
تا آن جلسه در دفتر هفته‌نامه، همه چیز برایم تفنن بود. به آن جلسه هم از سر کنجکاوی رفتم. منزوی گفت که شعری بخوان. یکی از شعرهایم را خواندم که در مایه‌های «خمار شو خمار شو» بود. به من گفت: اینها اصلا مناسب این سن و سال نیست. کتاب مرا خوانده‌ای؟ آن موقع «با عشق در حوالی فاجعه» او در کتابفروشی‌ها بود. گفت از بهمنی و سایه و سیمین و ... چیزی خوانده‌ای؟ گفتم نه. جلسه که تمام شد، رفتم و از سر رو کم کنی هم که شده، کتاب او را از کتابفروشی فرهنگ خریدم. شروع کردم به خواندم: «خیال خام پلنگ من، به سوی ماه پریدن بودن» و ... . اصلاً جادو شدم. همان شب شعری گفتم که: «دستخوش صیاد کرکس‌ها، کبوتر می‌کشی؟/با یکی می‌پروری با دست دیگر می‌کشی...». جلسه بعد، شعر را بردم و خواندم. منزوی گفت که یک بار دیگر بخوان. وقتی دوباره خواندم، گفت تو هیچ کار دیگری نکن و فقط شاعری کن. همین جمله، مرا به جهان دیگری متصل کرد.

این شعر را هم از سر رو کم کنی سروده بودید؟
نه. وقتی کتاب‌هایی که منزوی گفت را خواندم، دیدم آدم می‌تواند خودش را در شعر بنویسد. تا آن موقع فقط شعر کهن خوانده بودم و فکر می‌کردم لابد شعر همین «خمار شو خمار شو» است، در حالی که حتی معنی‌اش را نمی‌دانستم. ولی آن شب که شعرم را گفتم، احساس لذت فراوانی کردم. انگار که یک گره عاطفی بین من و شعر ایجاد شد؛ تشویق منزوی هم که مرا جدی‌تر کرد.

تا چند دهه پیش، شعر هنر اول ایران بود. با توجه به قله‌های رفیع شعر فارسی، در نوجوانی با خودتان نمی‌گفتید که من در این مسیر به جایی نخواهم رسید، با این همه آدم بزرگی که وجود دارد؟
واقعیتش اصلاً به این چیزها فکر نمی‌کردم. در سال 78 در کنگره شعر و قصه جوان شرکت کردم و آقای بهمنی را اولین‌بار آنجا دیدم. افرادی چون عمران صلاحی و منوچهر آتشی و... هم جزو داوران بودند. وقتی چند باری در این کنگره‌ها تقدیر و تشویق شدم، به این نتیجه رسیدم که علاوه بر لذتی که دارم از شعر می‌برم، می‌توانم در حوزه گسترده‌تری هم مخاطب داشته باشم. شاید از آن موقع بود که شعر برایم تبدیل به یک مسأله جدی شد.
این تشویق‌ها شما را به عنوان یک شاعر اذیت نمی‌کرد؟ که مثلاً وسط شعر گفتن به این فکر کنید که باید جوری شعر بگویم که همه تشویق کنند و... .
نه. تا به امروز در هیچ جشنواره‌ای که شعر موضوعی داشته باشد شرکت نکرده‌ام. کنگره‌های شعر و قصه جوان هم چون درخواست می‌کردند که غزل‌هایمان را بفرستیم برایم مهم بود؛ این‌طور نبود که سفارش موضوعی بدهند و ما غزلی بگوییم.

اگر در 16 سالگی که شاعری را شروع کردید، جایگاه امروزتان را به شما نشان می‌دادند، باور می‌کردید؟
در 16، 17 سالگی نه. در نهایت فکر می‌کردم که در زنجان تعدادی مخاطب داشته باشم. ولی جایگاهی که امروز دارم، در مقایسه با هدف‌گذاری روزگار 21 سالگی شاید پایین‌تر باشد.
یعنی به عنوان یک شاعر حتی برای شعر خودتان هدف‌گذاری کرده بودید؟ چون شعرا و هنرمندان معمولاً با برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری مشکل دارند و آن را مغایر خلاقیت و تجربه می‌دانند.
برای من همین شوریدگی و لذت بردن از شعر اهمیت داشت و هنوز هم اهمیت دارد. از دهه 70 با شعر «همیشه برده، خواه تو، همیشه مات، خواه من/ بچین، دوباره می‌زنیم، سفید تو، سیاه، من...» تا کتاب‌ها و مجموعه‌های بعدی، من همیشه معتقد به تجربه‌گرایی بوده‌ام. این تجربه‌گرایی را حتی در عنوان کتاب‌های بعدی من («به جهنم» و «ایمان بیاورید به تمدید فصل سرد» و ...) هم می‌بینید. حتی در دوره‌ای نزدیک‌ترین عزیزان به من، مانند جناب محمدعلی بهمنی، گفتند تو در این فرم‌ها موفقی و مخاطب فراوان داری، چرا فرم‌ها را اینقدر عوض می‌کنی؟ من تجربه‌گرایی را دلیل این کار می‌دانستم. به همین دلیل مخاطبانی دارم که شاید مجموعه‌ای را خیلی دوست داشته باشند و با مجموعه‌ای دیگر اصلاً ارتباط برقرار نکنند.

تصنیف‌هایی از شما هم شنیده‌ایم که برای خوانندگان مطرح کار کرده‌اید. ماجرا چیست؟
تجربه دلنشینی بود. این اتفاق هم از وقتی که به تهران آمدم خود به خود افتاد. من با اهالی موسیقی و آهنگسازان مختلف ارتباط داشتم و به شعرم لطف داشتند. عزیزانی چون بهزاد عبدی، فردین خلعتبری، حسام ناصری، غلامرضا صادقی و... . چند اپرا هم با لوریس چکناواریان کار کرده‌ام که امیدوارم امکان انتشار داشته باشد. من به موسیقی، تار و سه‌تار هم خیلی علاقه داشتم ولی به دلیل شرایط خانوادگی، پول نداشتم که بتوانم این سازها را تهیه کنم و در نتیجه سراغ موسیقی نرفتم. چه بسا اگر امکان خرید آنها را داشتم،‌ موزیسین می‌شدم و شاعر نمی‌شدم. اولین کاری که نوشتم روی یک ملودی از فردین خلعتبری بود که علیرضا قربانی در کنسرتی خواند. بعد هم بهزاد عبدی کارهایی را ساخت و محمد معتمدی برای دو سریال خواند.
ولی «آسمان ابری» همایون شجریان با شعر شما بیشتر از همه شنیده شد.
طبیعتاً همایون شجریان طیف گسترده‌تری از مخاطب را دارد و خواننده‌ای توانمند است.
***

از برترین غزلسرایان معاصر زبان فارسی چه می‌دانید؟
خداوندگاران غزل

از همان قرن ششم که غزل به عنوان یکی از قالب‌های شعری رونق گرفت تا امروز که شاعران متعددی سراغ قالب‌های شعری متنوع دیگر رفتند، هنوز و همچنان عاشقان شعر طرفدار غزل خواندن هستند و عاشقان شاعری طرفدار غزل سرودن. از میان شاعران پرآوازه معاصر، نام برخی از آنها بیشتر به عنوان غزلسرا ماندگار شده است. در این گزارش با 10 چهره درخشان غزل معاصر فارسی آشنا می‌شویم.

حسین منزوی
به نام دخترش، غزل

برای عاشقان غزل، نام حسین منزوی بدون شک در بالاترین جای فهرست شاعران محبوبشان جا دارد. نقش منزوی، در زنده‌کردن غزل معاصر، چشمگیر ارزیابی شده‌ و حتی بعضی از منتقدان کار او را انقلابی در غزل امروز می‌دانند و آن را با کاری که نیما در تحول شعر فارسی کرد، مقایسه کرده‌اند. بسیاری از غزل‌های منزوی در این سال‌ها با صدای خوانندگان مشهور، به گوش مردم رسیده. منزوی در سال 1325 در زنجان به دنیا آمد، در خانواده‌ای فرهنگی که پدرش شعر ترکی می‌سرود. منزوی چنان زندگی‌اش با غزل گره خورده که حتی نام تنها دخترش را، غزل گذاشته است.

سیمین بهبهانی
نیمای غزل فارسی

سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی سال 1306 به دنیا آمد، پدرش شاعر و نویسنده بود و به فارسی و عربی شعر می‌گفت. مادرش از زنان پیشرو و تحصیل‌کرده زمان خود بود و فرانسه درس می‌داد. سیمین هم بعدها در جوانی سراغ معلمی رفت و در همه این سال‌ها عشق به شعر و ادبیات او را از دنیای شاعری جدا نکرد. بهبهانی از معدود زنان عضو انجمن ادبی ایران بود و جوایز ادبی معتبری هم کسب کرد. غزل، قالب محبوب او برای سرودن بود و او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه، به «نیمای غزل» معروف است.

امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)
شاعر ایران، ای سرای امید

امیرهوشنگ ابتهاج در 1306 به دنیا آمد و در روزگار دبیرستان اولین دفتر شعرش (نخستین نغمه‌ها) را منتشر کرد. عشق جوانی دستمایه اشعار عاشقانه‌ای شد که سایه در سال‌های آغازین سرود. تعدادی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار نیمایی او توسط موسیقی‌دانان ایرانی نظیر محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری و... اجرا شده. تصنیف خاطره‌انگیز «تو ای پری کجایی» و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگی‌های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است.

محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)
شهریار غزل‌های عاشقانه

شاعر نام‌آشنای تبریزی، سیدمحمدحسن بهجت تبریزی که او را با تخلص شهریار می‌شناسیم، در سال 1285 به دنیا آمد. شهریار در سرودن گونه‌های شعر فارسی مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی چیره‌دست بوده اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به «علی‌ ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. 27 شهریور را به واسطه روز درگذشت او «روز شعر و ادب فارسی» نامیده‌اند. بسیاری از اشعار او به فارسی و زبان ترکی آذربایجانی جزو آثار ماندگار این زبان‌هاست. ردپای زندگی عاشقانه شاعر بر غزل‌های ماندگار او آشکار است.

فاضل نظری
شاعر پرتیراژ

یکی از محبوب‌ترین شاعران معاصر به خصوص در میان نسل جوان علاقه‌مند به شعر، فاضل نظری است. او در سال 1358 در خمین به دنیا و بعدها برای ادامه تحصیل به تهران آمد. او علاقه‌اش به شعر را با انتشار منظم مجموعه آثارش پی گرفت. غزل‌های نظری دور از پیچیدگی و با زبانی ملموس، توانسته مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. قالب منتخب او برای سرودن، غزل است. تمایل به کوتاه‌سرایی باعث بیشتر خوانده شدن شعرهایش شده و این امر بر میزان محبوبیت آثارش افزوده است. او شاعر پرتیراژترین کتاب‌های شعر معاصر فارسی است که هنوز هم چاپ مجدد می‌خورند.

محمدعلی بهمنی
بازگشت به غزل اجتماعی

شاعر نام‌آشنای معاصر یعنی محمدعلی بهمنی، سال 1321 به دنیا آمد. کودکی‌اش در خانواده‌ای فرهنگی گذشت، مادرش با عربی و فرانسوی آشنا بود و برای بچه‌ها شاهنامه یا اشعار حافظ و سعدی می‌خواند. 10 ساله بود که کار در چاپخانه را شروع کرد و همانجا با فریدون مشیری آشنا شد. این آشنایی به کشف استعداد او در شاعری و شروع مسیر فعالیت ادبی منجر شد. مسیری که تا شهرت بی‌اندازه، محبوبیت اشعار و کسب عناوین مختلف مثل غزلسرای نمونه کشور ادامه پیدا کرد. اهالی ادبیات معتقدند غزل‌های بهمنی، دوره بازگشت به خویش در شعر اجتماعی را آغاز کرد. بسیاری از غزل‌های بهمنی را این سال‌ها با صدای خوانندگان شنیده‌ایم.

رهی معیری
همراه کاروان غزل

محمدحسن معیری با تخلص رهی، سال 1288 به دنیا آمد و از همان کودکی به شعر، موسیقی و نقاشی علاقه داشت. در 17 سالگی اولین رباعی خود را سرود و در شروع قدم گذاشتن به مسیر شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی شرکت کرد. اشعار رهی در روزنامه‌ها و مجله‌های ادبی منتشر می‌شد و او برای انتشار اشعار فکاهی و انتقادی، از نام‌های مستعار استفاده می‌کرد. شیفته سعدی بود و تلاش کرد همان سادگی و طراوت غزل‌های سعدی را در غزل‌هایش وارد کند. عاشقانه بودن، زبان یکدست و مضامین لطیف، از ویژگی‌های اصلی غزل‌های رهی معیری است. تصنیف‌های «شد خزان» و «کاروان» از آثار رهی معیری است.

فرخی یزدی
شاعری با دهان دوخته

محمد فرخی یزدی به تاج‌الشعرا معروف است. او در سال 1286 به دنیا آمد و تا 16 سالگی فارسی و عربی را در یزد آموخت. شاعری را از همان نوجوانی شروع کرد و یک بار هم برای شعری که علیه مدیر مدرسه گفت، اخراج شد! بعدها هرچند در تجربه سرودن اشعار سیاسی موفق بود، اما بیشتر به سرودن غزلیات عاشقانه شهرت یافت. او هرگز سرودن اشعار سیاسی را کنار نگذاشت حتی زمانی که به دستور حاکم یزد، دهانش را دوختند و او را به زندان انداختند. سال‌ها بعد هم روی دیوارهای سلولی در زندان قصر، اشعاری از فرخی یزدی کشف شد.

منوچهر نیستانی
غزلسرای شناخته‌نشده

با اینکه منوچهر نیستانی شاعر برخی از قوی‌ترین غزل‌های سروده شده دوران معاصر است، نامش کمتر برده شده و برای بسیاری ناآشناست. منوچهر نیستانی در 1315 به دنیا آمد و در جوانی تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشسرای عالی تهران را انتخاب کرد. اولین اشعارش در روزنامه‌ها منتشر شدند و اولین دفتر شعرش را سال 1333 چاپ کرد. مدتی هم در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای کودکان شعر و ترانه می‌سرود. غزل‌های او رنگی اندوهگین و تلخ اما آمیخته با طنز و زبانی ساده و بی‌پیرایه دارد. اگر چه گرایش عمده شعر نیستانی عاشقانه است، ولی بعضاً گرایش‌های اجتماعی نیز در آن دیده می‌شود.

مهدی حمیدی شیرازی
شیفته ادبیات کلاسیک

شاعری که دلبستگی زیادی به ادبیات کلاسیک داشت، در 1293 در شیراز به دنیا آمد. پدرش نماینده مجلس و مادرش از زنان اندیشمند دوران خود بود که دستی در شاعری داشت و اولین مدرسه دخترانه را در شیراز بنا کرد. حمیدی شیرازی در دانشسرای عالی رشته ادبیات فارسی را انتخاب و بعد از لیسانس، شعر گفتن را به شکل جدی دنبال کرد. دهه اول شاعری او در عوالم عاطفی و رؤیاهای ایام جوانی گذشت، بنابراین موضوع شعرش عموماً عشق بود. اولین مجموعه شعرش را با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالب غزل بود. «مرگ قو» معروف‌ترین شعر اوست.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید