• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
پنج شنبه 27 آبان 1400
کد مطلب : 145809
+
-

شکست اقتصادی چه بر سر سلامت روان افراد می‌آورد؟

زندگی که مسابقه نیست

زندگی که مسابقه نیست

نیلوفر  ذوالفقاری

بین همه عواملی که می‌تواند سلامت روان مردم یک جامعه را تهدید کند، نمی‌توان از تأثیر پررنگ شرایط اقتصادی چشم‌پوشی کرد. براساس آمارهای ارائه شده توسط سازمان بهداشت جهانی، بحران اقتصادی علاوه بر مشکلات اجتماعی باعث بروز مشکلات روحی و افسردگی و استرس در بین افراد می‌شود. شکست‌های مالی می‌تواند پیامدهای روانی مختلفی داشته باشد، از اضطراب و افسردگی گرفته تا خشم و ناامیدی. الگوی مواجهه افراد با شکست تعیین می‌کند که در برابر شکست‌های مالی، چقدر آسیب‌پذیر خواهند بود. علیرضا شیری، طبیب و شخصیت‌شناس، از تأثیرات مشکلات و شکست‌های اقتصادی بر روان افراد می‌گوید و روش‌های مواجهه با شکست را بررسی می‌کند. با هم نکته‌های خواندنی‌اش را مرور می‌کنیم.

شکست اقتصادی و احساس ناامنی
وقتی حرف از اوضاع اقتصادی می‌شود، بیشتر افراد از بی‌ثبات بودن شرایط هراس دارند. یکی از مهم‌ترین جنبه‌های شکست در موضوعات مالی و بی‌پولی، تشدید احساس ناامنی است. ناامنی باعث می‌شود که بعضی افکار جاخوش کرده در ذهن ما که به آنها باورهای مرکزی هم گفته می‌شود، فرصت پیدا می‌کنند با قدرت زیادی از بلندگوهای ذهنمان پخش شوند. بسیاری از این افکار در دوران کودکی یا بی‌دفاعی روانی در ذهنمان شکل گرفته‌اند. مثلاً این فکر می‌تواند این باشد که من چقدر بدبختم، چقدر بی‌ارزشم یا دنیا جایی غیرقابل اعتماد و ناپایدار است. همه این باورهای مرکزی، هسته اولیه تشکیل پدیده‌هایی جدی‌تر هستند که به آنها تله‌ها یا طرح‌واره‌های ناکارآمد روانی می‌گوییم. اگر در کودکی احساس ناامنی داشته‌ایم، خیلی احتمال دارد که در بزرگسالی، بی‌پولی و شکست تمام ترس‌های مدفون‌شده در وجودمان را دوباره زنده کند. وقتی در جامعه‌ای دائماً قیمت‌ها و قوانین تغییر پیدا کند انسان‌ها دچار ناایمنی می‌شوند برای اینکه شاهرگ حیات یک زندگی اقتصاد است و آدم‌ها براساس توانایی اقتصادی‌شان برنامه‌های کوتاه‌مدت یا میان‌مدت تنظیم می‌کنند. حال اگر چنانچه قیمت‌ها دائماً تغییر پیدا کند مسلماً مردم دچار ناایمنی و اضطراب و نگرانی و اگر شرایط اقتصادی‌شان خوب نباشد حالت استیصال به افراد دست می‌دهد.

آسیب کمال‌طلبی منفی
برای بعضی افراد پذیرش شکست سخت‌تر از دیگران است. افرادی که به کمال‌طلبی منفی دچارند، جزو این دسته‌اند. درست است که زندگی مسابقه نیست، اما خدا هر روز دوباره مسیر دویدن تازه‌ای پیش رویمان می‌گذارد و دوباره فرصت داریم برای رقابت با خودمان. می‌توانیم به‌خودمان ثابت کنیم در بعضی جنبه‌ها متوسط هستیم و نه عالی، فهم متوسط بودن در بعضی جنبه‌ها باعث می‌شود دست از تعصب برای به‌دست آوردن همه پیروزی‌ها برداریم و بپذیریم که ما تنها در بعضی جنبه‌ها می‌توانیم به پیروزی برسیم و همین هم خوب است. حال خوب خودمان را نباید به بهترین بودن مشروط کنیم. کمال‌طلبی منفی می‌تواند لذت موفقیت‌های کوچک را از فرد بگیرد. البته به‌دست آوردن چیزهای بهتر و تلاش برای آنها ارزشمند است، اما اینطور نیست که اگر به آن بهتر نرسیدیم، یعنی به هیچ‌جا نرسیده‌ایم. اینجاست که باید اخلاق بازنده بودن داشته باشیم، کمال‌طلب‌ها نه برنده‌های خوبی هستند و نه بازنده‌های خوب. مقاوم‌ترین تله روانی کمال‌طلبی منفی است؛ آدم‌هایی که از درون زخمی یا بازنده‌اند، فکر می‌کنند با بالا بردن استانداردهای ذهنی خود، شکست‌شان جبران می‌شود.

از بهشت رانده‌شده
کسی که شکست می‌خورد شبیه کسی است که از بهشت رانده شده است. نخستین واقعیت درستی که رانده‌شده با آن مواجه می‌شود، این است که نجات‌دهنده بیرونی وجود ندارد؛ هر کسی مسئول زندگی خودش است. یکی از بزرگ‌ترین درس‌هایی که اخراج از بهشت به آدم خوش‌بین می‌دهد هم، این است که در زندگی واقعی گرگ‌ها هم وجود دارند و نباید از آنها غافل شود. فرد با الگوی کودک، باید یاد بگیرد که درد بکشد. باید یاد بگیرد که به‌خودش بگوید: «سعی کردم و نشد»، چون اغلب همه‌‌چیز دست خود آدم نیست. باید ظرفیت تحمل ابهام را داشته باشد، باید بداند که جواب بسیاری از سؤال‌ها را نخواهد فهمید، جواب بعضی از سؤال‌ها را دیرتر می‌فهمد و اگر تلاش کند که زودتر از وقتش بفهمد، از بهشت بیرون رانده می‌شود! شکست تلخی‌هایی به همراه دارد و طبیعی است که هیچ‌کس از آن خوشحال نشود، اما غرق شدن در اندوه شکست مقدمه شکست‌های بعدی است و دردی دوا نمی‌کند.

نشخوار اشتباهات ممنوع!
اینکه چطور با هر شکستی مواجه می‌شویم، می‌تواند میزان آسیب‌پذیری ما را در چنین شرایطی تغییر دهد. مثلاً نشخوار اشتباهات گذشته باعث می‌شود قدرت دوباره بلند شدن را از دست بدهیم. یک‌بار باید بنشینیم و علت هر شکستی را بررسی کنیم، بعد هم از آن رد شویم. افتادن از این طرف یا آن طرف بام، یکی از مشکلات ما در مواجهه با شکست‌هاست. ما یا حوصله بررسی اشتباهات‌مان را نداریم یا در ورطه نشخوار آنها غرق می‌شویم. درحالی‌که از هر شکست باید درس‌هایش را برداریم و با یک تجربه تازه، به مسیر زندگی برگردیم. بد نیست با خودمان تکرار کنیم: مهم نیست که شکست خوردی، مهم این است که شخصیت بازنده نداشته باشی. در جامعه‌ای که برق طلا چشم‌ها را کور کرده باشد، مردم از شکست‌ها و دوم‌شدن‌های خودشان متنفر هستند. درحالی‌که چه بسا ما تلاش کرده‌ایم اما پیروز نشده‌ایم. حالا انتخاب با خودمان است که بنشینیم و شکستمان را بررسی کنیم و آگاهانه‌تر برخیزیم یا افسرده و رنجور از ادامه راه باز بمانیم.

قدم اول پیروزی، شکست
واقعیت این است که با وجود همه راهکارها، باز هم احتمال شکست مالی مخصوصاً در شرایط اقتصادی بی‌ثبات وجود دارد. حتماً برایتان سؤال است که در بحران‌های اقتصادی، با ترس‌ها و نگرانی‌های‌مان برای آینده چه کنیم؟ راه‌حل این است که برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت را شروع کنیم. واقعیت این است که از قرن هفتم و بعد از حمله مغول، تاریخ ما همواره در فراز و نشیب بوده است. باید بپذیریم که ما در شرایط آرزوهای بلند زندگی نمی‌کنیم، اما این به آن معنا نیست که لذت رسیدن به خواسته‌های کوتاه‌مدت را هم نداریم. شاید ناچار باشیم قید رؤیاهای دور و دراز را بزنیم اما قرار نیست در اندوه و ناامیدی حبس شویم. اگر شکست خورده‌ایم، باید بدانیم گاهی با پذیرش یک شکست می‌توانیم جلوی هدررفتن 10پیروزی را بگیریم. خیلی از آدم‌های بزرگ هم شکست خورده‌اند. ما فقط 70سالگی فردی مثل پروفسور حسابی را شناخته‌ایم، پس خبر نداریم که او حتماً در 30سالگی شکست‌هایی هم داشته است. جمله معروفی هست که می‌گوید میلیاردرهای دنیا به‌طور متوسط 17بار تا رسیدن به صفر رفته‌اند و شکست خورده‌اند. خودمرکزانگاری، می‌تواند شکست را برایمان دردناک‌تر کند. وقتی خودمان را مرکز همه‌چیز بدانیم، موقع پیروزی خودمان را عامل اصلی می‌دانیم، بنابراین طبیعی است که موقع شکست هم خودمان را عامل و مقصر اصلی شکست بدانیم و بیشتر از قبل خودمان را سرزنش کنیم. در افراد با الگوی منفی تفکر، همه‌چیز چندبرابر بزرگ‌تر از آنچه واقعاً هست نشان داده می‌شود. بنابراین کوچک‌ترین عدم‌موفقیت‌ها، به چشم این افراد شکستی بزرگ می‌آید. بعضی افراد هم اصطلاحاً صفر و یک هستند، یا باید دکتری بگیرند یا به‌نظرشان هیچ کاری نکرده‌اند، درحالی‌که گرفتن لیسانس هم خودش یک موفقیت است.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید