شمشیر احسان و فضلم بکشت
عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانه سرا:
عدل و احسان از مفاهیم به هم پیوسته در فرهنگ دینی مسلمانان است. در امهات کتب اخلاق عموما پس از باب عدل، باب احسان گشوده میشود. نص مقدس هم انالله یامر بالعدل والاحسان را یادآور شده است و حکما و شارحان مسلمان محبت و دوستی و لطف و احسان را مقدمه عدل دانستهاند که اتحاد عدل صناعی و اتحاد محبت طبیعی ست، در فلسفه جدید غرب هم نظریاتی شبیه به برادری و برابری وجود دارد و اینکه سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی در جامعه جز در بستر آرامش و دوستی شکل نمیگیرد، دور از ذهن نیست اگر فکر کنیم که بحران اجتماعی مکاتب چپگرا و عدمکارایی سوسیالیستها در مواجهه با جهان سرمایهداری از همین غفلت سرچشمه میگیرد. در روزگار خود ما هم تجربه سیاسی حاکمیت نشان داده است که با نفرتپراکنی و ایجاد تزاحم طبقاتی و تئوری درصدی کردن مردم عدالت اجتماعی محقق نمیشود. سعدی که چون بسیاری از متفکران پس از خود، متأثر از آرای امام محمد غزالی بوده در باب جدال درویش و مدعی به امر قاضی و شارع دین بسنده میکند و حکم به محبت میدهد.
امروز بر منابر وعظ و مدیحه بسترسازی فرهنگی برای امام زمان(عج) گاه مسیرهای ناصوابی را طراحی میکنند که اسباب تأسف است: اولا دعوت به عشق بدون طرح مسئله معرفت امری طبیعی در منابر هیئت شده و مداحان تنها عشق را ملاک رستگاری و بخشش گناهان و... قلمداد میکنند. عشق معادلهای است که ریاضیات و ریاضت را تعطیل کرده و صرفا با تظاهر و تباکی به عشق در یک دور همی هیئتی وصول به مقصود میسر میشود...دستی که آتش عذاب نمیبیند نه به عدل و احسان آراسته است نه معرفت و دانش و اخلاق و در نتیجه مستمع در مییابد مشکل فقط فقدان عشق است که با تظاهر و تباکی حل میشود، ثانیا شمردن سواران و شمشیرهای روز ظهور و نگرانی از کم و زیاد شدن تعداد شمشیرها و سواران، مضمون شعرها و ترانهها و نوحهها شده است و حتی لحظهای این احتمال به گیجگاه سراینده خطور نمیکند که شمشیر صاحب امر شاید شمشیر عدل و احسان باشد نه قتل و کشتار و اگر رحمت واسعه نزول کند چنان پهن خوان کرم گسترد/که سیمرغ در قاف روزی خورد.
دیروز در شبکه سیما مداح معروفی میخواند که «جان مادرم میخوامت»و «اگه عشق گناهه من آخر گناهم» این تعابیر که فقر دانش معنوی و تکدیگری مداح از ترانههای دمدستی و خالتور است نزول شأن مداحی و آموزههای منبری در قالب ادبیات و فرهنگ را نمایان میکند نه این تفکرات بستر ظهور است نه این ترانهها...