• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
سه شنبه 6 مهر 1400
کد مطلب : 141724
+
-

حرف تو حرف/ یک مواجهه پُر شَک

حرف تو حرف/ یک مواجهه پُر شَک

سعید کیائی

 آدم گاهی چیزهایی می‌بیند که فکرش را هم نمی‌کند. این فکرش را نکردن، به‌خاطر این به‌وجود می‌آید که شما تصویر و چارچوب ذهنی‌ای که داری، با هم نمی‌خوانند. شاید چون با داوری خاصی با افراد و مسائل روبه‌رو می‌شوی. درباره او هم همینطور بود؛ علامه حسن حسن‌زاده‌ آملی را می‌گویم. مثلا آن روز نمایشگاه بین‌المللی بیستم کتاب که خسته و کوفته از یک نشست خبری پر‌تنش آمدیم، نشستیم تا ناهار بخوریم و خبرها را بریزیم توی صفحات بولتن عصر که یکدفعه گفتند: «علامه آمده»، خبرنگار بخش VIP نیامده بود و من گفتم می‌روم. رفتم و تا رسیدم علامه داشت می‌رفت. باور کردنش خیلی سخت بود که این‌همه پیر و جوان و دختر و پسر آمده‌اند یک نفری را ببینند که تو باور نکنی اصلا اینها را با این تیپ و قیافه بپذیرد، اما یکدفعه به همراهش گفت، «آقا‌جان، اینها بندگان خدا هستند، فکر کردند من آبرویی دارم.» طرف که متعجب داشت نگاه می‌کرد، ایستاد تا ببیند علامه چه می‌کند، یا چه می‌گوید. علامه گفت: «همه‌‌چیز دست خودتان است. خودتان را بکوبید و بسازید، جامعه‌تان را ساخته‌اید.»
شب، دوره‌ دکارت‌خوانی داشتیم با دوستانم که به اصل اول فلسفه دکارت و شک برخوردیم! علامه می‌گفت خودتان را بریزید و دوباره بسازید، ریختن دوباره، ساختن دوباره همراه دارد. قرابت معنایی خاصی داشت با آن چیزی که دکارت گفته بود اینکه «انسان به‌طور سیستماتیک در همه‌‌چیز شک کند و تنها چیزی که در آن شک نکند شک در شک‌کردن است.» علامه هم گفته بود شک کنید، خراب کنید، جست‌وجو کنید و وقتی مطمئن شدید، بسازید: «خودتان را بسازید»، «ارزش‌هایتان را بسازید»، «جامعه‌تان را ساخته‌اید.» اگر از همین منظر بود و حرف این بود که «در راه هدف‌مردن، در قلب هدف مردن است». ما باید در جریان و کاری شبانه‌روز، مطمئن می‌شدیم که اگر «می‌اندیشیم» پس «هستیم» و «شک می‌کنم پس هستم.» درست همان چیزهایی که انگار اگر یک نفر از یک جای دیگر، با لباسی دیگر به ما گفته بود، بیشتر فهمیده بودیم.
یک مواجهه‌ دیگر هم بود. کمی بعد‌تر، یک دیدار دیگر از دور. اما انگار همان یک اتفاق ساده‌ اول، شک را انداخته بود و بقیه‌ دیدارهای همینطور اتفاقی، باعث شده بود که همان یک درس اول که شک‌کردن، ریختن و دوباره‌ساختن مدام بود، شرح داده شوند. درست همان چیزی که فکرش را نمی‌کنی، اما اتفاق می‌افتد.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید