ابراهیم حسن بیگی درباره روایتش از امامحسین ع میگوید
نویسنده دینی روی لبه تیغ راه میرود
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
رمان «وسوسههای ناتمام» به دور از مقیدبودن صرف به مستندات تاریخی واقعه عاشورا نوشته شده است و بیوفایی کوفیان را روایت میکند. ابراهیم حسن بیگی، نویسنده این رمان معتقد است که کار او در این بین راهرفتن روی لبه تیغ بوده است و مانند یک آکروباتباز توانسته به خوبی خود را به پایان طناب برساند. این رمان بهتازگی از سوی انتشارات کتابستان معرفت راهی بازار کتاب شده است. به مناسبت اربعین حسینی با نویسنده این رمان که رمانی به شیوه نو محسوب میشود، گفتوگو کردهایم.
رمان وسوسههای ناتمام نگاهی متفاوت به زندگی و زمانه امامحسین(ع) دارد. این رمان را با چه انگیزه یا انگیزههایی نوشتهاید؟
اینکه گفته میشود رمان وسوسههای ناتمام، به لحاظ نوع نگاه به واقعه کربلا، رمان متفاوتی است، بهنظرم درست است. من از ابتدا هم مدنظرم نبود که رمان تاریخی عاشورایی بنویسم و روی موضوعی انگشت بگذارم که بهطور مکرر گفته شده و بهاصطلاح از صفر تا صد آن ماجرا را همه ما میدانیم. به گمانم رسالت نویسنده و صاحب قلم، باید فراتر از اینها باشد؛ یعنی نگاه به ماجرا و یافتن یک نقطه کمتر گفته شده و مبهم و مجهول یا کاملا فراموش شده، اما در عین حال، مستند به تاریخ.
بهنظر خودتان رمان شما چقدر به تاریخ وفادار بوده است؟
مستندبودن اینگونه داستانها به تاریخ، به این معنا نیست که باز هم نویسنده خودش را مقید به تاریخ کند و در جایگاه مثلا یک «مورخ» قرار دهد و موضوع را روایت کند. برای اینکه موضوع را به شکل روشنتر برایتان بازگو کنم، باید بگویم که بخشی از واقعه کربلا که باز هم مکرراً گفته شده، بحث بیوفایی و بدقولی مردم کوفه است. با اینکه این ماجرا در حاشیه اصل واقعه و روز کربلا هم هست، اما بیوفایی مردم کوفه و پشتکردن به آن دعوتنامهها و علاقههایی که نشان دادند و سپس به دلایلی که کمتر هم در تاریخ عاشورا تجزیه و تحلیل شده و حتی در مقابل امامحسین(ع) شمشیر دست گرفتند و ایستادند، این اتفاق، اتفاق بزرگ آن روز و آن ایام بود و البته اتفاقی هم نبود که صرفاً مختص آن ایام باشد. در طول تاریخ در مسائل جزئیتر و در یک محیط خانوادگی و اجتماع کوچک تا اجتماعهای بزرگ، شاهد این نوع بیوفاییهای مردمی بودهایم. اما آن روز و آن اتفاق، یکی از بزرگترین حوادث تلخ تاریخی بشر و باورهای دینی شیعی را دامن زد. بهنظرم رسید که قدری روی این موضوع متمرکز شوم و این بیوفاییها و پشتکردنها و نمکخوردنها و نمکدان شکستنهایی را که امروز هم شاهدش هستیم به این بهانه برجسته کنم و در عین حال به حماسه کربلا هم بپردازم.
شخصیتهایی که در این رمان حضور دارند، جملگی تخیلیاند. تا چه اندازه از مستندات حماسه عاشورا بهره بردهاید؟
کل ماجرا در شهر کوفه اتفاق میافتد و کل شخصیتهای داستانی هم شخصیتهایی کاملاً تخیلیاند. اصلاً دنبال این موضوع نبودم که یک ماجرای مستند تاریخی را بیابم و آن را بال و پر بدهم و داستانم را در آن بستر بپرورانم. از «ایوب» گرفته که شخصیت اصلی داستان است تا پدر و مادر و دوست او و فرماندهان نظامی که در شهر کوفهاند و ایوب به شکلی به آنها وابسته میشود، همگی کاملا تخیلیاند. حتی در واقعه کربلا هم من چندان دنبال مستندات بارها گفته شده تاریخی نبودهام و سعی کردهام از زاویه تازهتر و نو به موضوع بنگرم. لذا رودررویی نظامی پدر و پسر (پدر در جبهه امامحسین(ع) و پسر در جبهه سپاهیان کوفی) ماجرایی نیست که در جایی نقل شده باشد. این موضوع کاملاً ساخته و پرداخته و پرورانده ذهن نویسنده است. به هر حال من سعی کردهام از این منظر به واقعه عاشورا بپردازم.
چرا شخصیتها تخیلیاند و کمتر به تاریخ مراجعه کردهاید؟ از ابتدا میخواستید شیوه جدیدی را بنا نهید؟
نویسندگانی مانند من که از دهه60 کار نوشتن را شروع کردیم و در کنار آثار دفاعمقدس به مباحث و مسائل دینی هم پرداختهایم، هماکنون که سالها از آن نوشتههایمان فاصله گرفتهایم، در نقد آثار خودمان ایراد جدیمان این است که مستقیم وارد مسائل تاریخی شدهایم و به اعتبارات تاریخیای مقید بودهایم که هر واقعه با خود به همراه داشته. اکنون این را من بهعنوان نویسنده، ایراد کار میبینم. در حقیقت ما در بهترین حالت، کار یک مورخ را انجام میدادهایم اما با زبان و نثری داستانی و کار خلاق و هنرمندانه انجام نمیگرفته و نگرفته است. این خلاصه توضیح کاری بود که در دوران جوانی انجام میدادیم. من تجربهای داشتم و سالها بعد هم، دیگر داستانهای دینی ننوشتم چون اعتقادی به آنگونه نوشتن نداشتم تا اینکه رویکرد تازهتری به نگاه دینی ادبیات پیدا کردم. آن را نخستین بار در رمان «قدیس» یا درستتر آنکه نامش تغییر یافت یعنی «ناقوسها به صدا در میآیند» درباره حضرت علی(ع) تجربه کردم. حضرت علی(ع) را بهگونهای روایت کردم که از لایههای پنهانی و درونی داستان خارج میشود و شخصیت کشیش و مسائلی خارج از کشور اتفاق میافتد و با آن نگاه و زاویه دید وارد آن عرصه شدم. در راستای رمان امامحسین(ع) هم به چنین نظری رسیدم. اعتقاد یافتم که تکرار مکررات تاریخی را کنار بگذارم و گرفتار هیچیک از آنها نشوم و با استفاده از تخیل این کار را انجام دهم و پیش ببرم.
نوشتن از این جنس داستانها که مستندات تاریخی مستحکمی دارد، چقدر دشوار است؟
نوشتن از این جنس کار که بهویژه دینی هم هست و تعصبات مذهبی فراوانی دارد، بسیار دشوار است و در واقع حرکت روی لبه تیغ است. نویسنده باید بهگونهای داستان خود را بنویسد که معترضی نداشته باشد و نگویند که تاریخ دینی را تحریف کردهای. به همین دلیل، با احتیاط و در حاشیه حرکتکردن لازمهاش خیالپردازی نویسنده است. با توجه به اینکه تجربه نوشتن ناقوسها را داشتم، این بار هم سعی کردم که از این منظر و زاویه به موضوع بنگرم که بحث عبرتهای عاشورا که یکیاش همین بحث بیوفایی کوفیان است، کاملاً به من اجازه میداد از قدرت تخیلم به قول معروف هر چه دلم میخواهد ببافم و بنویسم، بدون اینکه به اصل ماجرا آسیب و خدشهای وارد شود. در واقع تجربهای که در دهه60 داشتم، تجربه موفقی در مسیر نوشتن کتابهای دینی نبود. اما اکنون معتقدم هر نویسندهای که میخواهد داستانی راجع به یک واقعه تاریخی یا ادیان یا درباره قصههای قرآن که هر یک به پیامبری مربوط میشود، بنویسد، اشتباه بزرگی است اگر خود را مقید به اصل واقعه تاریخی بداند. باید در حاشیه، مانند یک عکاس و فیلمبردار، با آنچه دوربین ما میبیند، داستان را روایت کنیم و موضوع را انعکاس دهیم.
چقدر از حاصل کار و خروجیاش بهعنوان نویسنده در پایان کار راضی بودید؟
هم از ناقوسها و هم از رمان «محمد(ص)» و هم از وسوسههای ناتمام راضی بودهام. به این دلیل هم راضی بودهام که روی لبه تیغی که گفتم توانستم مانند یک آکروباتباز خوب حرکت کنم و این خطر را به جان خریدم و به گمانم به انتهای آن طناب رسیدم. البته رمان، تازه چاپ شده و باید لاجرم، باقی بازخوردها و نقدها و نظرها را شنید و خواند.