آگهی کتاب حاضر و آماده روی دیوارهای شهر
یک دفتر پر از شعر نو بهفروش میرسد
پارمیدا سرچمی ـ دانشجو
بهرام بیضایی در کتاب «طومار شیخ شرزین» قصه مردی را روایت میکند به نام شیخ شرزین. شیخ طومارش را با وجود سالها تحقیق و مطالعه منتشر میکند اما کسی اثرش را جدی نمیگیرد. از اینرو شیخ بر آن میشود تا طومار را از ذیل نام خود خارج کند و به نام بوعلیسینا بزند. همان زمان است که کتاب تازهیافت شده حکیم بزرگ سر و صدایی به راه میاندازد و مورد تحسین شیوخ دیگر قرار میگیرد. شیخ که میبیند اثرش مورد پسند واقع شده، تصمیم میگیرد از سایه خارج شود و دوباره آن را به نام خود کند. اما نتیجه چیزی نیست که فکرش را میکند. همان تمجیدکنندگان حسود، منتقد میشوند و با این جملهها که مشخص بود این کتاب را بوعلیسینا ننوشته و این نوشتههای بیارزش از ابتدا مشخص بود که اثر حکیمی چون بوعلی نیست، شیخ و کتاب را دوباره به گوشه عزلت میکشاند. اگرچه سایهشدن، کار هر کسی نیست اما اینکه واقعا اثر خوانده شود و بیغرض مورد نقد قرار گیرد، درس تازهای از این داستان برایمان دارد. این داستان سالهای دور ادبیات تا امروز ماست. سایهها گاهی خود با کمال میل و با تصمیم قاطع این راه را برمیگزینند. روزگاری این تصمیم به سبب کسب اعتبار بوده و امروز، قرص نان. کافی است برویم و به صفحات فروش شعر در اینستاگرام سری بزنیم، یا از لابهلای آگهیهای سایت دیوار فیلتر «ادبی» را انتخاب کنیم. آن وقت است که حتما این جملهها برایمان عینیتر خواهد شد. در همین دوران که فروش کتاب براساس آمار خانهکتاب سیر نزولی داشته، هستند کسانی که سودای شهرت و اعتبار را همچنان در کلمه و کاغذ جستوجو کنند. از اینرو هر بازاری که مشتری دارد، حتما فروشندگانی نیز داشته است. به این آگهی که در خیل آگهیهای فروش شعر، جا خوش کرده نگاهی بیندازید:
«با سلام
یک دفتر پر از شعر نو به فروش میرسد
تمام شعرها را خودم سرودم.
هنوز به چاپ نرسیده.
میتوانید دفترچه را خریداری کنید و به نام خود یا کسی که دوستش دارید ثبت، چاپ و هدیه کنید. شعرها در حد و حتی بهتر از سهراب و خیلی از شعرای معاصر است.
با خون دل و عاشقانه گفته شده و تماما از بهترین اشعار است...
به نام خود چاپ کنید و معروف شوید و پزش را دهید...
شاید فرزندتان و نوههایتان عکس شما را در کتب درسی آینده ببینند. با خرید و چاپ این اشعار نام خود را در تاریخ ادبیات ایران ماندگار کنید... شعرهای نابی که تاریخ مصرف ندارند.
شما یک شاعر هستین...».
در سایتی که کاربران، کالا و خدماتشان را در قالب آگهیهای رایگان منتشر میکنند، به چنین مواردی برخواهید خورد. چهکسی فکرش را میکرد روزی کسی پیدا شود و در روزگاری که کتابخوانی از مد افتاده، به صرافت بیفتد، کممشتریترین کالای فرهنگی را در نشر، به مبلغ 2میلیارد تومان آگهی کند؟
هرچند بارها اتفاق افتاده که متن آگهی بهعنوان شوخی یا از سر تفنن از سوی آگهیدهنده منتشر شده باشد اما شوخیها نیز گاه از دل واقعیتهایی سر بیرون میآورند. عدهای میفروشند تا عدهای دیگر بهره ببرند. این را میتوانید در تکرار این دست آگهیها دنبال کنید. شوخی نیست که عنوان توافقی، پای آگهی فروش فیلمنامه نشسته باشد؛ فیلمنامهای حاضر و آماده که قرار است خریدار پیدا کند، یا شعر و ترانهای برای خوانده شدن. مبالغ هم به آن شگفتی آگهی نخست نیستند. خیلیها با 150هزار تومان هم راضی میشوند و عدهای اگر همین رقم اندک را افزایش دهید، حاضر به حذف نام خود هستند.
فروش متن ادبی رایج است؟
یکی از نزدیکان تعریف میکرد که چند سال پیش با مردی ایرانی که عمر خود را در فرانسه گذرانده بود و بهسختی فارسی حرف میزد، آشنا شده است. او میخواسته رمانش ویرایش و به ناشر سپرده شود. این دوست میگوید که ویرایش رمانش را پذیرفته، اما بهدست ناشرسپردنش را نه. اما همینکه چند صفحهای از متن را خوانده، متوجه شده کار از اساس خراب است و نمیشود با ویرایش داستان را به جایی رساند. وقتی ماجرا را با نویسنده در میان گذاشته، فهمیده اثر حاضر حتی نوشته او نیست و این مرد، داستان را به قیمت 4میلیونتومان خریداری کرده است! قرار بوده چنین مبلغی را هم به ویراستار بپردازد تا آن را ویرایش و آماده سپردن به ناشر کند. هرچند این دوست متن را برای ویرایش نپذیرفته اما دلیل چنین کاری را از نویسنده جویا شده. تصور میکنید جواب آن مرد چه بوده؟ او توضیح داده که در مدتی که ایران بوده متوجه شده خیلی از آشنایانش کتاب منتشر کردهاند و شأن بهخصوصی در این انتشار دیده و خواسته از آنها عقب نماند. روایتهایی از این دست بسیارند؛ روایتهایی که بازار فروش کتاب، داستان، شعر و کلمات آماده را گرم نگه داشتهاند.