
سریال فارسی
مجموعههای شبکه نمایش خانگی در این سالها چه مسیری را طی کردهاند؟

سعید مروتی ـ روزنامهنگار
داستان از دهه80 شروع شد و از زمانی جدی شد که به مرور میانه تعدادی از مهمترین چهرههای فعال در تلویزیون با صداوسیما به هم خورد. تعدادی از این چهرهها فعالیتهایشان را در سینما متمرکز کردند(مهمترینشان رضا عطاران) و عدهای هم سراغ سریالسازی برای بخشخصوصی رفتند (پیشقراولشان مهران مدیری). سریال تولید بخشخصوصی هم قاعدتا باید در شبکه نمایش خانگی عرضه میشد. گسترش توزیع محصولات این شبکه در اواخر دهه80 باعث شد، سیدی و دیویدی فیلمها و سریالها علاوه بر ویدئوکلوپها در سوپرمارکتها و دکههای مطبوعاتی هم عرضه شوند. این اتفاق گرچه بیشتر ویدئوکلوپها را ورشکست کرد ولی با عرضه گستردهتر محصولات شبکه نمایش خانگی، تیراژ آنها را هم بالا برد. سیدی رفت کنار پفک و چیپس و شانه تخممرغ و کمدیهای ارزان ویوئویی هم فیلمهای شانه تخممرغی نامیده شدند. در چنین شرایطی بود که «قهوه تلخ» به بازار آمد و چنان میان ملت گل کرد که برخلاف رسم مالوف و در پاسخ به درخواست مدیری، ملت بیشتر نسخه اورژینالش را خریدند تا کپیهای غیرمجازی که کنار پیادهروها عرضه میشد. قهوه تلخ با وجود استقبال گسترده مردم و شروعی طوفانی، پایانی بسیار ناامیدکننده یافت و در واقع پایان نیافت. نیمهکاره ماندن این سریال، نفس شبکه نمایش خانگی را گرفت. وقتی اعتماد مردم سلب شد، تا مدتها یخ هیچ سریالی در شبکه نمایش خانگی نمیگرفت؛ سریالهایی که یکی پس از دیگری میآمدند و اغلب هم شکست میخوردند.
از «قلب یخی» گرفته تا «ساخت ایران» که در چند فصل و با کارگردانها و بازیگران مختلف تولید شدند تا «ابله» کمدی کمال تبریزی، سریالهای ایرانی یکی پس از دیگری آمدند و در بهترین حالت به کارکردی متوسط دست یافتند. حتی سریالهای داوود میرباقری هم با استقبال فوقالعادهای مواجه نشدند. «شاهگوش» کمی بهتر فروخت و «دندون طلا» که کیفیت بالاتری هم داشت قدری کمتر. هنوز سریال فارسی خیلی رواج نیافته بود و در این بازار محدود تعداد کمی از سریالسازان باتجربه تلویزیون حضور داشتند و بهنظر میرسید آنها هم با نخستین پیشنهاد مناسب از سیما یا سینما، عرصه را ترک خواهند کرد. وضعیت اینگونه بود که سال۹۴ «شهرزاد» از راه رسید؛ سریالی که با سرمایهگذاری گسترده و حضور عواملی ساخته شد که تا آن مقطع به بازی در سریالهای شبکه نمایش خانگی رضایت نداده بودند؛ هرچند کارگردانش از کهنهکاران تلویزیون بود. شهرزاد با حضور ترانه علیدوستی، شهاب حسینی و علی نصیریان و ساختار عاشقانهاش که پسزمینه سیاسیای منطبق با روزگار داشت، توانست اوجی را تجربه کند که پیش از آن فقط برای قهوه تلخ رخ داده بود و به جای طنز سریال مدیری، اینجا تراژدی عاشقانهای قرار گرفته بود. اقبال عمومی و تحسین منتقدان از سری اول سریال شهرزاد و موفقیت تجاری، انتقادیاش، پرسشها در مورد سرمایه عظیمی که صرف تولیدش شده بود را به حاشیه راند. اگر قهوه تلخ نیمهکاره ماند، برای شهرزاد سریهای دوم و سوم هم تولید شد و مشکلات و حاشیههای سریال هم از همین جا شروع شد؛ از روایتها در مورد دستمزدهای غیرمتعارف به عوامل و شنیدهها درباره فساد مالی سرمایهگذاران. وقتی کار به دستگیری تهیهکننده و سرمایهگذار رسید و هنگامی که اعتراض به ورودی مشکوک سرمایه به سریال شهرزاد پای ستارههایش را هم گرفت، مشخص شد که وارد دور تازهای از سریالسازی شدهایم. در این فاصله ویاودی جای دیویدی را گرفت و پلتفورمهای قدرتمند و متصل به منابع مالی به میدان آمدند. در نیمهدوم دهه90 هرچه روند مجموعهسازی در رسانه ملی با ضعف و فترت مواجه شد، تعداد سریالهای شبکه نمایش خانگی بیشتر و پرتعدادتر شد؛ سریالهایی که توانستند خطوط قرمز را تا حدودی جابهجا کنند و مثلاً در سریالی چون «ممنوعه» سبک زندگی و روابطی به نمایش درآمد که پیش از آن در سریالها مسبوق به سابقه نبود. سابقه ذهنی مخاطبی که سالها پای سریالهای ترکیهای و آمریکایلاتین نشسته بود و گوشه چشم سازندگان به مخاطب حرفهایتری که بهترین محصولات صنعت سرگرمیسازی در حوزه سریال را تماشا میکرد، کار را به طراحی الگوهایی عاریتی و چندگانه کشید؛ سریالی که مخاطب تینایجر را بهعنوان مخاطب هدف خود تعریف کرده بود، به نمایش سبک زندگیای پرداخت که با فرهنگ رسمی فاصلهای قابلتوجه داشت. با ظهور کارگردانها و فیلمنامهنویسهایی تازهنفس که در مواردی حامیان مالی مشکوک یا متصل داشتند و در هنگامهای که سریال در سطح جهانی بازارها را فتح کرده بود، ما هم در اینجا به سیاقی رسیدیم که گرچه نوپا اما در امتداد مسیر سینمای موسوم به بدنه قرارمیگرفت.
طبیعتاً در ایران نتفلیکسی به راه نیفتاد و در عوض و منطبق بر کهنالگوهای موجود که در همه این سالها در حال به روز کردن خود بوده، به پدیدهای رسیدیم که میتوان آن را سریال فارسی نامید. روابط عاطفی و مثلثهای عاشقانه که گاهی اضلاع تازهای مییافتند پشت پرداخت به ظاهر تازهشان، در واقع حاصل گرتهبرداری از سریالهای ترکیهای و آمریکای لاتین و ترکیبش با سنت دیرین رمان عامهپسند فارسی بودند؛ رمانهایی که روزگاری خوانندههای پرتعداد داشتند حالا در مدیوم سریال بازتولید میشدند. نمایش نوکیسهبودن هم اتفاقی بود که هم محصول شرایط اجتماعی و هم به شکلی آیینهوار برخاسته از طیفی از سرمایهگذاران نوکیسه بود. سرمایهگذارانی که بهنظر میرسید در ورود به عرصه سریالسازی، الزاما بهدنبال سوددهی نیستند؛ چیزی مشابه اتفاقی که در سینمای ایران هم مدتهاست رخ داده و درباره انگیزههای این نوع سرمایهگذاری حرف و حدیث بسیار است.
آخرین باری که پخش یکسریال از تلویزیون خیابانها را خلوت کرد را کسی به یاد نمیآورد(استثناهایی چون «پایتخت» و «نونخ» را کنار بگذارید). تلویزیون سالهاست که عرصه را به رسانههای رقیب واگذار کرده است؛ رسانهای که توانایی حفظ بسیاری از چهرههای شاخصاش را نداشت و با ساختار فربهاش عملا بخش عمدهای از بودجه سازمان را باید صرف دادن حقوق کارکنان کند. جدای از این، مثالهای فراوانی میشود زد که ثابت میکند صداوسیما نهتنها به سادگی ستارههایش را از دست میدهد که گاهی خود پیشقدم کنارگذاشتنشان میشود. مجموعهای از اتفاقها در نهایت باعث شد تلویزیون دیگر نتواند با سریالهایش مخاطب گستردهای جذب کند. اینکه بازپخش مجموعههای قدیمی بیننده بیشتری از سریالهای جدید دارند خود به روشنی گویاست. اقبال عمومی نسبت به سریالهای شبکه نمایش خانگی تقریباً همزمان با تعمیق بحران مخاطب مجموعههای سیما بالا رفت؛ سریالهایی که در فضایی آزادتر و با ممیزی کمتر تولید و پخش میشدند. البته تا اواخر دهه80 و اوایل دهه90، بیشتر مجموعههای نمایش خانگی به لحاظ رعایت خطوط قرمز تفاوت معناداری با آنچه در تولیدات صداوسیما مشاهده میشد نداشت. چنانکه بعدها همین سریالها از تلویزیون هم پخش شدند. اما در گذر زمان و مشخصا از نیمهدوم دهه90 به بعد سریالهای شبکه نمایش خانگی فضایی را تجربه کردند که نهتنها تلویزیون که سینمای ایران هم نتوانسته بود به آن نزدیک شود. در واقع پذیرفته شد که در سریالهای بخشخصوصی فضا بازتر و ممیزی سهلگیرانهتر شود. آنچه رسانههای وابسته به اصولگرایی رواج بیبندوباری و ابتذال خواندند واکنشی طبیعی به سریالهایی بود که بخشهای سنتی نمیتوانستند با محتوایشان کنار بیایند. درحالیکه همزمان در سریالهای سیما هم تغییراتی رخ داده بود که میشد آن را محصول تغییر زمانه و تن دادن نسبی به عرف جامعه خواند. یعنی تلویزیون با هر میزان ایدئولوژیک برخورد کردن در جاهایی ناچار میشد کوتاه بیاید. با این همه آنچه مثلا سریال «ممنوعه» به نمایش میگذاشت هیچ نسبتی با سریالهای صداوسیما نداشت و طبیعی بود که باز بودن دست سریالسازان شبکه نمایش خانگی واکنشهایی را بهدنبال داشته و در مرحله بعد راهکارهایی برای کنترل فضا پیشبینی شود. طرح نظارت تلویزیون به جای وزارت ارشاد بر سریالهای شبکه نمایش خانگی از همین جا آمد. جالب اینکه ارشاد هم که انگار حوصله دردسرهای شبکه نمایش خانگی را نداشت مخالفتی با واگذاری اختیاراتش نداشت. ساترا(سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی) که در سالهای اول تاسیس فعالیت چندانی نداشت، نظارت بر محتوایی که در فضای مجازی عرضه میشد را بر عهده گرفت که فقط یکی از آنها سریالها بود. درحالیکه پیشبینیها از تعمیم قواعد حاکم بر صداوسیما بر سریالهای شبکه نمایش خانگی حکایت میکرد، دستکم تا امروز چنین اتفاقی رخ نداده است. بسیاری از سریالهای مجوز گرفته از ساترا، بعید است قابلنمایش از سیما باشند؛ اتفاقی که از واقعبینی ساترا حکایت دارد. هرچند که ممیزیها همچنان وجود دارد ولی تا این جای کار ماجرا آنقدر که ابتدا بهنظر میرسید ترسناک نیست.
ورود نهادها و سازمانهایی که از بودجه عمومی کشور ارتزاق میکنند، میتوانست فصل تازهای برای سریالهای شبکه نمایش خانگی رقم بزند. سازمان اوج با سریال «آقازاده» رسماً وارد میدان شد. طبیعی بود که در سریال سازمان اوج اهدافی سیاسی مدنظر قرار گیرد و محتوایی ایدئولوژیک در قالب سریال بازتولید شود. این اتفاق به سیاق این سالها قرار بود در قالبی که موردتوجه مخاطبان قرار گیرد رخ دهد. مسئله جذابیت، عملا بخشی از عقبه سنتی جناح اصولگرا را به چالش میکشید؛ یعنی سریال برای دیده شدن باید مواردی را رعایت میکرد که با قواعد کهنه بخشی از اصولگرایان، قابلنمایش محسوب نمیشود اما مشکل اصلی از لحن افشاگرانه سریال برخاست.
تا جایی که جناح مقابل موردانتقاد قرارمیگرفت مسئله چندانی پیش نیامد ولی به مرور بهنظر میرسید داستان مفاسد مالی و اخلاقی در حال تعمیم یافتن به یک کلیت است ماجرا تغییر کرد. سریال آقازاده نشان داد ورود به عرصه تازه پیچیدگیهای خودش را دارد و نمایش خانگی، آنتن تلویزیون نیست.
شکست چند چهره باتجربه تلویزیون با سابقه طولانی سریالسازی در سیما هم نشانهای آشکار از ناآشنایی با قواعد بازی بود. بیژن بیرنگ همه خاطرات «همسران» و «خانه سبز» را با «عشق تعطیل نیست» بر باد داد. حسین سهیلیزاده بهعنوان یکی از پرکارترین سریالسازان تلویزیون در این سالها با «مانکن» و«ملکه گدایان» نشان داد در عرصهای که رقابت در آن معنا دارد نمیتواند مجال چندانی برای عرضاندام داشته باشد. شاید به همین دلیل است که تهیهکنندگان و حامیان مالی در شبکه نمایش خانگی بیشتر متمایل به همکاری با فیلمسازان جوان بودهاند. از سوی دیگر موفقیت در جلب رضایت مخاطب، باعث شد کارگردانی در حد و اندازههای منوچهر هادی تبدیل به چهرهای در سریالهای نمایش خانگی شود که فرصت خاراندن سرش را هم ندارد. هرچند با فضایی که این روزها ساخته شده بهنظر میرسد «ماه عسل» منوچهر هادی هم تمامشده است. آنچه بهعنوان برایند سریالهای این سالها میتوان مشاهده کرد، کیفیتی است که برای توصیفش شاید بتوان از ترکیب «سریال فارسی» استفاده کرد و اینکه با نمایش گلدرشت نوکیسهبودن به جای ثروت، هوسبازی به جای عشق و توجیهگری به اسم جسارت، تلاش کرد تا پسند عمومی به دست آید. جدا کردن متن از مناسبات تولید، کاری که عدهای متمایل به انجامش هستند، هم امکان پذیر نیست. در نتیجه نمیشود با سرمایه مشکوک درباره مفاسد اقتصادی سریال ساخت و به نتیجه هم رسید. داستان آنقدرها هم که بهنظر میرسد ساده نیست.
اخیرا قسمتهایی از یکسریال نئولاتی ر ا که در فضای مجازی گل کرده و دست بهدست میشد دیدم. تکه اول از فیلم «دشنه» و تکه دوم از «کندو»، از ساختههای فریدون گله کپیبرداری شده بود. دیدن چند قسمت از سریال هم نشان میداد که تحتتأثیر موجی که با «مغزهای کوچک زنگزده» آغاز و با «شنای پروانه» ادامه یافته، کوشیده شده سریالی با سرعت تولید و عرضه شود. و جابهجا از هر آنچه میشد، از موقعیت داستانی گرفته تا دیالوگ بهره گرفته شده بود. حالا همین سریال در غیبت نقد، با کامنتهای تبلیغاتی کانالهای سینمایی شاهکار توصیف میشود. جوری که بهنظر میرسد شاهد همپوشانی سازندگان سریال فارسی با صاحبان این کانالها و صفحات در فضای مجازی مواجه هستیم. جایی که بازتاب انتقادی طبیعی از میان رفته، مرز روابطعمومی و نقد و تحلیل کنار گذاشته شده و روابط پشت پرده و در مواردی عیان(!) سازنده قضاوت عمومی است، خیلی نمیشود انتظاری داشت. سریال فارسی همچنان به راه خودش ادامه میدهد و در روزهای غیبت سینما، فضای مناسبتری هم برای جولان دادن دارد. پلتفرمها، اسپانسرها، نویسندگان و کارگردانان مشغول کارند و مداحان از هر سریالی با هر کیفیتی تصویری «همشهریکین»وار میسازند. شب بهخیر و موفق باشید.