شاهرخ شانجانی ـ روزنامهنگار
غرزدنهای منتقدانی که از انحطاط انیمیشن میگویند را زیاد جدی نگیرید. تسلیم سلایقی که در مواردی اصلا معلوم نیست حرف حسابشان چیست، نشوید. انتخاب ۱۰ انیمیشن از هزاره سوم و بیرونماندن تعداد قابل توجهی از فیلمها (مثلا رتتویی، درون بیرون، کمپانی هیولاها، در جستوجوی نمو، والای و...) نشان میدهد در این سالها انیمیشن خوب کم نداشتهایم. تازه اگر کارتونهای اروپایی و آسیایی را هم درنظر بگیریم با انبوهی اثر جذاب مواجه میشویم. اما درباره این فیلمها؛ انیمیشنهایی که الزاما بهترینهای نوع نیستند ولی به دلایلی که کوشیده شده در این متنهای مختصر، به آنها پرداخته شود آثار مهمی هستند.
شرک
shrek
۲۰۰۱
دمیدن روحی تازه به قصهای قدیمی؛ محصولی موفق از دریم ورکز که روایتی جذاب و خیالپردازانه از عشق غولی سبز به شاهزاده خانم گرفتار طلسم را با مهارت تکنیکی قابل توجه و انسجامی درخور همراه میکند. به همراه شرک که نقطه اتکای اثر است، باید از کاراکتر الاغ یاد کرد که طنز و ملاحت قابل توجهی به فیلم میبخشد. اندرو آدامسون و ویکی جانسون، کارگردانهای «شرک» قواعد بازی را با مهارت اجرا میکنند. فیلم بهصورت توامان بچهها و بزرگترها را جذب میکند و نخستین اسکار پویانمایی بلند را بهدست میآورد. با موفقیت تجاری فوقالعاده فیلم، طبیعی بود که دنبالهها هم از راه برسند؛ شرکهای بعدی که هر 4-3 سال یکبار از راه میرسیدند هم در مجموع مسیر موفقیتآمیز نسخه اول را ادامه دادند.
عصر یخبندان
ice age
۲۰۰۲
فصلی تازه در دنیای انیمیشن؛ روایت داستانی از گذشتههای خیلی دور و روزگار عصر یخبندان در کره خاکی با حیواناتی بامزه و دوستداشتنی که تماشاگران را در اوایل هزاره سوم ذوقزده کرد. جالب اینکه «عصر یخبندان» نخستین تجربه بلند سینمایی سازندگانش (کریس وج و کارلوس سالدانا) بود و آنها در نخستین کارتونشان یکی از بهترینهای همه این سالها را خلق کردند. ترکیب «سید» بانمک و تنبل و دردسرآفرین با «مانی» جدی و مصمم فوقالعاده از کار درآمده. البته آنچه تبدیل به برند عصر یخبندان میشود، سنجابی است که بهصورت پاساژ در دل روایت حضور دارد و مصایب و پشتکار شگفتانگیزش در دستیابی و حراست از بلوطش آنقدر گل میکند که تبدیل به مهمترین شمایل عصر یخبندان میشود و در دنبالههای بعدی هم حضور مییابد.
شهر اشباح
spirited away
۲۰۰۱
شهرت جهانی هایایو میازاکی نابغه و سلطان انیمیشن ژاپن با این فیلم اوج گرفت و چشمان تماشاگران در سراسر دنیا با تخیلی شگفتانگیز و جهانی که بهصورت توامان غریب و متقاعدکننده است، خیره شد؛ ماجرای چهیرو، دختر بچهای که وقتی با والدینش به گردش خارج از شهر میرود، گم میشود و در محیطی عجیب و غریب با حوادث و موجوداتی شگفتانگیز مواجه میشود. آنچه «شهر اشباح» را بهیاد ماندنی میسازد تخیل نبوغآمیز خالقش است و توانایی در خلق محیط، کاراکترها و رخدادهایی که مشابه آن را هیچ کارتون هالیوودی ارائه نداده بود. موفقیت تجاری گسترده شهر اشباح، استقبال شورانگیز تماشاگران و ستایش منتقدان با جایزه اسکار بهترین انیمیشن همراه شد. شهرت و اعتبار شهر اشباح باعث دیدهشدن کارهای قبلی سازندهاش و جدیگرفتن فیلمهای بعدیاش شد.
شگفتانگیزها
the incredibles
۲۰۰۴
از بهترین انیمیشنهای ابرقهرمانی این سالها و احتمالا مفرحترین آنها که در آن زندگی یک خانواده ابر قهرمان دستمایه قرار میگیرد تا هیجان، تخیل و حس طنز امکان تبلور بیابند. «شگفتانگیزها» مقدمهای بر سری انیمیشنهای موفقی است که میانشان همین قسمت اول شاخصتر بهنظر میرسد ولی فمینیستها قسمت دوم را به واسطه پررنگترشدن نقش ابرقهرمان زن و خانهنشینی ابر قهرمان مرد، بیشتر میپسندند. سری شگفتانگیزها کارتون مورد علاقه پسربچهها در سراسر دنیا است؛ سراسر حادثه و اکشن و تعقیب و گریز نفسگیری که گرچه در دنبالهاش کمی تکراری میشود ولی آمار فروش و تداوم سنت دنبالهسازی میگوید شگفتانگیزها همچنان محبوب و پولساز است.
ماشینها
cars
۲۰۰۶
این محصول مشترک پیکسار و دیزنی، کارتونی است با حس و حالیکه روزگار سپریشده را بیشتر تداعی میکند و حال و هوایی بیشتر مردانه که شخصیت محوریاش اتومبیل مسابقهای به نام مک کویین است. جان لستر کارگردان «ماشینها»، کارتونش را بیشتر برای مخاطب بزرگسال ساخته و در مرحله بعد بیشتر پسربچهها عشق تماشای این کارتون محسوب میشوند. در روزگاری که انیمیشنها هر چه میگذرد بیشتر شبیه بازیهای کامپیوتری میشوند، ماشینها برمبنای مهارت، رفاقت و البته جنون سرعت قصهاش را پیش میبرد. لحن واقعگرای فیلم و کمی گرد و خاک که در پس نماها به چشم میخورد و استفاده از پل نیومن بهعنوان صداپیشه دکتر هادسن هورنت، حکم خامه روی کیک را دارد.
بالا
up
۲۰۰۹
همراهی کارل فردریکسون هفتادوهشت ساله با پسربچهای هشت ساله در سفر با بالون، ضیافتی است از رنگ و نور و زندهکردن تصویری رؤیایی از آرزوهایی به ظاهر دستنیافتنی. بالون خانه کارل است که هزاران بادکنک به آن متصل شده تا به پرواز دربیاید. انیمیشن «بالا» مفهوم زندگی را واکاوی میکند و در سفری اودیسهوار با دو کاراکتر از دو نسل متفاوت، الگوی قراردادن زوجهای ناهمگون در کنار یکدیگر را به شکلی جذاب بهکار میگیرد تا بر تداوم، معجزه زیستن و یافتن فرصتهای تازه برای یافتن معنا برای ادامهدادن و لذتبردن از زندگی تأکید کند. پیر مرد افسرده حال و پسر بچه بامزه در نهایت به یک نقطه میرسند. در انتهای فیلم آنها تجربهای را از سر گذراندهاند که نگاهشان به هستی را متحول کرده است. شخصیت الهامبخش فیلم، الی همسر از دسترفته کارل است. اوست که به فیلم غنا و معنایی مضاعف میبخشد. رؤیای پرواز، یافتن فرصت و معنا و امکان، با معجزه عشق پیوند مییابد. سفر به سرزمینهای ناشناخته و تمامنشدن زندگی در آستانه هشتادسالگی، تفسیری است از زندگی که با زیبایی بصری همراه شده است.
داستان اسباب بازی 3
toy story 3
۲۰۱۰
ورسیونهای مختلفی که بعد از انیمیشن «داستان اسباببازی»(۱۹۹۵) ساخته شدند همگی از جانمایه، کاراکترها و حتی رخدادهای نسخه درخشان اولیه بهرهبردند و جملگی هم آثار موفقی از کار درآمدند. هرچند نخستین قسمت از داستان اسباببازی همچنان بر دنبالهها برتری دارد و بهراحتی میتوان آن را یکی از 10انیمیشن برتر تاریخ سینما نامید ولی دنبالهها هم برای خودشان حکایتی دارند. از میان دنبالهها داستان اسباببازی ۳ هم کیفیت قابل توجهتری دارد و هم به موفقیت افزونتری رسیده است. پرفروشترین فیلم سال ۲۰۱۰ و برنده جایزه اسکار بهترین انیمیشن به انتظار 11ساله دوستداران داستان اسباب بازی خاتمه داد. در اینجا اندی پسربچه قسمتهای قبلی بزرگ شده و قصد رفتن به دانشگاه را دارد. او میان اسباببازیهایش وودی را انتخاب میکند تا با خود به کالج ببرد و بقیه اسباببازیها سر از مهد کودکی درمیآورند که توسط تعدادی اسباببازی خلافکار هدایت میشود. مثل همیشه وودی در کانون حوادث حضور دارد؛ کابوی دوستداشتنی که از سینمای وسترن به داستان اسباببازی آمده تا شمایل قهرمان کلاسیک را زنده نگه دارد. درحالیکه رفیقش باز لایترقهرمانی امروزیتر، تکنولوژیکتر و به همان اندازه آسیبپذیرتر است. فیلم در پس روایت داستان ساده و سرراستش، جای تفسیرها و تعبیرهای فرامتنی را هم باز میگذارد. احتمالا کمتر کارتونی در این سالها به اندازه داستان اسباببازی با تعابیر مختلف مواجه شده و دلیلش هم شاید این باشد که این سری انیمیشن بهشدت از سوی منتقدان تحویل گرفته شدهاند. حتی پای رقابتهای سیاسی، جناحها و احزاب هم به این تفسیرها راه پیدا کرده است.
هتل ترانسیلوانیا
hotel transylvania
۲۰۱۲
انیمیشن هیولایی که مشخصاً برای بچهها ساخته شده و با موفقیت میتواند سرگرمشان کند. «هتل ترانسیلوانیا» از موج کارتونهایی که مخاطب بزرگسال را هم هدف قرار میدهد، تبعیت نمیکند. این کارتونی است که از ابتدا قرار بوده بچههای زیر 10سال را جذب کند. هیولای جذاب و دوستداشتنی فیلم کار را پیش میبرد و چالش اصلی از جایی شکل میگیرد که یک انسان از جشن تولد هیولایی سر در میآورد. جانتان سر به هوا با ماویس آشنا و به او علاقهمند میشود. این ساخته گندی تارتاکوفسکی که شباهت نام خانوادگیاش به هنریساز معروف روسی هم خودش نکته بامزهای است، روایتی کارتونی از ماجرای دراکولا بهدست میدهد که بچهها دوستش دارند و دنبالههایش هم به موفقیت تجاری رسیدند. منتقدان خیلی شیفته فیلم نشدند که طبیعی هم بود. جیمز براردینلی دربارهاش نوشت: این فیلم فقط، یک توهین دیگر به خونآشام عزیز دنیای سینما (دراکولا) است که در این سالها فیلمهای زیادی برایش ساخته شده است؛ نمونه مثالزدنی برخورد غلط با کارتون جذابی که مخاطبش بچهها هستند نه منتقدان.
زوتوپیا
zootopia
۲۰۱۶
محصولی از والت دیزنی و عرضاندامی از این کمپانی قدیمی انیمیشن که هم سود سرشاری در گیشه به دست آورد و هم جوایز گلدن گلوب و اسکار را بهعنوان بهترین انیمیشن سال دریافت کرد. ماجرای خرگوشی به نام جودی هاپس که با وجود جثه کوچکش افسر پلیس موفقی میشود. طبق سنت زوجسازی جودی با روباه حیلهگر و کلاهبرداری به نام نیک همراه میشود تا راز پروندهای جنایی را فاش کند. فیلم مفهومهای به ظاهر ثابت را به چالش میکشد؛ خرگوش به ظاهر ضعیفی که از تمام آزمونهای دشوار در نهایت سربلند بیرون میآید و روباهی که الزاما مکار نیست و میتواند قلب پاکی داشته باشد. فیلم با انبوهی از حیواناتی که در فضای شهری قرار گرفته و لباس انسانها را بر تن کردهاند سرفصلی هم در باب مدنیت و بدویت میگشاید که به خوبی با پلات داستانی پیوند مییابد و به آن جذابیت و غنای بیشتری میبخشد. «زوتوپیا» نشانه عزم جدی دیزنی برای تغییر مسیر است؛ اینکه قدیمیترین کارخانه رویاپردازی هالیوود هم میتواند بهروز شود و کارتون جذاب و تماشایی امروزی بسازد.
کوکو
coco
۲۰۱۷
ماجرای شورانگیز پسربچهای به نام میگل که شیفته موسیقی است درحالیکه خانوادهاش مخالف سرسخت موزیک هستند. انیمیشن سهبعدی «کوکو» محصول مشترک پیکسار و دیزنی، بیشتر از هر کارتون دیگری در هزاره سوم از تماشاگرانش اشک میستاند. کوکو فیلمی است که پایههای درامش را بر مبنای احساسات و عواطف انسانی بنا میکند. بردن میگل به دنیای مردگان و تکیه بر فرهنگ و سنن مکزیکی و مراسم آیینی روز مرگ در نهایت به فیلمی در ستایش خانواده و موسیقی میانجامد. حاشیه صوتی غنی فیلم سهم و نقش زیادی در موفقیتش دارد؛ چنانچه کوکو علاوه بر اسکار بهترین انیمیشن، اسکار بهترین ترانه را هم دریافت کرد. کوکو بخش عمدهای از جذابیتش را از دنیای مردگان میگیرد. این نوع ورود به عالم مردگان و اساسا پرداختن به مرگ در انیمیشنهای پیکسار مسبوق به سابقه است. آنچه در کوکو بهعنوان انیمیشنی که در سطح جهانی دیده شد و مورد توجه قرار گرفت تازگی دارد، تأثیرپذیریاش از فرهنگ مکزیکی است. کوکو فیلم آیینها و مناسبات و سنتهاست و بیش از هر چیز فیلم خانواده، ریشه و پیوند خونی؛ اینکه مامان کوکو هنوز پدرش را فراموش نکرده و اینکه مردگان نیاز دارند توسط بازماندگانشان به یاد آورده شوند. کوکو در همین نقاط است که تماشاگرش را تحتتأثیر قرار میدهد.
چهار شنبه 18 فروردین 1400
کد مطلب :
127482
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/5yg2K
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved