ایران نیازمند امیرکبیر
مجید فراهانی- عضو شورای اسلامی شهر تهران
بیستم دیماه سالروز شهادت امیرکبیر است. صدراعظمی که از بزرگترین مصلحان تاریخ ایران بود و در دوران صدارت خود، خوش درخشید و گامهای بلندی برای نوسازی و توسعه ایران برداشت. اما خدمات او دولت مستعجل بود و بعد از 3سال و اندی به توطئه اطرافیان شاه گرفتار شد و بهشهادت رسید. عملا برنامههای توسعه کشور متوقف شد. هرچند شهادت امیر بهنوعی پایان فرایند توسعه ایران بود، اما آثار خدمات و اندیشه او هر چند کمرنگ در دوران پس از او هم ادامه پیدا کرد. توجه به توسعه یا به تعبیر امیرکبیر، ترقی در دوران قاجار و با بازگشت محصلان و دانشجویان ایرانی از اروپا نضج گرفت. از میانه قرن نوزدهم جریان فکری و سیاسی با عنوان اصلاح طلبی در ایران شکل گرفت که تلاش میکرد عقبافتادگی ، بحرانها و ضعفها را با انجام اصلاحات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جبران کند. رهبر این جریان فکری میرزا تقیخان امیرکبیر بود که اگر اصلاحات مورد نظر او با صبر و حوصله بیشتری همراه میشد و حساسیتهای بیمورد را بر نمیانگیخت، چه بسا تاریخ بهگونهای دیگر روایت میشد. این صبر و حوصله و طمانینه در انجام اصلاحات بعدها در تمام تاریخ به نقطه ضعف جریانهای تحول خواهی بدل شد که به فکر توسعه و پیشرفت ایران بودند، اما روشها و رویکردهای آنان در پیگیری اهدافشان آمیخته با رادیکالیسمی شد که توانست تعادل را به هزیمت و تفاهم را به تقابل با سایر نیروهای اجتماعی و سیاسی حاضر در قدرت تبدیل نماید. شاید یکی از خوشبختیهای ناصرالدین شاه در اوایل حکومتش وجود امیرکبیر بود که در میانه و کارزار شورشها ، قیامها و نابسامانیهای آن دوره ایران با تدبیر و عزم و اراده خود پایههای حکومت را تحکیم نماید، اما همانطور که اشاره کردم اشتباهات امیرکبیر و خطاهای شاه و البته دسیسههای دربار، جهتگیری را به سمتی هدایت کرد که هم امیرکبیر به شهادت رسید و هم ایران فردی دلسوز، آگاه و کاردان را از دست داد. اصلاحات راهبردی امیرکبیر درست بود، اما تکنیکهای او و رویکردهای سیاسی و اجرایی او در کنار اقدامات مخالفانش درنهایت توانست نفسهای توسعه در ایران را بهشماره اندازد. بدیهی است نوسازی امیرکبیر زمانی آغاز شد که توسعه گرایی عباس میرزا رو به افول نهاده بود و در بهترین حالت کورسویی از آن در دسته های نظامی باقیمانده بود. نوسازی صدر اعظم ایران برخلاف عباس میرزا تک ساختی و یک بعدی نبود و عرصههای مختلفی را در بر میگرفت. از صنعت تا سلامت و از سیاست تا اقتصاد جزئی از راهبرد امیرکبیر برای ایران بود که هنوز هم توسعه این حوزهها ضرورت عینی و فوری ایران است. امیر اما نتوانست تعادل را در خارج و داخل برقرار کند.
به یک معنا او مصلحی بود که فراتر از اصلاحات، تعادل در روش را فراموش کرده بود، یا دستکم اهمیت استراتژیکی برای آن درنظر نمیگرفت. امیرکبیر نتوانست در مقابل خیل وسیع مخالفان داخلی توسعه زبان مشترکی برای تفاهم و برطرف کردن نگرانیهایی که امیر را در سودای کسب سلطنت معرفی میکرد پیدا کند. با وجود این نقدها و تعریضهایی که به رفتار صدراعظم محترم ایران وجود دارد، هنوز هم اهمیت ایده توسعه و پیشرفتی که او مبدع و مبتکر آن بود را نمیتوان کتمان کرد چراکه او از مشاهیر و برجستگان ایران است که دال مرکزی گفتمان و افکار خود را بر مدار ایران بنیان گذاشته بود و همچنان آرزوی او برای ایران در تداوم تاریخ و تا همین امروز اصالت دارد و دغدغه دلسوزان ایران است. با درس گرفتن از کارنامه امیرکبیر ایران و آرایش نیروهای اجتماعی مخالف توسعه و افکار مترقی، امروز و در شرایط فعلی و در مواجهه با بحرانهای پیشرو، ضرورت تفاهم بر توسعه در تمامی ابعاد آن میتواند و باید بدل به مهمترین و نافذترین پروژه تمام جریانهای سیاسی و اجتماعی کشور باشد و بهعنوان راهحلی برای عبور از مشکلات به آن نگریسته شود.