از کوچه و اقاقیا
بداعتهای زبانی در آثار راضیه تجار
علیاکبر شیروانی
راضیه تجار «هفتبند» کارش را آغاز کرد و بند به بند در سالهای بعد داستان نوشت و کتاب منتشر کرد و در بطن جریانهای ادبی بود. تجار ورِ زنانه داستانها و شخصیتهایش را با دغدغههای سالهای دهه60 و دهههای بعد پیوند زد؛ از جنگ و زنان جنگنوشت، درباره نگرانیها و دلآشوبیهای سلسله مستمر بحرانها قلم زد و در همه اینها رگههایی از گذشتهگرایی را با آرمانها توأمان دید. نثر و زبان تجار ساده، پیوسته و در چارچوب مشخص است و از همین رو نمونهای پرخواننده برای داستاننویسی دورهاش بود.
بداعتهای زبانی در کارهای تجار هست اما غلبه ندارد و مضمون داستانهایش بیش از آنچه هست، طلب نمیکند. کارهای راضیه تجار پایی در ادبیات زنانه و پایی در ادبیات نخبگانی دارد و نقیصه بر کارش، استحکام پیوند زبان و مضمون است. مرور پرونده دهه60 و سالهای پس از آن بینگاه و مرور کارهای راضیه تجار ناقص است.
«شب، یک شبِ گرفته ابری است. کاجها، آرام و پرسکون، ایستادهاند. از زیرزمین صدا میآید. انگار کسی یا کسانی آه میکشند. عزیز جایش را پهن کرده و خوابیده است. جای مرا هم انداخته است؛ تشکی با ملافه سفید و لحاف اطلس گلدار. اما خواب از من دور است و من با آن بیگانه. بر لب درگاه اتاق مینشینم و به شب نگاه میکنم که نیاز به باریدن دارد و به شعله سرخ چراغ که از پس پنجره خورشیدی اتاق، پنبهها را به وهم خاکستر میکشاند. برهنهپا از پلهها پایین میروم. بر آجرفرشها بهدنبال ردپای آهو میگردم. درِ اتاق پنبهها باز است. تلنگری میزنم و بازترش میکنم. خزیده بر زمین، جسمی سیاه و بیحرکت، بر دستی قلمی و بر جلو رو کاغذی، با یک جفت چشم که چون زغالی گداخته میسوزاند. میلرزم چون سیم تاری از زخمهای. مجید، این تویی؟ تکان نمیخورد؛ حتی دستش هم».